انسان حیوانی اجتماعی است که به‌خاطر بقا، ارتباط و تعلق، گروه‌محور باقی می‌ماند. زندگی ما در گروه‌های خانوادگی شروع می‌شود و پس از آن در مدرسه، محل کار و در اجتماع در گروه‌های مختلفی عضویت داریم. از روزگار دور، از قدرت گروه به عنوان عامل تغییر به منظور شفای افراد استفاده شده است. ولی همانطور که روتان و آلونسو (1979) اشاره می‌کنند، وقتی خانواده و جامعۀ فرد نماینده‌ای در گروه‌درمانی دارند، فرصت‌های منحصربه‌فردی برای کار روی مسائل صمیمیت و تفرد به وجود می‌آید.

معمولاً گفته می‌شود جوزف پرَت نخستین کسی است که در اوان قرن بیستم به صورت نظام‌مند در دوران مدرن از گروه برای بهبودی افراد استفاده کرد و گروه‌ها را برای درمان بیماران مبتلا به سل به کار گرفت. از آن زمان همواره شواهدی مبنی بر اثربخشی و کارآیی گروه‌درمانی گردآوری و مکتوب شده است.

در بروشوری که انجمن گروه‌درمانی آمریکا با عنوان زیرکانۀ «گروه جواب می‌دهد!» منتشر کرده است، منابع مهم این حوزه به‌صورت خلاصه شرح داده شده‌اند. مشخص شده است استفاده از گروه‌درمانی بزرگسالان، نوجوانان و کودکان به‌تنهایی یا در کنار سایر مداخله‌های درمانی (مثلاً دارودرمانی) در درمان گسترۀ وسیعی از مسائل مانند افسردگی، اضطراب، بیماری پزشکی جدی، اختلال‌های از دست دادن یا اعتیاد مفید است (انجمن گروه‌درمانی آمریکا، 2003).

همانطور که درمان فردی شکل واحدی ندارد، گروه‌درمانی نیز شکل واحدی ندارد. گروه اندازه‌ها و اشکال مختلفی دارد. تفاوت اهداف فرعی و اصلی باعث تدوین قراردادهای مختلف گروهی می‌شود.

بنابراین اندازۀ گروه و همچنین مدت‌زمان و تعداد جلسات ممکن است متفاوت باشد و عضویت در گروه ممکن است آزاد یا بسته باشد، ترکیب گروه و شکل برگزاری جلسات و نحوۀ تعریف و تدوین قوانین اصلی و نقش‌ها و مسئولیت‌های رهبر و اعضای گروه فرق داشته باشد. به همین ترتیب، ممکن است از گرایش‌های نظری مختلفی مانند رویکردهای روان‌پویشی، سیستم‌های کلی، بین‌فردی و رفتاردرمانی شناختی در گروه‌درمانی استفاده شود.

چون وظیفۀ روان‌درمانگر نه درمان گروه بلکه درمان افراد مددجو تعریف شده است، برخی گروه‌درمانگران ـ به‌خصوص آن دسته که گرایش روان‌پویشی دارند ـ توجه دقیقی به فرآیند گروه دارند، درحالی‌که سایرین فقط به صورت محدود از فرآیند و مناسبات گروه استفاده می‌کنند.

از میان افرادی که طرفدار اهمیت بررسی فرآیند گروه هستند، برخی بر بررسی سطح درون‌روانی فرآیند گروه یعنی زندگی درونی تک‌تک اعضا، تکوین شخصیت، دفاع‌های متداول، ابژه‌های درونی‌شان و غیره تأکید دارند. سایرین ترجیح می‌دهند بیشتر بر سطح بین‌فردی این فرآیند تمرکز کنند و سبک‌های رابطۀ اعضا و نمود تعارض‌های درونی‌شده‌شان را در عرصۀ بین‌فردی گروه واکاوی کنند. عدۀ دیگری نیز به صورت نظام‌مند این فرآیند را در سطح کلیت گروه واکاوی می‌کنند و تلاش می‌کنند که به‌تدریج روی روابط اولیۀ اعضا با مراجع قدرت تأکید کنند.

از آنجایی‌که ثابت نشده است شکل واحدی از گروه‌درمانی مؤثرتر از دیگری باشد، عناصر مشترکی که موجب کارآیی تمام این رویکردهای مختلف گروه‌درمانی می‌شوند کدامند؟ این پرسش منجر به مجموعه‌تحقیقات گوناگونی شده است که تلاش کرده‌اند «عوامل درمانی» را در گروه‌درمانی شناسایی کنند. القای امید، جهان‌شمولی، انتقال اطلاعات، نوع‌دوستی، رشد دوبارۀ اصلاحی در خانواده، تکنیک‌های معاشرت، رفتارهای تقلیدی، یادگیری بین‌فردی، انسجام گروهی، پالایش روانی و مؤلفه‌های وجودی جزو عناصر شناسایی‌شده هستند (یالوم و لش، 2008). از این میان، سطح بالای انسجام و یادگیری بین‌فردی همواره به پیامد موفق ربط داده شده است (برلینگیم و فوریمن، 2003).

استفاده از مداخله‌های گروهی در درمان تروما یکی از کاربردهای اخیر گروه‌درمانی است. میزان روبه‌رشدی از داده‌های تجربی اثربخشی گروه‌درمانی را تأیید می‌کنند (شاین، 2006). جنبه‌های گوناگون گروه‌ها ظاهراً باعث می‌شود این روش برای کار با قربانیان تروما و سانحه مناسب باشند.

در وهلۀ نخست، گروه‌ها ممکن است محیطی امن، پرورش‌دهنده و عاری از قضاوت فراهم کنند که در آن شرکت‌کنندگان حس می‌کنند پذیرفته شده‌اند و از لحاظ عاطفی از آنها حمایت می‌شود. مخصوصاً رهایی از تنهایی، انزوا و فقدان ارتباط که بازمانده‌های تروما غالباً حس می‌کند، ارزشمند است. برگزاری جلسه با سایر افرادی که تجربه‌های ترسناک، ویرانگر و بسیار آزاردهنده‌ای داشته‌اند فرصتی در اختیار اعضای گروه قرار می‌دهد تا تجربه‌هایی را بازگو کنند که صحبت دربارۀ آن با سایرین بسیار دشوار است.

به کمک این محفل دربرگیرنده، اعضای گروه قادر می‌شوند تجربۀ خود را به زبان آورند و با دیگران در میان بگذارند، احساسات دردناک خود را فاش کنند و شروع به گفتن ناگفتنی‌ها کنند. ماهیت وحشتناک این تجربه‌ها به همراه احساس شرم، فقدان، خشم و اندوه توأمان غالباً مخفی باقی می‌ماند. غالباً این واکنش‌ها باعث می‌شود بازمانده‌ها دغدغه‌های خود را نزد سایرین بیان نکنند.

شرکت در گروه به همراه سایر بازمانده‌ها به جای طلب توجه فردی انگ اجتماعی و موانع فرهنگی را که غالباً مانع مددجویی می‌شود، کنار می‌زند و بازمانده‌ها را که از لحاظ عاطفی منزوی هستند قادر به تشخیص این موضوع می‌کند که تنها نیستند.

علاوه بر این، وجود سایر افراد در گروه فرصت‌هایی را برای افشای اتفاق، بررسی آن و گفتن از آن فراهم می‌کند. در این فرآیند اعضای گروه ارتباطات خارجی خود را که قطع شده است با سایرین از سر می‌گیرند و همچنین شکاف‌های غالباً عمیق موجود در جهان درونی مفروض‌شان را دربارۀ خود، روابط، زندگی و نحوۀ عمل جهان پر می‌کنند.

صرف در میان گذاشتن اطلاعات دربارۀ اتفاق می‌تواند مانع نشر اطلاعات نادرست و شایعات ناامیدکننده شود. گروه ممکن است زمینه‌ای برای آموزش و نشر درست اطلاعات مخصوصاً دربارۀ منابع موجود موردنیاز و نحوۀ اطمینان از آنها فراهم کند. شجاعت، قدرت، شفقت و تاب‌آوری اعضای گروه اغلب برای شرکت‌کنندگان الهام‌بخش است و  امیدی تازه دربارۀ آینده به آنها می‌دهد. با کمک اعضای گروه به یکدیگر، شرکت‌کنندگان می‌توانند عزت نفس آسیب‌دیدۀ خود را بهبود دهند و از حس جمعی درماندگی که بازمانده‌ها تجربه می‌کنند رهایی یابند.

علاوه بر این، اعضا می‌توانند از طریق گروه روش‌های جدید خودمراقبتی و راهبردهای جدید مواجهه را با سایرین در میان بگذارند و یاد بگیرند. به دست آوردن این ابزارها ممکن است موجب شفا و عملکرد مؤثرتر افراد شود.

در نهایت، گروه‌ها فرصت‌هایی را برای تسهیم، حمایت عاطفی و یادگیری مطالب جدید در محیطی امن فراهم می‌کنند و از این رو، بازمانده‌های سوانح می‌توانند حس اعتماد آسیب‌دیدۀ خود را به رهبران و جهان اطراف خود و سایر افراد ترمیم کنند (کلاین و شرمر، 2000؛ کلاین و فیلیپس، 2008؛ بوشل و اسپیتز، 2005).

0 replies

Leave a Reply

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *