گروه آقایان چگونه به بازماندگان سوءاستفادۀ جنسی در دوران کودکی کمک میکند
مقاله
وقتی روانپزشک جوانی بودم با جانبازان جنگ ویتنام که بر اثر آنچه بر سرشان آمده بود، چیزهایی که دیده بودند و کارهایی که انجام داده بودند و دچار تروما شده بودند کار میکردم. همانطور که این سربازها را درمان و دربارۀ PTSD مطالعه میکردم، متوجه شدم میتوانم از آنچه میآموزم برای کمک به زنان استفاده کنم. اولین پناهگاهها و واحدهای بحران تجاوز برای زنان آسیبدیده در دهۀ 1970 باز شدند و ما هم در همان زمان دربارۀ اثر بهاحتمال ماندگار سوءاستفادۀ جنسی در دوران کودکی، یعنی آن هراس، اضطراب، افسردگی و دیگر اختلالهایی که ممکن است علامتهای همیشگی ترومای کودکی باشند، آموزش میدیدیم.
من که احتمال میدادم بعضی از بیماران بزرگسالم بازماندۀ سوءاستفادۀ جنسی در دوران کودکی نیز باشند، به پرسشنامۀ پذیرش بزرگسالانم پرسشی را دربارۀ ترومای دوران کودکی اضافه کردم: «تا به حال در طول زندگی خود از نظر هیجانی، روانشناختی، جسمی یا جنسی دچار تروما شدهاید یا مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاید؟» پاسخ (هم از جانب مردان و هم از جانب زنان) اغلب بله بود، اگرچه نه الزاماً اولین باری که این پرسش را مطرح کردم.
بعد، حدود سی سال پیش متوجه شدم در حال درمان هشت تن از مردانی هستم که به پرسش تروما/سوءاستفادهام پاسخ مثبت داده بودند. هفت تن از آنها توسط مردها مورد سوءاستفاده قرار گرفته بودند؛ یکی از آنها توسط یک مرد و یک زن. آنها از طبقۀ متوسط و در دهههای چهارم و پنجم زندگی بودند. همه به جز یک نفر متأهل بودند، بیشترشان بچه داشتند و با توجه به سطح هوش و تحصیلاتشان ظاهراً همه ناموفق بودند. بیشتر آنها در زمینۀ صمیمیت، اعتماد و روابط جنسی مشکل داشتند.
همۀ این مردان برای درمان انفرادی به من مراجعه کرده بودند، اما هیچیک برای درمان سوءاستفادۀ جنسی نیامده بود. در حقیقت، حدود نیمی از آنها اولینبار به پرسش سوءاستفاده پاسخ نه داده بودند، اما به مرور زمان این نه به بله تبدیل شده بود. در نهایت تکتک آنها در جلسات فردی با ترومای جنسی درگیر بودند؛ همین باعث شد گروه رواندرمانیای را امتحان کنم که در اصل بر آموزش روانی دربارۀ سوءاستفاده و تروما متمرکز باشد.
به هر یک آنها گفتم یکی از چند نفری است که درمان میکنم و در کودکی دچار تروما شده است؛ به اشتراک گذاشتن تجربهها و یادگیری آنچه روانپزشکی و روانشناسی دربارۀ سوءاستفادۀ جنسی در دوران کودکی و پیامدهای احتمالی آن در بزرگسالی کشف کرده بودند میتوانست مفید باشد. هر هشت نفر موافقت کردند در «دورهای» 12 جلسهای شرکت کنند.
در جلسۀ اول از آنها خواستم هیچ کنایهای در کار نباشد. این مردها نمیدانستند چگونه ممکن است آقایان بدون کنایه حرف بزنند. توضیح دادم که هدف از کنایه اغلب بستن بحثی ناخوشایند است؛ یکی از دلایلی که ما را دور هم جمع کرده بود انجام این گفتگوها و عبور از این احساس ناخوشایند بود. جلسات گروه دوشنبهشبها از 8 تا 10 برگزار میشد. هر جلسه با ارائۀ کوتاهی از یافتههای پژوهشی آغاز میشد و پس از آن اعضای گروه به بحث و اظهار نظر میپرداختند. برای اینکه مردها به لحاظ هیجانی احساس نکنند رسوا و تحقیر شدهاند، پیشنهاد دادم تجربۀ جنسی و جسمیشان را در قالب «مثالهای» کوتاهی گزارش دهند که برای به تصویر کشیدن نکاتی که در ارائه مطرح شده بود طراحی شدهاند. از مردان خواسته شد پرسش بیشتری نپرسند که گوینده را معذب کند؛ برای مثال «نپرسید وقتی آن سوءاستفاده اتفاق میافتاد چه احساسی داشتی.» در شروع چنین منطقۀ امنی مورد نیاز و مؤثر بود، اما وقتی اعتماد بیشتر شد دیگر لزومی نداشت؛ خودشان خواستند بیشتر از تجربهها و احساسهایشان حرف بزنند.
در هفتۀ یازدهم، یکی از اعضا گفت احساس میکند چیزهای بیشتر برای یاد گرفتن وجود دارند و امیدوار است بتوانیم دوره را 12 جلسۀ دیگر ادامه دهیم. دیگران هم موافق بودند. وقتی به جلسۀ بیست و چهارم نزدیک شدیم همان مرد دوباره گفت میخواهند ادامه بدهند، پس تصمیم گرفتیم برای سومین دورۀ 12 هفتهای، یکهفته در میان از 8 تا 10 شب ملاقات کنیم.
این ماجراها مربوط به 30 سال قبل است و اعضای گروه هنوز دوشنبه شبها، یکهفته در میان با هم ملاقات میکنند. یکی از مردها به کالیفرنیا نقل مکان کرد، اما مرد دیگری جایش را گرفت، که از طرف یکی از اعضای گروه ارجاع داده شده بود. دو تن از مردها به قسمتهای دیگر کشور رفتند؛ آنها کماکان از طریق اسکایپ در جلسات شرکت میکنند.
در طول سالها محتوای بحث گروهی گسترش یافته است اما همیشه مسائل شخصی و محرمانه را در بر میگیرد. از تروماهای جنسی و جسمی و استرسهایی که هر یک از این مردها در کودکی و پس از آن تجربه کرده بود مطلع شدیم. با وجود این، این بحثهای بیپرده به همه کمک کردند با مسائل روزمرۀ خانه و محیط کار نیز کنار بیایند.
برای مثال، مارتین (اسم واقعیاش این نیست) در ابتدا به دلیل افسردگی، نداشتن اعتماد به نفس، مسائل زناشویی و نگرانیهای شغلی برای درمان فردی مراجعه کرد. اولینبار که دربارۀ ترومای جنسی یا دیگر تروماهای دوران کودکی از او پرسیدم گفت موردی نبوده است؛ گفت از خانوادۀ مذهبی سالمی آمده و با سه خواهر و برادر و والدینش احساس نزدیکی میکند.
با وجود این یک ماه پس از شروع کار مارتین حادثۀ مهمی را به خاطر آورد که در پشت خودروی سفری خانواده اتفاق افتاده بود. خانواده مسیری طولانی را به سمت اردوگاه میپیمود. مارتین حدوداً هشت ساله بود و با برادر بزرگش در قسمت بار دراز کشیده بود. خواهرهایش در صندلیهای میانی بودند.
برادر مارتین دستش را به بدن او مالیده و لبهایش را بوسیده بود. یادش میآمد که بیحال و سردرگم آنجا دراز کشیده بود. با هیچکس از این اتفاق حرفی نزده بود تا زمانیکه سی سال بعد برای درمان مراجعه کرد و همین باعث شد به گروه بپیوندد. در گروه توانست عدم اطمینان دوران نوجوانی در مورد تمایلات جنسی خود، رابطۀ جنسی پیچیده با همسرش، خامدستیاش به عنوان یک پدر و مسائلی را که در محیطهای اجتماعی و حرفهای با مردان داشت حل و فصل کند.
یکی دیگر از اعضای گروه که او را چاک مینامیم، به خاطر فاصلۀ احساسی مشکلسازی که با همسرش داشت و احساس راحت نبودن با دو فرزند کوچکش برای درمان مراجعه کرده بود. وقتی دربارۀ دوران کودکیاش با او مصاحبه کردم افشا کرد که با عموی ثروتمندش سه سال رابطۀ جنسی داشته است. از ده سالگی بارها در تعطیلات یا در دیدارهای آخر هفته در خانۀ عمویش توسط او مورد سوءاستفادۀ جنسی قرار گرفته بود. تا چند سال بعد از اینکه به گروه ما بیاید نمیدانست برادر بزرگش قبل از او و برادر کوچکش بعد از او توسط همان عمو مورد سوءاستفاده قرار گرفته بودهاند. این عمو، مدیر تجاری موفقی که هرگز ازدواج نکرده بود، در طول بیش از یک دهه به دفعات از سه برادر سوءاستفاده کرده بود.
بعد از بیست سال رهبری گروه تصمیم گرفتم کارم را کم کنم. وقتی به مردها گفتم که گروه را ترک خواهم کرد آنها تصمیم گرفتند بدون من ادامه دهند و به نوبت گروه را رهبری کنند. از من دعوت کردند هر زمان که خواستم به آنها سر بزنم. هنوز هم هر سال در چند جلسه شرکت میکنم و کمی پیش در مراسم یادبود یکی از اعضای عزیزمان به آنها پیوستم.
وقتی دربارۀ اثری که گروه بر زندگی این مردان داشت با آنها صحبت کردم، موافق بودند که پیامدهای منفی تروما و سوءاستفادۀ دوران کودکی ممکن است تا پایان زندگی فرد باقی بماند. اگرچه ممکن است افرادی باشند که بتوانند تجربههای تکاندهندۀ دوران کودکی را نادیده بگیرند، در بیشتر موارد تروما میتواند فرد را از مسیر زندگیای که میتوانست انتخاب کند منحرف کند. به توافق رسیدیم که التیام ترومای جسمی و جنسی دوران کودکی سخت است و بیشتر افراد به کمک دیگران نیاز دارند تا از قربانی به بازمانده تبدیل شوند. بهعلاوه همگی قبول داشتیم که حرف از زدن از سوءاستفادۀ جنسی چقدر برای مردها دشوار است، اما هیچگاه برای شروع التیام دیر نیست و اگرچه ممکن است رد زخمها باقی بماند، ترومای دوران کودکی، حتی اگر به طور ناقص، قابل درمان و التیام است.
بعضی مردها و زنها از اینکه گروه مردان این همه مدت ادامه یافته است انتقاد کردهاند. اعضای گروه با این حرف موافق نیستند. آنها دیگر خود را گروه بهبود از تروما نمیدانند؛ آن شروع کار بود، اما حالا به یک گروه حمایتی متشکل از دوستان بسیار خوب و بسیار صمیمی تبدیل شدهاند. هر عضو دوستان مرد دیگری نیز دارد؛ بعضی از آنها دوستان کمی دارند و بعضی با افراد زیادی دوست هستند، اما رابطۀ دوستی درون گروه ویژه است.
فرِد، نجار و کابینتسازی که بهتازگی بازنشسته شده است، سرسختانه در تابستان و زمستان، کوهنوردی تفریحیاش را دنبال میکند. با چند تن از دوستان قدیمی کوهنوردی میکند که بعضی از آنها قبل از پیوستن به گروه با او دوست بودهاند. این دوستان از دوران کودکی او را مسخره میکردند و این مسخره کردن اغلب وقتی این مرد شصت ساله به همراه این دوستان راه خود را از میان تودههای برف زمستانیای باز میکند که مسیر کوهستان را پوشاندهاند ادامه مییابد. وقتی به توهینهایشان اعتراض میکند دست برمیدارند، اما فقط برای یک مدت کوتاه، زیرا این توهینها به بخشی از ماهیت روابطشان تبدیل شدهاند.
مردان گروه مشاهده کردهاند که وقتی مردان بدون حضور زنها دور هم جمع میشوند بین دوستان قدیمی متداول است که در حالی که میخندند و به روی خود نمیآورند، به یکدیگر توهین کنند. بعضی از مردها وقتی به چالش کشیده میشوند، توضیح میدهند که این کار به این خاطر است که آنها بهترین دوست و عاشق یکدیگر هستند. با وجود این در این گروه از مسخره کردن خبری نیست. دو تن از اعضای فعلی هر از گاهی به دیگران یادآوری میکنند که قانون کنایه نزدن موجب شده است خودافشایی از همان جلسۀ اول بیخطرتر به نظر برسد.
یکروز چاک، یکی از اعضای اولیۀ گروه، از بازی پوکری تعریف کرد که همیشه با همکارانش انجام میداد. آنها آبجو و پیتزا سفارش میدادند، ورقبازی میکردند، داستان میگفتند و خوش میگذراندند. تیم پرسید چرا چاک با وجود اینکه از دوستان پوکربازش این همه حمایت مردانه میگیرد، کماکان به گروه میآید. چاک گفت: «شوخی میکنی؟ اگر چیزهایی را که در اینجا با شما دربارهشان حرف میزنم با آنها مطرح کنم معذب میشوند. بهشدت با آن شوخی میکنند. بله، دوست هستیم، اما دور هم جمع میشویم تا شوخی کنیم، آبجو بنوشیم، ورقبازی کنیم؛ سخت نمیگیریم و داستانهای عجیب و غریب تعریف میکنیم.»
در سالهای اخیر جامعه متوجه شده است که سوءاستفادۀ جنسی از دختران تا چه حد متداول است. این قبیل سوءاستفادهها دیگر از روی عادت انکار نمیشوند و تقریباً همه اتفاق نظر دارند که ارائۀ درمان و حمایت حائز اهمیت است. دادههای به دست آمده از RAINN، شبکۀ ملی تجاوز، سوءاستفاده و رابطه با محارم نشان میدهد از هر 9 دختر 1 نفر و از هر 53 پسر 1 نفر قبل از 18 سالگی تعرض یا سوءاستفادۀ جنسی توسط یک بزرگسال را تجربه میکنند. به بیان دیگر، 82% از کل قربانیان زیر 18 سال دختر هستند. این یعنی 18% (حدود یک پنجم) پسر هستند. 100% این کودکان مستحق درمان و حمایتند.
Leave a Reply
Want to join the discussion?Feel free to contribute!