نوشته‌ها

این موقعیت برایتان آشنا است؟ از گردهمایی‌های اجتماعی دچار وحشت می‌شوید. هنوز از خانه خارج نشده‌اید که دچار هراس می‌شوید. همۀ مشکلاتی را که شاید پیش بیایند تصور می‌کنید و عضلات‌تان از فکر دست‌وپاچلفتی‌بازی منقبض می‌شوند.

وقتی به رویداد نزدیک‌تر می‌شوید، قلبتان تند می‌زند و کف دست‌هایتان عرق می‌کند. کم‌کم به بهانه‌هایی فکر می‌کنید که برنامه را کنسل کنید.

به گزارش انجمن اضطراب و افسردگی آمریکا، اختلال‌های اضطرابی رایج‌ترین بیماری‌های روانی تشخیص‌داده‌شده در ایالات‌متحده هستند که بیش از 40 میلیون بزرگسال یا 18 درصد از جمعیت را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند.

اختلال‌های اضطرابی درمان‌نشده بدتر می‌شوند، زندگی را تحلیل می‌برند و مجبورتان می‌کنند از دنیا کناره بگیرید. هرچه بیشتر به انزوا فرو روید، علائم هم بدتر می‌شوند. چیزی نخواهد گذشت که رویدادهای روزمره مثل سفارش دادن غذا در رستوران یا خرید تمبر از دفتر پست موجب هراس می‌شوند. متأسفانه حتی بعضی از افراد در تلاش برای مدیریت اضطراب خود به مواد و الکل رو می‌آورند.

اگرچه درمان فردی موجب تسکین است، مطالعاتی که در رویترز منتشر شده‌اند نشان می‌دهند گروه‌درمانی تأثیر ویژه‌ای بر مبتلایان به اضطراب اجتماعی دارد و گروه‌درمانی را به عنوان یکی از نخستین گزینه‌های درمانی توصیه می‌کنند.

چه‌چیزی موجب می‌شود گروه‌ها تا این حد مؤثر باشند؟ افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی در تبادل‌های تک‌به‌تک مانند درمان فردی بسیار راحت‌تر هستند. در تبادل‌های تک‌به‌تک اضطرابی را که در اجتماع تجربه می‌کنند متحمل نمی‌شوند. عموماً جزئیات تجربه‌های به‌شدت مضطرب‌کننده‌ای را که خارج از اتاق درمان اتفاق افتاده‌اند گزارش می‌دهند، اما درمانگر به‌سختی متوجه می‌شود که این گزارش‌ها تحریف‌نشده یا دقیق هستند یا نه. برای مثال:

  • «آیا واقعاً همه به او نگاه می‌کرده‌اند؟»
  • «آیا واقعاً کسی از او انتقاد کرده است؟»
  • «آیا در دیگران واکنش منفی ایجاد می‌کند؟»

با وجود این، در گروه‌درمانی درمانگران در عمل شاهد اضطراب اجتماعی هستند و می‌توانند علل و محرک‌های آن را شناسایی کنند. برای مثال، ممکن است اضطراب ناشی از سوءتعبیر ارتباطات، فرافکنی‌های منفی، مسائل جنسیتی یا آسیبی حل‌نشده باشد. آنگاه گروه‌درمانگران می‌توانند با توسل به این بینش، به‌محض ظهور اضطراب، دست به مداخله بزنند و به فرد مبتلا به اضطراب اجتماعی کمک کنند تا مهارت‌های لازم را برای مدیریت احساسات به دست آورد، تحریف‌هایش را کاهش دهد و انتخاب‌های سالم‌تری داشته باشد.

در زیر، سه فایدۀ گروه‌درمانی را برای اضطراب اجتماعی شرح می‌دهیم:

1- گروه‌درمانی جلوی انزوای اجتماعی را می‌گیرد

گروه‌درمانی با فراهم آوردن روابط جدید و حمایتگر، به انزوای اجتماعی پایان می‌دهد. به‌علاوه، در گروه متوجه می‌شوید که تنها نیستید و دیگران هم همان ترس‌ها و نگرانی‌های شما را دارند. در نتیجه با کشمکش‌های خود و دیگران با شفقت و همدلی عمیق‌تری برخورد می‌کنید. تجربۀ گروه باعث پرورش صمیمیت و التیام اجتماعی می‌شود.

2- گروه‌درمانی باعث پرورش مهارت‌های اجتماعی می‌شود

گروه موقعیتی را برای تمرین مهارت‌های اجتماعی ضروری مانند ابراز وجود، تعیین مرزها، مدیریت تعارض و برقراری ارتباط هیجانی پیش‌رونده فراهم می‌کند. به‌علاوه، بهترین قسمت ماجرا این است که وقتی اضطراب عود می‌کند، رهبر گروه آنجاست تا در مدیریت آن و بالا بردن سطح تحمل کمکتان کند.

3- گروه‌درمانی باعث بازآفرینی موقعیت‌های اجتماعی می‌شود

اضطراب اجتماعی مستلزم درمان اجتماعی است. گروه‌درمانی با فراهم آوردن محیط اجتماعی امن و حمایتگری برای پردازش و درک علل اضطراب، کمک می‌کند ترس‌هایتان را مدیریت کنید.

مارشای مریخی

مارشا بیشتر روزهای عمرش را به مبارزه با اضطراب اجتماعی گذرانده بود. مانند بسیاری از افرادی که با اضطراب دست و پنجه نرم می‌کنند، در گذشته دچار آسیب اجتماعی شده بود. به یاد می‌آورد که وقتی معلم دبستانش صدایش زده بود چگونه دچار هراس شده بود. «صورتم قرمز و لکه‌لکه شده بود. بچه‌ها گفتند من مریخم، سیارۀ قرمز. از آن به بعد مارشای مریخی صدایم می‌کردند.»

در طول دوران دبیرستان و کالج از حرف زدن در ملاء‌عام اجتناب می‌کرد، به مهمانی‌ نمی‌رفت و از شرکت در دورهمی‌های اجتماعی طفره می‌رفت: «بیشتر روز را در اتاق خوابگاه یا کتابخانه می‌ماندم. خیلی چیزها را از دست دادم.»

وقتی به مارشا پیشنهاد کردم در یکی از گروه‌های هفتگی‌ام شرکت کند، مانند بیشتر افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی پاسخ منفی داد: «گروه‌ها برای من مانند جوخۀ اعدام هستند. چرا این کار را با خودم بکنم؟»

در نهایت قبول کرد به یکی از گروه‌ها بپیوندد: «مأیوس بودم. عمه‌ای دارم که از خانه بیرون نمی‌آید. می‌ترسیدم در نهایت همین بلا سر من هم بیاید.»

از همان لحظه‌ای که وارد گروه شد، تفاوت را احساس کرد: «آدم‌ها باملاحظه و مراقب بودند. واقعاً گوش می‌دادند. مثل برنامه‌های گروهی دیگری که تجربه کرده بودم نبود.»

به‌تدریج مارشا سفرۀ دلش را برای گروه باز کرد و از ترس‌ها و نگرانی‌هایش گفت. گروه به‌جای بی‌حوصلگی یا انتقادی که انتظارش را داشت، با محبت و مهربانی پاسخ داد.

«دوستانم متوجه شدند تغییر کرده‌ام. بی‌پرواتر و پرحرف‌تر شده بودم. از اینکه مخالفت کنم یا از تعارض حرف بزنم نمی‌ترسیدم. گروه مهارت‌های مورد نیازم را به من داد. حتی در رویدادهای کاری، مجلس‌گرم‌کنی می‌کردم.»