روانشناسی اجتماعی و جایگاه گروهدرمانی
مقاله
شاید مفید باشد ابتدا بدانیم منظور از واژهی «گروه» در اصطلاحاتی چون «گروهدرمانی»، «گروهکاوی» و «تحلیل گروه» چیست. در علم روانشناسی اجتماعی، گروه به «افرادی که خود را بخشی از یک واحد منسجم و مجزا از سایر گروهها میبینند» اطلاق میشود. مبنای این انسجامِ ادراکشده در گروههای مختلف با هم متفاوت بوده، لکن به دو دستهٔ عمده قابل تقسیم است: برخی گروهها بر مبنای اتصال مشترک شکل میگیرند و برخی دیگر بر مبنای هویت مشترک. در گروههای نوع اول، افراد گروه به یکدیگر متصلاند (مانند گروه خانوادهی ما، ورودی ۹۳ روانپزشکی روزبه، تیم شاهین، یا گروهِ درمان تحلیلی) و در گروههای نوع دوم به یک دستهبندی کلی (مانند گروه زنان، عربزبانان، نروژیها، یا دانشگاه تهرانیها). گروهها را همچنین میتوان بر مبنای میزان تمایزِ ادراکشده در ذهن اعضای آنها نیز دستهبندی نموده و فرضاً مانند یکی از پژوهشهای انجامشده عددی بین ۱ تا ۱۰ را به این معیار اختصاص داد. گروههای با تمایز بالا در ذهن افراد، معمولا خانواده و روابط عاطفی آنان بوده و در رتبههای بعدی گروههای هنری، شغلی و ورزشی قرار دارند. جالب است بدانید گروههای درمانی نیز حدوداً همین نمرات را کسب میکنند. پس گروههای درمانی را میتوان شامل جمعی از افراد دانست که بر مبنای هدف مشترک (درمان) دور هم جمع میشوند، روابط منسجمی بین خود (هم درمانگران و هم بیماران) برقرار نموده در ذهن خویش جایگاه نسبتا متمایزی (و در نتیجه اهمیت بالایی) برای فعالیتی که در آن مشارکت دارند قائلاند.
فروید در آغازین پاراگراف «روانشناسی گروه و تحلیل ایگو» در سال ۱۹۲۱ چنین نوشته: «تفاوت میان روانشناسی فردی و روانشناسی اجتماعی یا گروهی گرچه بداهتاً بارز بهنظر میرسد، با بذل توجه بیشتر بتدریج رنگ میبازد. صحیح است که روانشناسی فردی درگیر یک فرد واحد بوده و به کاویدن مسیرهایی که وی از طریق آنها در پی ارضاء تکانههای غریزی خویش است میپردازد، لکن تنها به ندرت و در شرایط خاصی قادر است به روابط فرد با دیگران بیتفاوت باشد. در حیات ذهنی یک فرد، دیگری بلااستثناء بعنوان الگو، ابژه، یاریگر، رقیب، و غیره دخیل بوده و بدین ترتیب روانشناسی فردی از همان ابتدا و در معنای گسترده و البته کاملاً موجه خود، روانشناسی اجتماعی نیز هست». از سوی دیگر، انسانشناسی مدرن نیز باور دارد که تعریف ماهوی «انسان» بصورت جدا از گروههای انسانی نه سخت، که ناممکن است و تنها زمانی میتوان از روان سخن گفت که مفاهیمی چون رابطه، خانواده، دیگری، هویت، نقش، زبان و غیره را مد نظر قرار دهیم و مبرهن است این مفاهیم در خلاء امکان وجود ندارند. همچنین میتوان دید این قبیل مفاهیم خود با مفاهیمی که متفکران نظریهٔ تحلیلی مطرح کردهاند (فیالمثل امر نمادین از منظر لکان یا دوگانهٔ سوژه/ابژه از دید کلاین) ارتباط یا همپوشانی زیادی دارند.
با در نظر داشتن ماهیت اجتماعی انسان و تاثیر گروههای مختلف بر روان وی، این موضوع که بخش مهمی از سایکوپاتولوژی نیز در گروه شکل میگیرد به کانون توجه رواندرمانگران تحلیلی بدل شد و آنان بتدریج شروع به آزمودن انواعی از درمانها کردند که سعی در شناخت، فهم و ترمیم این آسیبها در بستر یک گروه با شرایط کنترلشده و خاص داشتند. نامبردن از پیشگامان این مسیر و ذکر تطور تجربیات و نظریات آنان از حوصلهٔ این نوشته خارج است، اما چیزی که تاکنون حاصل شده انباشت ارزشمندی از دانش و تجربه درمورد «گروهدرمانی تحلیلی»ست. روشی که کارآیی خود را در مشاهدات گوناگون نیز کمابیش نشان داده است. در آینده در همکاوان بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.