اضطراب درمانگر و ترس اعضای گروه
مقاله
یکی از شایعترین بیماریهایی که ما روانشناسان مشاهده میکنیم اضطراب است. این مشکل نهتنها در میان مراجعین ما، بلکه در خود ما گروهدرمانگران نیز وجود دارد. خود من در زمان کارآموزی تا مدتها احساس میکردم کودکی هستم که باید از افراد مقابلم که تجربیات و دانش بیشتری از من دارند کار یاد بگیرم. حالا مدام این احساس را دارم که «بسیار خب، من پدر/ مادر هستم» و قرار است با اتاقی پر از ذهنهای بسیار تأثیرپذیر کار کنم.
با کار در بخش مشاورۀ دانشکده، اغلب به این نتیجه میرسم که بزرگترین مانع دانشجویان برای پیوستن به گروه اضطراب است. برای مراجعین سخت است که برچسب ملاقات با درمانگر به آنها بخورد. درمانگر کنکاش میکند تا اطلاعاتی راجع به گوشهوکنار زندگی، خیالپردازیها، تمایلات، درد و ناامنیهای مراجع به دست آورد. درمانگر گروه از مراجع میخواهد پا را فراتر بگذارد و این پیچیدگیها را با هشت یا نه غریبه در میان بگذارد. این مسئله نمیتواند دلیل واکنش ترس باشد؟
ترس مسیری چندجهته است و مسئولیت حفظ امنیت این مسیر با رهبر گروه است. برای کنترل اضطراب خود، گروه و حتی همکاران تسهیلکننده، باید فضایی ایجاد کرد که در آن بتوان اصالت، اعتماد و پذیرش را در نظر گرفت. فرقی نمیکند این اولین گروه مدیریتی شما پس از اخذ مدرکتان باشد یا بیستمین گروه، فقط فراموش نکنید که اضطراب میتواند به درد بخورد. اضطراب باعث میشود تمام تلاشمان را بکنیم. کسانی که اضطراب یا نوعی حس «نمیدانم چهکار میکنم» دارند، در مسیر درست قرار دارند. اگر «مشکلی» در گروه رخ دهد، اتفاقی است که افتاده؛ بهشرطی که آمادگی اصلاح شرایط را داشته باشیم، مسئلهای نیست. حتی میتواند کمککننده باشد، زیرا اصلاً کار گروه فرآیند ترمیم زخمها است.
اگر مدیریت گروهی را بر عهده دارید، احتمالاً به قدرت گروه ایمان دارید. اگر درگیر آن هستید که چطور هنگام بروز نزاع و تنش برخورد کنید، درخواست کمک کنید. فراموش نکنید که بهعنوان رهبر گروه، بخشی از خود گروه نیز هستید. اگر بهتنهایی و به شیوهای خصوصی گروهی را مدیریت میکنید، برنامهای گروهی را شروع کردهاید یا نیاز به دیدگاهی جدید دارید، همیشه گروه بزرگتری وجود دارد که برای کمک به شما منتظر است. حتی اگر کارشناس هم باشیم، باز هم مطالب بیشتری هست که باید یاد بگیریم و کسانی هستند که اطلاعات بیشتری از ما دارند؛ پس مشورت کنید. از اساتید خود و اجتماع گروهی کمک بگیرید.
پیوستن به گروه، راهی برای نبرد با افسردگی
مقاله
علاوه بر حضور عزیزان، احساس تعلق داشتن به جمع میتواند افسردگی و اضطراب را بهبود دهد.
احساس ارتباط قوی به گروه ـ نه صرفاً به افراد ـ میتواند فرد را از افسردگی بیرون بکشد. افراد افسرده از خانواده و دوستان فاصله میگیرند و دوست ندارند با افراد جدید ملاقات کنند و مجبور شوند «وانمود کنند» حالشان خوب است. اما پژوهشها حاکی است اگر در این شرایط خود را وادار کنیم به گروهی با حسوحال مشابه ملحق شویم یا دوستی را که در افسردگی غرق است به این کار دعوت کنیم، نتایج خوبی خواهیم دید.
الکساندر هسلم که از همکاران عالیرتبۀ ما است، به همراه همکاران دیگرش در دانشگاه کوئینزلند دو مطالعه روی بیمارانی که تشخیص اضطراب و افسردگی دریافت کرده بودند انجام داد. بعضی از بیماران به گروهی اجتماعی پیوستند که شامل فعالیتهایی مانند خیاطی، یوگا، ورزش و نقاشی بود و تعدادی دیگر به گروهدرمانی در بیمارستان روانپزشکی ارجاع شدند.
نیمی از بیماران که گفتند احساس همانندی خاصی با گروهشان نمیکنند، پس از یک ماه همچنان علائم بیماری را داشتند؛ اما تنها کمتر از یکسوم افرادی که گفتند با گروه رابطه برقرار کردهاند پس از یک ماه همچنان افسرده یا مضطرب تلقی میشدند.
نمیدانم رابطۀ علی از کدام سو برقرار میشود. آیا احساس تعلق به گروه حال افراد را بهتر کرد یا بهتر شدن حال آنها با حضور در گروه کمک کرد آسانتر با گروه احساس همانندی کنند؟ با وجودی که حاضر شدن در گروه ـ آن هم زمانی که تنها چیزی که میخواهید دراز کشیدن در تختخواب است ـ نیروی قهرمانانهای را میطلبد، هم تجربه و هم پژوهشها نشان داده این تلاشی است که ارزش امتحان کردن را دارد.