نوشته‌ها

تبدیل شدن به رهبر گروه زن

تغییر از نظاره‌گری ساکت به چهره‌ای قدرتمند

از ژانویۀ  2021 برای آموزش، به‌عنوان ناظر وارد گروه هفتگی بین‌فردی در کلینیک دپارتمان تحصیلات تکمیلی دانشگاهم شدم. کلینیک مرکز دانشگاه جورج واشنگتن یک کلینیک سلامت روان جامعه است که ساختار هزینه‌ای آن قابل‌تطبیق با درآمد افراد است. این کار باعث می‌شود بسیاری از اعضای جامعه خدمات روان‌شناسی را با قیمتی مقرون‌به‌صرفه دریافت کنند. مانند بسیاری از کلینیک‌های موجود در جامعه، دامنۀ  عملکرد روانی بیماران می‌تواند از نظر شدت به‌طور معناداری متغیر باشد. کلینیک مرکزی گروه‌های روان‌درمانی مختلفی را در اختیار بیماران قرار می‌دهد؛ از جمله گروه زنان، گروه پردازش بین‌فردی و گروه دانش‌آموزان بین‌المللی. در مورد سکوت در این محیط‌های گروهی‌ روان‌درمانی مفصلاً نوشته شده است: رهبرانی که عامدانه از راه سکوت ارتباط برقرار می‌کنند، اعضایی که به‌صورت غیرکلامی تعامل برقرار می‌کنند، سکوت به‌عنوان واکنشی دفاعی یا مخالف‌جویانه؛ هرچند اینها همگی نمونه‌هایی هستند که در آن مشارکت در سکوت امری انتخابی است.

متون علمی دربارۀ تجربیات ناظران گروهی که پیوسته در سکوت می‌نشیند نادر است و بالطبع پژوهش‌های کمی در این مورد انجام شده. طبق تجربیاتم به‌عنوان ناظر ساکتی که یکی از چندین گروه موجود در کلینیک را مشاهده می‌کند، خودم را غرق در موقعیتی می‌بینم که نقشی بین چهرۀ  قدرتمند و بیمار را بازی می‌کند. نه در نقش درمانگر قرار دارم و نه می‌توانم به‌عنوان عضوی از گروه مشارکت کنم؛ این وضعیت معلق در تحلیل سکوت ایجاب می‌کند هم احساسات گروه و هم تکانش‌های خودم را برای مداخله به‌عنوان تسهیل‌کننده تحمل کنم.

در یکی از جلسات، یکی از اعضای گروه که معمولاً ساکت است و فقط مقاصد خود را بیان می‌کند، بعد از دو هفته غیبت به گروه بازگشت و من به‌شدت تنشی درونی حس کردم. وی به‌محض بازگشت توضیح داد که غیبت‌های لحظۀ  آخری او به دلیل «مورد اورژانسی خانوادگی» بوده‌اند. او در ادامه جزئیات غم‌انگیز چگونگی مطلع شدنش را از مرگ ناگهانی خواهرش توضیح داد. طبق همان اطلاعات اندکی که از این بیمار داشتم، می‌دانستم که ارتباط نزدیکی با خواهر خود داشت و او را «بهترین دوست» خود می‌دانست. تمام آن جلسه صرف تسلی دادن به این عضو گروه و صحبت دربارۀ  غم، خشم و فقدان شد. یکی از تسهیلگران گروه دربارۀ این صحبت کرد که انجام کارهای معمولی زندگی روزمره نظیر ارسال ایمیل‌های کاری و شستن لباس‌ها، پس از مرگ عزیزان عجیب و غیرطبیعی به‌نظر می‌رسد. احساس آسیب‌پذیری ملموس میان رهبران گروه و سایر اعضا باعث ایجاد نزدیکی و صمیمیتی شد که آشکارا در سکوتم آن را مشاهده می‌کردم.

این تنها یک نمونه از مواردی است که نشان می‌دهد وقتی عضوی از گروه نیازمند حمایت است، سایر اعضا گرد هم می‌آیند. البته همان‌طور که این شیوه برای اکثر پردازش‌های بین‌فردی صدق می‌کند، مشارکت اعضای گروه با شرایط موجود سازگار است. این عضو که معمولاً خیلی کم در گروه صحبت می‌کرد، تقریباً تمام جلسه را دربارۀ  فقدان غیرقابل‌تصور خواهرش صحبت کرد. سایر اعضا که هر هفته فضای بیشتری را در گروه اشغال می‌کردند، یک قدم به عقب برداشتند، تسلیت گفتند و احساسات خود را از این سوگ ابراز کردند. رهبران گروه نیز مداخلات خود را در طول این جلسه اصلاح کردند تا حمایت بیشتری از این عضو و سایر اعضای گروه به عمل بیاورند. در مورد من؟ مثل همیشه ساکت بودم.

نقش نظاره‌گر ساکت، به‌ویژه در این لحظاتِ شدیداً عاطفی بسیار سخت است. مشاهدۀ  بحث گروه دربارۀ  مرگ اعضای خانواده، رفع اختلافات بین‌فردی، از دست دادن عنان کار هنگام ترک جلسه توسط عضوی از گروه، همگی به‌اضافۀ  کار بر روی این موضوعات به‌صورت مجازی در طول همه‌گیری کووید-19، بسیار ارزشمند و از نظر احساسی پیچیده بوده است. شاهد بوده‌ام که آسیب‌پذیری اعضای گروه و رهبران را در کنار هم قرار می‌دهد. مادامی‌که جایگاه سکوت خود را حفظ کرده بودم کاملاً می‌دانستم که چطور حمایت خودم را از طریق زبان بدنم ابراز کنم: تکان دادن سر، لبخند همدلانه، خندیدن با اعضای گروه؛ اما، نمی‌دانم وقتی این پردۀ  سکوت به ناظر دیگری تحویل داده شود چطور خواهد بود. آیا اعضا از سکوت من علیه خودم استفاده خواهند کرد؟ آیا حضور من را به‌عنوان فردی چشم‌چران تلقی کرده‌اند؟

وضعیتی وجود دارد که در آن سکوت معادل ضعف است. نبودن فرصت برای اظهارنظر مختصر یا پیوستن به خندۀ صدادار این گروه باعث شد آرزو کنم در ارتباط انسانی آنها شرکت داشته باشم. ناراحتی من از سکوت مرا وادار کرد تجربۀ درونی خودم را بررسی کنم. گانس و کانسلمن (2000) دربارۀ قدرت سکوت در روان‌درمانی گروهی نوشته‌اند: «سکوت می‌تواند هدیۀ ارزشمند زمان و مکانی باشد که خودتان را در آن پیدا کنید». این ادعا که سکوت و خودکاوی دست‌به‌دست هم می‌دهند زمانی درست است که بخواهیم از فضای داخل سکوت استفاده کنیم.

نقش من به‌عنوان ناظر کمتر از یک سال طول کشید، اما انتقال از ناظر به رهبر گروه فوری و ناگهانی به نظر می‌رسد. تغییر آرام و پیوسته از ناظری ساکت و اسرارآمیز به کسب جایگاه قدرتی همراه با اطمینان و وقار با فشار داخلی همراه است. هرچند آسیب‌پذیری‌ای که من از اعضای گروه و تسهیل‌کنندگان مشاهده کرده‌ام با من باقی مانده است. سؤال من این است: وقتی در مقام رهبر قرار گرفتم، چطور آنچه را دربارۀ  هر عضو گروه و پویایی گروه یاد گرفته‌ام به‌طور مناسب با مداخلات خود ترکیب کنم؟ آیا آنها من را مزاحم می‌پندارند یا به‌عنوان چهره‌ای دوستانه از من استقبال می‌کنند؟ شاید این دورۀ  نشستن در سکوت مفید باشد، زیرا کمک می‌کند جایگاه خود را به‌عنوان رهبر گروه پیدا کنیم. روی‌هم‌رفته، سکوت می‌تواند از جنبه‌های مختلف حالت درمانی داشته باشد. می‌توانستم عقب بنشینم و مشاهده کنم که رهبران گروه مداخله می‌کنند و به اعضای گروه اجازه می‌دهند به‌تنهایی پردازش کنند. فقط امیدوارم سکوت جانانه‌ای که در آن قرار داشتم موجب ترقی‌ام به‌عنوان یک فرد و متخصص بالینی شود و همچنین صدای من را به‌عنوان رهبر آیندۀ  گروه تقویت کند.