همان‌گونه که در مقدمۀ این یادداشت‌ها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشت‌های کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی می‌پردازد که می‌توان در گروه‌درمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقه‌اش بپردازد.

سایکودراما رویکردی تجربی و قدرتمند برای کار گروهی است که طی آن از حرکات بدنی و بداهه‌گویی‌های دراماتیک برای اجرای مجدد (بازی کردن مجدد در قالب ایفای نقش) و اجرای جسمانی (در قالب حرکات بدنی) دفاع‌های روانی درونی یا نشانه‌هایی که فرد تجربه می‌کند استفاده می‌شود (مورنو، ۱۹۶۹/۱۹۷۵). در این درمان که نوعی تغییر جهت از درمان فرآیندمحور بین‌فردی سنتی است، بیمار ترغیب می‌شود به‌جای حرف زدن، فرآیند‌های درونی‌اش را به‌شکلی نمایش‌گونه اجرا کند.

گرچه سایکودراما به‌خودی‌خود گرایش و رویکرد کامل و جداگانه‌ای به‌حساب می‌آید، می‌توان از فنون و مداخلات آن به نفع اعضای گروه‌های فرآیند بیماران غیربستری استفاده کرد (نیکولاس،۲۰۱۷؛ تریدول و دارتنل، ۲۰۱۷). پروتکل سایکودراماتیک سه مؤلفه دارد: (۱) «مرحلۀ گرم کردن»؛ (آماده‌سازی پروتاگونیست یا قهرمان) (۲) مشخص کردن موقعیت ایجاد‌کنندۀ تعارض و اجرای آن؛ «مرحلۀ عمل یا اجرا» و در نهایت (۳) درخواست از اعضای گروه برای مشارکت و ابراز پاسخ‌های شخصی‌شان به پروتاگونیست؛ «مرحلۀ به‌اشتراک‌گذاری». در سایکودراما «پروتاگونیست» معمولاً فرد اصلی‌ای است که به اجرای نمایش هیجانی می‌پردازد، درحالی‌که سایر اعضای گروه در نقش «بازیگران کمکی» که بخش‌هایی از دنیای درونی فرد را نشان می‌دهند به پروتاگونیست کمک می‌کنند. رهبر گروه لقب «کارگردان سایکودراما» را یدک می‌کشد. برخی از فنون فراوان سایکودراماتیکی که به‌عنوان مداخله به‌کار می‌روند و برگرفته از سایکودراما هستند شامل هم‌ذات‌پنداری، نقش‌گزاری، واژگونی نقش و آموزش نقش می‌شوند.

هم‌ذات‌پنداری یعنی ایفای نقش خودِ درونی پروتاگونیست توسط یکی از اعضا یا رهبر گروه. این فن به افراد کمک می‌کند با افکار و احساساتی ارتباط برقرار کنند که ممکن است به ‌دلیل خجالتی بودن، ترس یا ناتوانی در نام‌گذاری تجارب درون‌شان نتوانند آنها را ابراز‌ کنند.

برای مثال، پس‌ از مشخص شدن پروتاگونیست، کارگردان از او می‌خواهد فردی از اعضای گروه را انتخاب کند که «بتواند جای تو قرار بگیرد و افکار و احساساتی را که تجربه می‌کنی اما ابراز نمی‌کنی ابراز کند.» با این روش، هم‌ذات‌پنداری شناسایی می‌شود. با تداوم این موقعیت، پروتاگونیست ممکن است به یکی از افراد مهم زندگی‌اش بگوید: «واقعاً نمی‌فهمم چرا ترکم کردی.» هم‌ذات‌پندار افکاری را بیان می‌کند که احساس می‌کند پروتاگونیست در سر دارد اما ابرازشان نمی‌کند؛ برای مثال: «از اینکه ظاهراً به من اهمیت نمی‌دهی به‌شدت ناراحتم!» پس از چنین ابرازی، پروتاگونیست می‌تواند عبارت بیان‌شده توسط هم‌ذات‌پندار را تغییر دهد یا به‌طور کامل رد کند و امکان کاوش یا گسترش هر چه بیشتر تجارب درونی خود را فراهم کند (نیکولاس، ۲۰۰۹؛ ۲۰۱۷).

سایکودراما روشی نظام‌یافته برای نقش‌گزاری است که فرد را قادر می‌سازد در محیط گروه و از طریق اجرا و ایفای نقش به‌جای صحبت کردن محض، به کاوش ابعاد روانی-اجتماعی تعارض‌ها، مشکلات، روابط بین‌فردی و موقعیت‌های زندگی بپردازد. از طریق اجرای مجدد تجارب به‌صورت جسمانی، گذشته به اینجا و اکنون آورده می‌شود و به فرد امکان می‌دهد با راهنمایی درمانگر یا کارگردان و مشارکت اعضای گروهی که خود نیز تروماهای مشابهی را تجربه کرده‌اند، خاطرات گذشته را پردازش کند (کیپر، ۱۹۹۸).

قسمت‌های دیگر:

دلبستگی و گروه‌درمانی مبتنی بر ذهنی‌سازی

گروه‌درمانی گشتالتی

درمان سیستم‌محور

روابط ابژه

گروه‌درمانی یونگی

تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیم‌گیری مجدد

درمان تحلیلی مدرن

گروه‌درمانی تاویستاک

گروه‌درمانی لکانی

منابع

Moreno, J. L., & Moreno, Z. (1969/1975). Psychodrama (Vol. 3). Beacon, NY: Beacon House (original edition, 1969).

Nicholas, M. (2009). Introduction to the special edition on psychodrama with some comments on Moreno’s concept of spontaneity. Group, 33, 291–296.

Nicholas, M. W. (2017). The use of psychodrama and sociometry techniques in psychodynamic and other process groups. International Journal of Group Psychotherapy, 67(Supp1), S131–S140.

Treadwell, T., & Dartnell, D. (2017). Cognitive behavioral psychodrama group therapy. International Journal of Group Psychotherapy, 67(Supp1), S182–S193.

فراتر رفتن از یالوم (بخش 5) – گروه‌درمانی یونگی

توانمند شدن برای پذیرش داستان‌ها و ناخودآگاه خودمان

همان‌گونه که در مقدمۀ این یادداشت‌ها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشت‌های کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی می‌پردازد که می‌توان در گروه‌درمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقه‌اش بپردازد.

تأثیری که روان‌شناسی یونگی بر کار گروه‌درمانی داشته است از جمله کنکاش‌های جدیدتر و منحصربه‌فرد در زمینۀ نظریۀ گروه محسوب می‌شود. از نوشته‌های هچت (۲۰۱۱) به‌عنوان نقطۀ مرجع اصلی برای نشان دادن تأثیرات روان‌شناسی یونگی بر گروه‌درمانی استفاده می‌شود: (الف) مفهوم‌سازی وسیع‌تری از لیبیدو، (ب) نگرش‌هایی که در مورد ناخودآگاه وجود دارد، (ج) فردگرایی، (د) محور ایگو-خود، (ه) مشکل تضادها، (و) اتخاذ رویکردی کیمیاگرانه به مسئلۀ انتقال و (ز) کهن‌الگوها و ناخودآگاه جمعی.

هچت (۲۰۱۱) به مفهوم یونگی لیبیدوی خویشاوندی می‌پردازد. این مفهوم یکی از عوامل اصلی وجود انسان برای ایجاد تعلق و برقراری ارتباط با دیگران است و امیال مربوط به روابط غیرعاشقانه، خلاقیت و جذابیت را انسانی‌سازی می‌کند. مفهوم لیبیدوی خویشاوندی در قالب ترغیب شدن اعضای گروه برای متمایل شدن به عشق یا جریان انرژی بخش‌هایی از شخصیت فردی دیگر نمود پیدا می‌کند. فردگرایی به‌صورت ادراک فرد از خود و پرسونایی که برای ارضای انتظارات یا خواسته‌هایش از نقش اجتماعی‌‌اش در زندگی به چهره می‌زند تعریف می‌شود.

عملکرد متعالی نتیجۀ اتحاد محتوای خودآگاه و ناخودآگاه است (یونگ، ۱۹۵۷). درمانگران یونگی اعضا را به سمت نگه داشتن پارادوکس‌های دیالکتیک مربوط به بخش‌های به‌ظاهر متناقض شخصیت‌شان یا «خود سایه» سوق می‌دهند. به این معنا که بخش‌های متناقض می‌توانند هم‌زمان و در کنار هم حضور داشته باشند. پرداختن به دوگانگی‌های این یا آن (مثلاً عشق و نفرت تجربه‌شده در روابط طولانی‌مدت) به درمانگران یونگی اجازه می‌دهد تا اتصال دو بخش ناهم‌خوان شخصیت و کنار آمدن با این موضوع را برای اعضای گروه مدل‌سازی کنند. یعنی پذیرش وجود هم‌زمان دو بخش متناقض در شخصیت به‌جای تلاش برای حذف یکی از آنها.

کهن‌الگوها اسطوره‌هایی باستانی و به‌ارث‌رسیده دربارۀ انسان هستند که نقش‌شان هدایت، آگاهی‌بخشی و الهام‌بخشی به چشم‌اندازهایی است که افراد برای مسیر زندگی خودشان متصور می‌شوند (هچت، ۲۰۱۱). ازآنجایی‌که اغلب با نگاهی جامع و گسترده به روایت‌های زندگی‌مان نگاه نمی‌شود، درمانگران یونگی به دنبال معناسازی و دگراندیشی در خصوص مواجهه‌ها و مسیرهای مخاطره‌آمیزی هستند که فرد طی سال‌‌ها پشت سر گذاشته است. می‌توان از اعضای گروه درخواست کرد تا دیدشان را وسیع‌تر کنند و با اتخاذ دیدگاهی جهان‌شمول، «از دور» به مسیر زندگی عضو معینی از گروه نگاه کنند. اتخاذ چنین دیدگاهی به اعضای گروه امکان می‌دهد اگر یکی از اعضاءبیش‌از‌حد غرق در واقعیت پریشانی فعلی‌اش باشد، با القای هدف و معنا با استفاده از قیاس‌ها یا داستان‌های اسطوره‌ای، به کمک او بشتابند (هچت، ۲۰۱۱).

قسمت‌های دیگر:

دلبستگی و گروه‌درمانی مبتنی بر ذهنی‌سازی

گروه‌درمانی گشتالتی

درمان سیستم‌محور

روابط ابژه

سایکودراما

تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیم‌گیری مجدد

درمان تحلیلی مدرن

گروه‌درمانی تاویستاک

گروه‌درمانی لکانی

منابع

Hecht, J. (2011). Becoming Who We Are in Groups: One Jungian’s Approach to Group Psychotherapy. Group, 35(2), 151-165.

Jung, C. G. (1957). The transcendent function. Collected Works, 8, 69.

فراتر رفتن از یالوم (بخش 4) – روابط ابژه

فرافکنی بخش‌هایی از خود به‌منظور ایجاد پیوند با دیگران

همان‌گونه که در مقدمۀ این یادداشت‌ها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشت‌های کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی می‌پردازد که می‌توان در گروه‌درمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقه‌اش بپردازد.

روابط ابژه یکی از چهار مدل نظری اصلی درمان روان‌پویشی است (فرانک‌لند، ۲۰۱۰). بر اساس نظریۀ روابط ابژه، افراد از بدو تولد به دنبال برقراری روابط هستند و به آن نیاز دارند و این یعنی همۀ اعمالی که افراد انجام می‌دهند تلاشی برای ایجاد پیوند با دیگران است (بوچل و روتان، ۲۰۱۷). در این نوع درمان، افراد از دفاع‌هایی آگاه می‌شوند که در ازای ایجاد ایمنی موقت و محافظت از فرد در برابر آسیب‌پذیری، مانع برقراری و حفظ روابط بین‌فردی مثبت می‌شوند (بوچل و روتان، ۲۰۱۷). یکی از مفاهیم اصلی روابط ابژه عبارت است از همانندسازی فرافکنانه (بوچل و روتان، ۲۰۱۷). بر اساس این مفهوم، فرد بخشی‌هایی از خودش را به فرد دیگری «فرافکنی» می‌کند و از این طریق، هیجان یا بخش ناخوشایند وجودش را متعلق به خود نمی‌داند و طرف مقابل را مجبور می‌کنند که به‌نحوی احساس و رفتار کند که گویی این فکر یا هیجان خصیصه‌‌ای متعلق به او است.

برای مثال، فرض کنید یکی از اعضای گروه (گامورا) به عضو دیگر (پیتر) بگوید که چون او (پیتر) وسط حرفش پریده و قبل از اتمام سخنانش موضوع بحث را عوض کرده از دستش دلخور است. پیتر ممکن است احساس شرمندگی و خودخواهی کند، اما به‌جای پذیرش این بخش از وجودش می‌گوید: «نصف جلسه مشغول صحبت بوده‌ای. امروز به‌اندازۀ کافی از گروه سهم نداشته‌ای؟» پیتر با این عبارت هیجان‌های انکار‌شدۀ شرم‌ساری یا خودخواهی خودش را به گامورا فرافکنی می‌کند و با ایجاد ترس از اینکه او وقت زیادی را از گروه می‌گیرد، باعث می‌شود گامورا از کوره در برود و در پاسخ بگوید: «نه! تمام کردن صحبتم برایم مهم‌تر از تو است!» بدین ‌ترتیب، رفتارها و حرف‌‌هایی که پیتر برای انکار هیجان‌های خودش به کار گرفته بود، گامورا را به سمت عینیت‌بخشی به خودخواهی سوق داد.

قسمت‌های دیگر:

دلبستگی و گروه‌درمانی مبتنی بر ذهنی‌سازی

گروه‌درمانی گشتالتی

درمان سیستم‌محور

گروه‌درمانی یونگی

سایکودراما

تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیم‌گیری مجدد

درمان تحلیلی مدرن

گروه‌درمانی تاویستاک

گروه‌درمانی لکانی

منابع

Buchele, B. J., & Rutan, J. S. (2017). An object relations theory perspective. International Journal of Group Psychotherapy, 67(Supp1), S36–S43.

Frankland, A. G. (2010). The little psychotherapy book: Object relations in practice. New York: Oxford University Press.

فراتر رفتن از یالوم (بخش 3) – درمان سیستم‌محور

تغییر دیدگاه‌ها به نحوی که دیگر مسائل را «لزوماً شخصی» برداشت نکنیم

همان‌گونه که در مقدمۀ این یادداشت‌ها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشت‌های کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی می‌پردازد که می‌توان در گروه‌درمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقه‌اش بپردازد.

درمان سیستم‌محور نوعی روش درمانی مبتنی بر نظریه‌ است که بر اساس نظریۀ سیستم‌های انسانی زنده بنا شده است (آگازاریان، ۱۹۹۷، ۲۰۱۲؛ گنت و آگازاریان، ۲۰۱۷). درمان سیستم‌محور باعث ایجاد فرهنگ منحصربه‌فردی می‌شود که اعضای گروه در آن درک عمقی‌شان از پیام‌های بیان‌شدۀ سایر اعضای گروه را بازتاب می‌دهند و در‌عین‌حال مکانیسم‌های دفاعی‌ای را به چالش می‌کشند که به همان شکل اتخاذ‌شده در طول تحول در وجود اعضا متبلور می‌شود (گنت و اگازاریان، ۲۰۱۷).

گروه‌بندی کارکردی (functional subgrouping) مفهوم و مداخلۀ اصلی و منحصربه‌فردی است که در این نوشتۀ کوتاه نمی‌توان آن را آنگونه که شایسته است، توصیف کرد. به‌طور کلی، انسان‌ها هنگام قرار گرفتن در گروه معمولاً دو تعامل گروهی مشکل‌ساز را ایجاد می‌کنند: بیمارِ شناسایی‌شده و فردی که نقش سپر بلا را دارد (آگازاریان، ۱۹۹۷، ۲۰۱۲). این روش به اعضا اجازه می‌دهد تعاملات رخ‌داده در گروه را غیرشخصی و تفاوت‌های میان اعضا را به شکلی آسان‌تر با هم تلفیق کنند و بدین ترتیب، مانع از بروز این مشکلات رایج می‌شود (گنت و آگازاریان، ۲۰۱۷).

طی این فرآیند، افراد در زیرگروه‌های معینی قرار می‌گیرند و از آنها خواسته می‌شود در مورد موضوع یا باور مشترکی با هم صحبت کنند. برای مثال، اگر نبود جهت مشخص در گروه باعث مضطرب شدن برخی از اعضای گروه و هیجان‌زده شدن اعضای دیگر شود، از اعضای مضطرب خواسته می‌شود همراه با هم یک زیرگروه را تشکیل دهند و در خصوص تجربۀ اضطراب‌شان با جزئیات بیشتری با یکدیگر صحبت کنند. این اعضا به‌تدریج دیدگاه‌هایشان را از هم متمایز می‌کنند و تجربۀ مشترک‌شان از «اضطراب» گوناگون و متمایز می‌شود و این امر منجر به بروز تفاوت‌های قابل‌تحملی در داخل این زیرگروه می‌شود. در نقطه‌ای از این روند، مرزهای زیرگروه باز می‌شود تا اعضای زیرگروه‌های دیگر متوجه شباهت‌های خود با یکدیگر شوند و آنها را با هم تلفیق کنند و بدین ترتیب، سیستمی پویاتر، امن و پیچیده را به وجود می‌آورند.

به اعضا گفته می‌شود که در سطح فردی علاوه بر گفتگو، با کنجکاوی به سخنان سایر اعضا گوش فرا دهند. وقتی یکی از اعضا صحبتش را به پایان می‌رساند، سخنش را با این جمله تمام می‌کند: «کس دیگری نظری دارد؟» این عبارت یعنی فرد سخنش را به پایان رسانده است و پای دیگران را به گفتگو باز می‌کند. به اعضا گفته می‌شود پیش از آنکه با افکار خودشان پاسخ دهند، سخنان عضو قبلی را تفسیر کنند و با نگاه به او به دنبال نشانه‌های کلامی یا غیرکلامی‌ای باشند که نشان می‌دهد لب‌ کلام و پیام اصلی او را به‌طور دقیق متوجه شده‌اند. یک عضو تنها پس ‌از‌ آنکه توسط دیگر اعضا تصدیق شود می‌تواند حرفش را بیان کند و در فکر یا نظرشان شریک شود و سپس سخنش را با «کس دیگری نظری دارد؟» به پایان برساند. این چرخه تکرار می‌شود و به دیگران امکان می‌دهد تا بدون فراخوانی مناسبات گروهی معمول، مثلاً اتکا به سپرِ بلا یا بیمار شناسایی‌شده به‌عنوان روشی برای نشان دادن رشد یا تمایز در گروه‌های فرآیند، دیدگاه‌های مختلف را با هم تلفیق کنند (آگازاریان، ۱۹۹۷، ۲۰۱۲).

قسمت‌های دیگر:

دلبستگی و گروه‌درمانی مبتنی بر ذهنی‌سازی

گروه‌درمانی گشتالتی

روابط ابژه

گروه‌درمانی یونگی

سایکودراما

تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیم‌گیری مجدد

درمان تحلیلی مدرن

گروه‌درمانی تاویستاک

گروه‌درمانی لکانی

منابع

Buchele, B. J., & Rutan, J. S. (2017). An object relations theory perspective. International Journal of Group Psychotherapy, 67(Supp1), S36–S43.

Frankland, A. G. (2010). The little psychotherapy book: Object relations in practice. New York: Oxford University Press.

فراتر رفتن از یالوم (بخش 2) – گروه‌درمانی گشتالتی

برقراری ارتباط در جایی از میانۀ راه

همان‌گونه که در مقدمۀ این یادداشت‌ها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشت‌های کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی می‌پردازد که می‌توان در گروه‌درمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقه‌اش بپردازد.

در گروه‌درمانی گشتالتی اعضای گروه فضای آگاه شدن، دیده‌ شدن و برقراری ارتباط با یکدیگر را پیدا می‌کنند. نگاه امروزی این بخش به گروه‌درمانی گشتالتی عمدتاً متأثر از نوشته‌های کول و ریس (۲۰۱۸) است. بر اساس این نوشته‌ها، گروه‌درمانی گشتالتی به افراد اجازه می‌دهد بخش‌های شناخته‌شده و پذیرفته‌نشدۀ وجودشان را با هم تلفیق کنند و به افرادی خودتنظیم‌گر تبدیل شوند (کول و ریس،‌۲۰۱۸).

نظریۀ گشتالت بر زمان حال و اینکه چگونه با دیگران ارتباط برقرار می‌کنیم، دلبستۀ آنها می‌شویم و از خودمان در برابر آنها محافظت می‌کنیم متمرکز است (کپنر، ۱۹۸۰؛ پرلز، ۱۹۷۳). واژۀ گشتالت به یک «کُل» اشاره دارد که چیزی فراتر از مجموع اجزای خودش است. در این رویکرد، خودآگاهی به‌عنوان عامل رشد و شفابخشی در نظر گرفته می‌شود که در صورت تقویت، به اعضای گروه امکان خودتنظیمی رفتارشان و همچنین تحقق کامل پتانسیل‌شان را می‌دهد.

از دو منظر می‌توان به اهداف گروه‌درمانی گشتالتی (کول و ریس،‌ ۲۰۱۸) نگاه کرد: اهداف فردی (مثلاً یکپارچه‌ کردن قطب‌های مختلف وجود فرد، گسترش آگاهی، دستیابی به تماس با خود، تعریف مرز‌ها و ارائۀ خودیاری) و اهداف گروهی (مثلاً پرسیدن خواسته‌ها یا نیازهای فرد به‌شکلی واضح، مدیریت مؤثر تعارض بین‌فردی، رشد کردن در نتیجۀ مواجهه با مشکلات در عین احترام به نیازهای یکدیگر، یادگیری نحوۀ حمایت از دیگران و انرژی دادن به آنها و خودداری از ارائۀ توصیه یا نصیحت مستقیم). اصول اصلی مورد بحث در گروه‌درمانی گشتالتی عبارتند از کل‌نگری (holism)، نظریۀ میدانی (field theory) و فرآیند تشکیل شکل (figure-formation process).

کل‌نگری بدین صورت توصیف می‌شود: تمرکز بر ترمیم خود، میدان اطراف‌مان و سازه‌هایی که بین این دو می‌سازیم؛ سازه‌هایی که بر عمل تأثیر می‌گذارند (کول و ریس، ۲۰۱۸).

در نظریۀ میدانی، عنوان می‌شود که ما در میدان یا سیستم کوچک‌مان در داخل گروه به‌شکلی ناخواسته تحت ‌تأثیر میدان جامعۀ بزرگ‌تر هستیم و نوعی خُردجهان در گروه جامعۀ بزرگ‌تر به‌حساب می‌آییم. عقاید نژادپرستانه‌ علیه افراد رنگین‌پوست و «اوباش» و «تبهکار» دانستن آنها مثالی در این زمینه است که ممکن است باعث شود  اعضا با مشاهدۀ رفتاری از عضو سیاه‌پوست در مقایسه با مشاهدۀ همین رفتار از عضو سفید‌پوست، هیجان‌ ترس یا «پرخاشگری» ادراک‌شدۀ بیشتری را احساس کنند.

قسمت‌های دیگر:

دلبستگی و گروه‌درمانی مبتنی بر ذهنی‌سازی

درمان سیستم‌محور

روابط ابژه

گروه‌درمانی یونگی

سایکودراما

تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیم‌گیری مجدد

درمان تحلیلی مدرن

گروه‌درمانی تاویستاک

گروه‌درمانی لکانی

منابع

Cole, P., Reese, D. (2018). New Directions in Gestalt Group Therapy. New York: Routledge

Kepner, E. (1980). Gestalt group process. In B. Feder & R. Ronall (Eds.), Beyond the hot seat: Gestalt approaches to group (pp. 5-24). New York: Brunner/Mazel. Perls, F. S. (1973). The Gestalt approach and eyewitness to therapy. New York: Bantam Books.

همان‌گونه که در مقدمۀ این یادداشت‌ها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشت‌های کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی می‌پردازد که می‌توان در گروه‌درمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقه‌اش بپردازد.

ضرورت نظریۀ دلبستگی برای درک و مفهوم‌سازی الگوهای بین‌فردی و فرآیندهای ذاتی‌ای که بر رفتار انسان‌ها در هنگام یافتن ارتباط عاطفی با دیگران (تلاش برای برقراری روابط دارای بار عاطفی با دیگران) در مواقع نیاز تأثیر می‌گذارند بیشتر شده است (بالبی، ۱۹۷۹؛ ۱۹۸۸).

درمان مبتنی‌‌‌ بر ذهنی‌سازی (MBT) در ابتدا به‌منظور کاهش خودزنی و رفتارهای خودکشی در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی ایجاد شد، اما مهارت‌ها و کاربرد‌های فراوانی دارد که قابل‌ انتقال به جمعیت عمومی هستند (بیت‌من و فوناگی، ۲۰۱۳؛ کلسن، ۲۰۱۷). نظریۀ درمان مبتنی بر ذهنی‌سازی بر کارکرد روابط دلبستگی و نقش‌ آنها در ایجاد اعتماد معرفتی تأکید دارد. اعتماد معرفتی به معنی اعتماد به اصالت و اهمیت شخصی دانشی است که در فضای میان‌فردی منتقل می‌شود و نحوۀ کارکرد محیط اجتماعی و چگونگی تعیین مسیر در آن به‌منظور رفع نیازهای فردی‌ را مشخص می‌کند.

سازه‌های نظری اصلی نظریۀ درمان‌ مبتنی بر ذهنی‌سازی شامل حالات پیش‌ذهنی‌سازی ذیل است: حالت هم‌ارزی روانی (psychic equivalence)، حالت وانمودی (pretend mode) و حالت غایت‌شناختی (teleological mode). در یکی از حالت‌های پیش‌ذهنی‌سازی، به‌‌شکلی خودکار با افکار و احساسات‌مان ارتباط برقرار می‌کنیم، تجسم‌بخشی‌شان می‌کنیم و اجازه می‌دهیم به طرق خودکاری که برای تحقق اهداف درونی خودمان بی‌ثمر هستند بر ما تأثیر بگذارند. کلسن (۲۰۱۷) معتقد است که گیر افتادن در یکی از حالات پیش‌ذهنی‌سازی با از بین رفتن حس کنجکاوی همراه است و باعث می‌شود مراجع دچار «قطعیت افراطی» شود.

هم‌ارزی روانی باور بنیادینی است که بر اساس آن، هر چه به ذهن بیاید و احساس شود به‌صورت واقعی و درست تجربه می‌شود و غیر از آن، هیچ حالت ممکن دیگری نمی‌تواند وجود داشته باشد. نمایان شدن این ذهنیت در قالب سخنان اعضای گروه را می‌توان در جملاتی مانند «من صرفاً آدم اجتماعی‌ای نیستم» یا «امروز صرفاً حوصلۀ صحبت کردن در گروه را ندارم» مشاهده کرد.

حالت وانمودی زمانی است که ظرفیت و عاطفۀ مراجع با هم همخوانی ندارد. اینکه بسیاری از افراد گروه می‌توانند در عین صحبت دربارۀ هیجان‌های تروماتیک یا دشوارشان لبخند بزنند جلوۀ این حالت است.

حالت غایت‌شناختی زمانی است که طی آن به‌جای اینکه بازنمایی‌های ذهنی از طریق واژه‌ها ابراز شوند، حالات روانی از طریق رفتارهای آشکار و عینی ابراز می‌شوند (کلسن، ۲۰۱۷؛ کارترود و بیت‌من، ۲۰۱۲).

قسمت‌های دیگر:

گروه‌درمانی گشتالتی

درمان سیستم‌محور

روابط ابژه

گروه‌درمانی یونگی

سایکودراما

تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیم‌گیری مجدد

درمان تحلیلی مدرن

گروه‌درمانی تاویستاک

گروه‌درمانی لکانی

منابع

Bateman, A., & Fonagy, P. (2013). Mentalization-based treatment. Psychoanalytic Inquiry: A Topical Journal for Mental Health Professionals, 33, 595–613.

Bowlby, J. (1979). The making and breaking of affectional bonds. London, UK, & New York, NY: Routledge.

Bowlby, J. (1988). A secure base: Clinical applications of attachment theory. London, UK: Routledge.

Karterud, S., & Bateman, A. (2012). Group therapy techniques. In A. Bateman & P. Fonagy (Eds.), Handbook of mentalizing in mental health practice (pp. 81–105). Washington, DC: American Psychiatric Press.

Klassen, K. (2017). Mentalization-based treatment techniques in group therapy. International Journal of Group Psychotherapy, 67(Supp1), S99–S108.

هیچ‌کس نمی‌تواند دربارۀ تأثیر مثبت اروین یالوم بر حیطۀ گروه‌درمانی تردید به خود راه دهد. یالوم در نوشته‌های جریان‌ساز خود، با ساده‌سازی منابع بسیار متنوع به چند عامل درمانی مشترک و خلاصه، امکان استفاده از آنها را به‌عنوان اصول راهنما در انواع مختلفی از گروه‌ها و موقعیت‌ها فراهم کرد (یالوم و لش، ۲۰۰۵). در بخش اعظمی از برنامه‌های آموزشی دکترای روان‌شناسی نام یالوم با گروه‌درمانی مترادف شده است، به‌طوری‌که حدود ۷۹ درصد از واحدهای مشاورۀ گروهی از کتاب او به‌عنوان منبع درسی اصلی‌شان استفاده می‌کنند و از ویدیو‌های نحوۀ عمل وی در سناریو‌های بالینی به‌عنوان الگویی از رهبری مؤثر روان‌درمانی گروهی بهره می‌برند (واین‌استین و روستنی، ۱۹۹۸). پیمایش انجام‌شده بر روی دوره‌های دکترا نشان داد که گرایش‌های نظری اصلی تدریس در کلاس‌های گروه‌درمانی به شرح ذیل است: ۶۱ درصد التقاطی، ۲۹ درصد وجودی یا ارتباطی، ۶ درصد روان‌پویشی و ۳ درصد شناختی-رفتاری (واین‌استین و روستنی، ۱۹۹۸). با در نظر گرفتن گستره و عمق مدل‌های نظری منحصربه‌فردی که مختص گروه‌درمانی هستند و در دورۀ آموزشی تحصیلات تکمیلی معمول مطرح نمی‌شوند، این آمار خیره‌کننده است. در واقع، در بسیاری از برنامه‌‌های آموزشی (بالینی، مددکاری اجتماعی و روان‌پزشکی) هیچ تضمینی برای کسب تجربه در زمینۀ گروه‌درمانی از طریق کارآموزی یا گذراندن واحد‌های الزامی گروه‌درمانی وجود ندارد (مارکوس و کینگ، ۲۰۰۳). این خود مهر تأییدی بر این موضوع است که در تربیت حرفه‌ایمان، کماکان به آموزش گروه‌درمانی توجه کافی نمی‌شود و میزان آموزش آن در دوره‌های تربیت حرفه‌ای بسیار کم است؛ علی‌رغم اینکه گروه‌درمانی اخیراً به‌عنوان یکی از حیطه‌های تخصصی روان‌شناسی پذیرفته شده است.

تدریس گروه‌درمانی عمدتاً مشابه درمان فردی است که مربیان طی آن از اصول جنبش تلفیق روان‌درمانی برای آموزش استفاده می‌کنند. در این حالت، تدریس عوامل درمانی مشترک و مدل‌های تلفیقی، در مقایسه با کاوش ژرفای گرایش‌های نظری خاص و تسلط بر آنها ارزش بیشتری دارد (لامپروپولوس و دیکسون، ۲۰۰۷). این موضوع کارآموزان و درمانگران تازه‌کار را مجبور می‌کند برای یادگیری گرایش‌های نظری خاص، خود به‌صورت مستقل به سازمان‌های حرفه‌ای مراجعه کنند. شخصاً یادم نمی‌آید که در دوران تحصیل، غیر از مدل‌های فرآیند بین‌فردی عوامل مشترک فوق‎الذکر، به نظریه‌های گروه دیگری برخورده باشم و به این ترتیب تا زمان تبدیل شدن به عضو فعال انجمن روان‌درمانی گروهی آمریکا، در مرحلۀ ناشایستگی ناخودآگاه[1] باقی ماندم. در حیطۀ روان‌شناسی، این موضوع مورد توافق است که هیچ دیدگاه درمانی‎ای به‌تنهایی نمی‌تواند برای حل همۀ مشکلات بالینی اثربخش باشد (کاستونگوای، ۲۰۰۰). این بدان معنا نیست که بررسی مشکل از منظر دیدگاه‌های نظری مختلف ارزشی ندارد. بیایید به‎جای نوشیدن معجون خوشمزۀ عوامل مشترک نظریه‌ها، با کنجکاوی به دنبال طعم ظریف و منحصربه‌فردی باشیم که می‌توانیم با مزه کردن میوۀ هر یک نظریه‌های گروه خاص به آن برسیم. از طریق این کاوش نظری عمیق، می‌توانیم روش‌های جدیدی را برای گسترش دامنۀ توانایی‌های رهبران گروه و آگاهی از ابزارهای در دسترس‌مان شناسایی کنیم و فردیت‎مان را به‌عنوان رهبر آتی گروه افزایش دهیم.

در قسمت‌های آیندۀ این نوشته به بررسی نظریه‌های زیر در کار گروه خواهیم پرداخت:

دلبستگی و گروه‌درمانی مبتنی بر ذهنی‌سازی

گروه‌درمانی گشتالتی

درمان سیستم‌محور

روابط ابژه

گروه‌درمانی یونگی

سایکودراما

تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیم‌گیری مجدد

درمان تحلیلی مدرن

گروه‌درمانی تاویستاک

گروه‌درمانی لکانی

منابع

Castonguay, L. G. (2000). A common factors approach to psychotherapy training. Journal of Psychotherapy Integration, 10(3), 263–282.

Lampropoulos, G. K., & Dixon, D. N. (2007). Psychotherapy integration in internships and counseling psychology doctoral programs. Journal of Psychotherapy Integration, 17(2), 185–208.

Markus, H. E., & King, D. A. (2003). A survey of group psychotherapy training during predoctoral psychology internship. Professional Psychology: Research and Practice, 34(2), 203–209.

Weinstein, M., & Rossini, E. D. (1998). Academic training in group psychotherapy in clinical psychology doctoral programs. Psychological Reports, 82, 955–959.

Yalom, I. D., & Leszcz, M. (2005). The theory and practice of group psychotherapy. New York: Basic Books.


[1] Unconscious incompetence: مرحلۀ اول در مراحل یادگیری مارتین. ام برادول که طی آن فرد علاوه بر اینکه از انجام کاری عاجز است یا مهارتی را ندارد، به این ناآگاهی خویش واقف نیست و قبول نمی‌کند که در فلان زمینه نقص دارد. م.

دکتر لیان تراچتن‌برگ، دارای گواهی روان‌شناسی

با ظهور همه‌گیری کووید ۱۹ گروه‌درمانگران مجبور شدند به درمان آنلاین روی بیاورند. گرچه برخی از بالینگران نگران این تغییر بودند یا احساس می‌کردند آمادگی‌اش را ندارند، شواهد فزاینده‌ای وجود دارد که نشان می‌‌دهد درمان آنلاین نه‌تنها شدنی، بلکه اثربخش است. در دورانی که انزوای اجتماعی به نحو بی‌سابقه‌ای در حال گسترش است، گروه‌درمانی این قابلیت را دارد که در نقش عامل محافظی برای مراجعانمان ظاهر شود (ویتینگهام و مارتین، ۲۰۲۰). در این مقاله پژوهش‌های مرتبط با اثربخشی گروه‌درمانی آنلاین، فرآیند تبدیل گروه‌های چهره‌به‌چهره (F2F یا حضوری) به گروه‌های آنلاین و پیامدهای عملی این تغییر برای درمانگران بالینی بررسی می‌شوند.

از درمان آنلاین چه می‌دانیم؟

با افزایش ناگهانی اخیر درمان‌های آنلاین در دوران همه‌‌گیری کرونا، افراد بیشتری با روی آوردن به روان‌درمانی مجازی احساس راحتی می‌کنند. مطالعۀ انجام‌شده از سوی موسسۀ پژوهش‌های سلامت پرایس‌واترهاوس‌کوپرز (۲۰۱۵) نشان داد ۷۲٪ از آمریکایی‌های ۱۸ تا ۴۴ ساله و ۴۳٪ از آمریکایی‌های ۴۵ ساله و مسن‌تر جلسات روان‌درمانی مجازی را به جلسات حضوری ترجیح می‌دهند. در فراتحلیل‌های انجام‌شده توسط اندرسون و همکاران (۲۰۱۴)، درمان آنلاین شناختی‌رفتاری با حالت حضوری همین درمان، هم به‌صورت فردی و هم گروهی مقایسه شد. پس از جستجوهای نظام‌مند، ۱۳ تحقیق منطبق بر تمام معیارها پیدا و همه در این بررسی لحاظ شدند (تعداد کل = ۱۰۵۳). نتایج حاکی از آن بود که درمان‌های شناختی‌رفتاری آنلاین و حضوری اثرات کلی یکسانی دارند. با‌این‌حال، تنها تعداد اندکی از این مقالات بر مدل‌های گروه‌درمانی‌ عرضه‌شده بر بستر اینترنت متمرکز بود.

مراجعانی که علاقه‌مند به دریافت خدمات روان‌درمانی گروهی آنلاین هستند از مزایایی مانند دسترسی آسان‌تر به متخصصان، ارتباط با دیگران علی‌رغم محدودیت‌های جغرافیایی، صرفه‌جویی در زمان و هزینۀ تردد و یافتن حمایت علی‌رغم ابتلا به محدودیت‌های حرکتی یا ضعف دستگاه ایمنی برخوردار می‌شوند. با‌این‌حال، گروه‌های آنلاین ممکن است موانعی را برای درمانگران بالینی ایجاد کنند. واینبرگ و رولنیک (۲۰۲۰) چهار مانع اصلی را شناسایی کرده‌اند:

(الف) محیط مجازی و غیرمادی- درمان عاری از حضور جسمانی که در فضای مجازی تجربه می‌شود؛

(ب) حواس‌پرتی‌ها- شامل تمایل اعضای گروه برای پرداختن به سایر محرک‌های موجود بر روی صفحۀ نمایش یا خارج از آن؛

(ج) فضای درمان- رهبران گروه‌های آنلاین نمی‌توانند همۀ جنبه‌های محیط را کنترل کنند؛

و (د) حضور در درمان آنلاین- یعنی حضور کامل و همه‌جانبۀ فرد در لحظه در تمام سطوح جسمانی، هیجانی، شناختی و معنوی.

پژوهش‌ در زمینۀ برگردان گروه چهره‌به‌چهره (حضوری) به آنلاین

تراتچن‌برگ و همکاران (۲۰۲۰ الف) مطالعه‌ای مقدماتی را برای شرح برگردان یک گروهِ درمانی چهره‌به‌چهره مبتنی بر شواهد تجربی به قالب آنلاین ارائه کردند. آنها برنامۀ درمانی اسپلن و همکاران (۲۰۱۸) را با عنوان بازیابی تصویر بدنی پس از سرطان (ReBIC) که مداخلۀ درمانی گروهی برای زنان نجات‌یافته از سرطان سینه بود،توصیف کردند و دربارۀ نحوۀ تبدیل آن به قالب آنلاین (i-ReBIC) بحث کردند. شصت شرکت‌کنندۀ زن به مدت هشت هفته در یک گروه آنلاین ۹۰ دقیقه‌ای مبتنی بر چت نوشتاری شرکت کردند. هر هفته به موضوع جدیدی در زمینۀ تجدید ارتباط با بدن، سازگاری با هویت پسا‌سرطانی و بهبود کارکرد روانی-جنسی پرداخته می‌شد. از بین شرکت‌کنندگان، ۴۷ نفر دوره را به اتمام رساندند و ۴۴ تن همۀ پرسش‌نامه‌های پیش‌آزمون و پس‌آزمون را تکمیل کردند (تراچتن‌برگ و همکاران، ۲۰۲۰ب). ۹۳ درصد شرکت‌کنندگان (تعداد=۴۱) از نتیجه‌ راضی بودند و اعلام کردند انتظاراتشان برآورده شده است. ۸۰ درصد شرکت‌کنندگان (تعداد= ۳۵) عنوان کردند در طول دورۀ مداخلۀ درمانی با هیچ مشکل فنی‌ای مواجه نشدند. پریشانی ناشی از تصویر بدنی، آنگونه که توسط سنجه‌های نتیجۀ قبل و بعد نشان داده شد، به‌شکل معناداری بهبود یافت. شناخت روش‌های برگردان گروه‌های چهره‌به‌چهره به قالب آنلاین می‌تواند سودمند باشد، اما به‌ندرت در متون و منابع موجود به آن پرداخته می‌شود. در خصوص i-ReBIC، اقدامات صورت‌گرفته برای تبدیل گروه حضوری به آنلاین، بر اتخاذ سه مؤلفۀ درمانی اصلی (تمرین‌های تصویرسازی هدایت‌شده، آموزش روان‌شناختی و فرآیندهای گروهی درمانی) موجود در مداخلۀ درمانی حضوری اولیه متمرکز بوده است (تراچتن‌برگ و همکاران، ۲۰۲۰الف). مشخص شد که فرآیندهای گروه‌درمانی بخش بسیار ارزشمندی از فرآیند برگردان قالب حضوری به آنلاین است. ازآنجایی‌که شرکت‌کنندگان به خاطر برگزاری درمان در محیط مجازی و غیرفیزیکی قادر به دیدن ظاهر/بدن هم نبودند، فرآیندهای گروه i-ReBIC مستقیماً بر اساس گروه چهره‌به‌چهرۀ اصلی بازآفرینی نشد. در عوض، تیم درمان از توصیه‌های یالوم و لش (۲۰۰۵) در این زمینه پیروی کرد که معتقد بودند تبدیل گروه‌های حضوری به آنلاین صرفاً به معنای بازآفرینی گروه‌ حضوری در قالبی متفاوت نیست؛ بلکه لازمۀ تشکیل گروه‌های آنلاین این است که درمانگران بالینی به موانع بستر آنلاین توجه کنند. برای مثال، برای به‌ حداکثر رساندن انسجام گروه در گروه‌های مبتنی بر نوشتار i-ReBIC، رهبران گروه مجسم‌سازی‌های کوتاهی را در صفحۀ گفتگو تایپ می‌کردند تا اعضای گروه را در فضایی مشترک دور هم جمع کنند تا محیط مجازی و غیر فیزیکی را به حداقل برسانند. یکی از رهبران گروه نوشت: «تصور می‌کنم دور میز چای بزرگ و قدیمی‌مان جمع شده‌ایم و هر کس کتش را درمی‌آورد و نوشیدنی‌ گرمی می‌نوشد! همگی خوش آمدید!» رهبران همچنین بر ایجاد تعاملات غیرخطی بین اعضای گروه متمرکز می‌شوند (مثلاً حمایت از تعاملات طبیعی بین شرکت‌کنندگان به‌جای ردوبدل شدن نوبتی پیام متنی بین یکی از شرکت‌کنندگان و رهبر گروه). این تعاملات غیرخطی منجر به بحث‌های اصیل‌تر و منسجم‌تری شدند که حضورِ درمانی اعضا در فضای آنلاین را تقویت می‌کرد.

ملاحظاتی عملی برای درمانگران بالینی

 مدیریت بستر درمانی از جمله ملاحظات مهم است. در بستر آنلاین، هم شرکت‌کنندگان و هم درمانگران در ایجاد فضایی مناسب و مطابق با چارچوب درمانی نقش دارند. به‌علاوه، اعضای گروه ممکن است در محیط خانه دچار حواس‌پرتی شوند. محیط درمان باید مکانی ساکت باشد که افراد بتوانند در آن بدون حواس‌پرتی‌های محدودکننده آزادانه صحبت یا تایپ کنند. با‌این‌حال، نمی‌توان همۀ محیط‌ها را به‌طور دلخواه کنترل کرد؛ در نتیجه، اطلاعات مربوط به محیط نیز می‌توانند اطلاعات بالینی مفیدی باشند که رابطۀ درمانی را تقویت می‌کنند.

پیش‌غربالگری و آماده‌سازی شرکت‌کنندگان مسئلۀ دیگری است که باید مورد توجه قرار گیرد. در پیش‌غربالگری باید سطح پریشانی شرکت‌کننده‌ها و تناسب شرایط آنها با گروه آنلاین ارزیابی شود. در آماده‌سازی باید به تصورات غلط شرکت‌کنندگان مانند این تصور که درمان آنلاین سودمندی کمتری نسبت به سایر قالب‌های درمان دارد، پرداخته شود. همچنین، باید هنجارهای گروهی موردانتظار از شرکت‌کنندگان برای آنها توصیف شود و قرارداد شرکت در درمان گروهی نیز به تأیید آنها برسد. فرآیند آماده‌سازی می‌تواند با توضیح و شفاف‌سازی ساختار و قالب درمان، کنترل بیشتر بستر آنلاین را تسهیل کند که به افزایش ایمنی و پایداری محیط آنلاین منجر خواهد شد.

می‌توان به مسائل مربوط به حریم خصوصی و رازداری نیز رسیدگی کرد. درمانگران بالینی باید بر اهمیت این موضوع تأکید کنند که اعضای گروه هیچ‌یک از جلسات درمان را در شرایطی آغاز نکنند که ممکن است ناقض اصل حفظ اسرار دیگران باشد. در گروه‌های مبتنی بر نوشتار باید به شرکت‌کنندگان گفته شود که اطلاعات به ‌اشتراک ‌‌گذاشته‌‌شده محرمانه و امن باقی خواهد ماند. محدودیت‌های رازداری و نیز اقداماتی که رهبران گروه باید در صورت نقض رازداری انجام دهند، باید به‌طور کامل مشخص شوند.

همچنین باید به شرکت‌کنندگان گفته شود که متن‌های نوشته‌شده، پست‌های انجمن‌ها، ایمیل‌ها، تصاویر و ویدیو‌های ضبط‌شده و عکس‌ها ممکن است حاوی اطلاعات حساسی از دیگر اعضای گروه باشند. باید از تدابیر حفاظتی‌ای در حوزۀ‌ فناوری استفاده شود که در‌حال‌حاضر برای جمع‌آوری کل اطلاعات فردی پزشکی افراد توسط متخصصان درمانی وجود دارند.

در نهایت، همکاری و/یا مشورت با متخصصان مسئلۀ مهم دیگری است که باید مورد توجه قرار گیرد. درمانگران متخصص در زمینۀ درمان آنلاین می‌توانند بهترین روش‌های مدیریت چالش‌های مختص درمان آنلاین را به رهبران گروه آموزش دهند.

پژوهش‌های آتی

برای ارزیابی اثربخشی گروه‌درمانی‌های آنلاین به پژوهش‌هایی فراتر از مطالعات مقدماتی نیاز است. پژوهش‌های آتی باید از طریق کارآزمایی‌های تصادفی کنترل‌شده گروه‌های چهره‌به‌چهره را با طیف وسیعی از قالب‌های گروه آنلاین شامل گروه‌های مبتنی بر نوشتار، مبتنی‌ بر ویدیو و مبتنی بر صوت مقایسه کنند تا میزان کارآمدی هر مداخله مشخص شود. داده‌های مستند اندکی وجود دارند که نشان می‌دهند شرکت در گروه‌‌درمانی حضوری در مقایسه با گروه‌درمانی آنلاین سودمندی بیشتری برای شرکت‌کنندگان دارد. پژوهش‌ها باید به ویژگی‌های جمعیت‌شناختی، علایق و حیطه‌های پریشانی بالقوه‌ای بپردازند که می‌توانند باعث تمایز این دو گروه‌ شوند. در آخر، ممکن است درمان آنلاین مناسب تمام اعضای گروه و همۀ مسائل درمانی نباشد. برای مشخص کردن شرکت‌کنندگان و مسائلی که احتمالاً از مداخلات گروهی آنلاین سود نخواهند برد به پژوهش‌های بیشتری نیاز است.

منبع

Andersson, G., Cuijpers, P., Carlbring, P., Riper, H., & Hedman, E. (2014). Guided internet-based vs. face-to-face cognitive behavior therapy for psychiatric and somatic disorders: A systematic review and meta-analysis. World Psychiatry, 13(3), 288-295.

Esplen, M.J., Wong, J., Warner, E., & Toner, B. (2018). Restoring body image after cancer (ReBIC): Results of a randomized controlled trial. Journal of Clinical Oncology, 36(8), 749-756.

PwC Health Research Institute. (2015). Top health industry issues of 2016: Thriving in the New Health Economy. Retrieved from www.pwchk.com/en/people-andorganisation/hc-top-issues-dec2015.pdf.

Trachtenberg, L., Wong, J., Rennie, H., & Esplen, M.J. (2020a). Translating the Restoring Body Image after Cancer (ReBIC) group therapy intervention into an online version: A successful case study and recommendations. International Journal of Group Psychotherapy, 70 (3), 307-328. doi: 10.1080/00207284.2020.1751639.

Trachtenberg, L., Wong, J., Rennie, H., McLeod, D., Leung, Y., Warner, E., & Esplen, M.J. (2020b). Feasibility and acceptability of i-Restoring Body Image after Cancer (i-ReBIC): A pilot trial for female cancer survivors. Psycho-Oncology, 29(4), 639-646. doi:10.1002/pon.5288.

Weinberg, H., & Rolnick, A. (2020). Theory and practice of online therapy. New York, NY: Taylor & Francis.

Whittingham, M., & Martin, J. (2020). How to do group therapy using telehealth. Retrieved from www.apaservices.org/practice/legal/ technology/group-therapy-telehealth-covid-19?_ ga=2.38055459.1460047496.1591999340- 618678727.1567736652

Yalom, I.D., & Leszcz, M. (2005). The theory and practice of group psychotherapy (5th ed.). New York, NY: Basic Books.

وقتی در پاییز ۲۰۱۹ برای گذراندن دورۀ کارشناسی ارشد رشتۀ مشاورۀ بالینی سلامت روان وارد دانشکدۀ تحصیلات تکمیلی شدم، هرگز رویدادهای غیرمنتظره‌ای را پیش‌بینی نمی‌کردم که قرار بود کل دنیا و همچنین خودم را شوکه کند. کل جامعه بی‎اختیار‎ وارد دنیایی غریب شده بود. گرچه از طریق شبکه‌های اجتماعی با هم ارتباط داشتیم، به‌ نظر می‎آمد تنهایی بیش از حدِ نوظهوری ما را دربرگرفته که نمی‌توانیم از شرش خلاص شویم. برای من وقوع این پاندمی باعث شد روال معمول زندگی‌ام به‌طور کامل نابود شود. نمی‌توانستم کار کنم یا سر کلاس‌ بروم. کلاس‌ها آنلاین شدند، کارم تعطیل شد و بلاتکلیفی همه‌جا را فرا گرفت. ناگهان دنیایی مجازی را در برابر خودم می‌دیدم که مملو از ارتباطاتی سطحی بود؛ ارتباطاتی که به‌واسطۀ پلتفرم‌هایی برقرار و حفظ می‌شد که عمدتاً مبتنی بر ارسال مطالب و پست گذاشتن به‌شکلی غیراصیل بودند. با وجود آنکه میل شدیدی برای ارتباطی عمیق‌تر داشتم، کار زیادی از دستم برنمی‌آمد.

چشمانم را بستم و بی‌آنکه متوجه گذر زمان شوم، ماه اوت فرا رسید و دورۀ کارآموزی‌ام آغاز شد. از اینکه در یکی از انتخاب‌های اصلی‌ام برای گذراندن دورۀ کارآموزی یعنی مرکز مشاورۀ دانشگاه فلوریدای شمالی قبول شده بودم هیجان‌زده بودم. کار مشاوره‌ام را به‌صورت آنلاین آغاز کردم و هر دو درمان فردی و گروه‌درمانی را در قالب درمان از راه دور انجام می‌دادم. با گذشت روزها، متوجه مضمونی مشابه هم در مراجعان فردی و هم گروهی‌ام شدم: تنهایی. متوجه شدم که گرچه همگی احساس تنهایی، جدا بودن و ابهام می‌کردیم، به‌واسطۀ این تنهاییِ مشترک با یکدیگر پیوند داشتیم. انگار در وجود افرادی که ملاقات می‌کردم حس بسیار نیرومند و درک عمیقی از این تنهایی وجود داشت. جهان‌شمول بودن این رنج مسئله‌ای است که چند وقتی است به آن می‌اندیشم. علی‌رغم تفاوت در فرهنگ، جنسیت و پیش‌زمینه و درحالی‌که در کل این مدت از طریق یک‌ صفحه‌نمایش از یکدیگر جدا شده‌ایم، با اتکا به همدلی می‌توانیم اندوه و دردی را احساس کنیم که سایر انسان‌ها هم احساس می‏کنند.

انسان‌ها میل به برقراری رابطه دارند. می‌خواهیم درک شویم و صدایمان شنیده شود. ارسطو می‌گفت «انسان ذاتاً حیوانی اجتماعی است»، اما به قول الکس موریس (۲۰۲۰) و بسیاری دیگر، اجتماعی بودن همان چیزی است که ما را انسان کرده است. با مشاهدۀ مراجعانم در گروه‌درمانی متوجه شدم که برای برخی از آنها آمدن به گروه تنها روش برقراری ارتباطی معنادار با دیگران است. دریافتم که برخی از دانشجویان خانه‌هایشان را ترک کرده‌اند و اکنون با واقعیتِ انزوا روبه‌رو هستند و هیچ راهی هم برای ملاقات با افراد جدید و گریز از این تنهایی پیش رویشان نیست. نمی‌توان از اهمیت بالای گروه‌درمانی و کلاً روان‌درمانی در طول این پاندمی غافل شد.

محیط گروه را می‌توان نوعی جامعۀ کوچک در نظر گرفت (بارویک، ۲۰۱۸). در گروه کوچک، درحالی‌که برای بقا و رشد تلاش می‌کنیم، شباهت‌هایمان را با دیگران هم مایۀ تسلی و هم محدودکننده و تفاوت‌هایمان را هم‌زمان ترسناک و پرمایه می‌بینیم و هر یک از اعضای گروه، در عین میل به تسکین احساس یأس ناشی از خلاء وجودی‌ای که همگی ناخواسته خود را در آن یافته‌ایم، با این مسائل دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند. در حین ایفای نقش ‌تسهیلگر گروه به همراه همکارِ درمانگرم متوجه شدیم که گرچه اعضای گروهمان ظاهراً میل دارند احساسات منفی‌شان را تسکین دهند و شرکت در گروه‌درمانی ابزاری برای این منظور است، گروه به‌ظاهر روی بحث در خصوص موضوعاتی که می‌توان آنها را «سطحی» نامید متوقف شده است و از این موضوعات فراتر نمی‌رود؛ موضوعاتی مانند وضعیت کلاس‌های درسی، حال و روز حیوان خانگی اعضا و سرگرمی‌های‌ آنها. گرچه همۀ این موضوعات برای ایجاد رابطۀ مؤثر میان اعضا ارزشمند هستند، جلسات به‌مدت چندین هفته همین‎طور سطحی ادامه داشت و مباحث تنها برای مدت کوتاهی عمیق‌تر می‌شدند. رابر ویسِ جامعه‌شناس (۱۹۷۳) متوجه شد تراکم پایین جمعیت و نبود گردهمایی‌های اجتماعی روزانۀ طبیعی باعث دشوارتر شدن به‌اشتراک‌گذاری تجارب و محافظت در برابر مشکلات می‎شود. پس‌روی به عالم امن انزواگرایی به‎جای به‌ زبان آوردن تجاربمان از مشکلاتی که در طول این دورۀ عجیب با آنها مواجه شده‌ایم می‌تواند نشانۀ ناخوشی و پریشانی روان‌شناختی باشد (بارویک، ۲۰۱۸). در نهایت، اعضا بحث‎های عمیق‌تری را دربارۀ مشکلاتی که با آنها مواجه بودند، آغاز کردند؛ بحث دربارۀ درد تنهایی و تاریخچۀ خودشان. می‌توان کل موضوع را چنین خلاصه کرد که گرچه اعضای گروه در ابتدا از بحث عمیق‌تر واهمه داشتند و این ترس احتمالاً‌ ریشه در پریشانی روان‌شناختی داشت، فرصت برقراری ارتباط با سایر دانشجویان در جلسات هفتگی ابزاری سودمند برای کاهش احساس کناره‌گیری اجتماعی، تنهایی و سوگ بود.

اکنون که به کلاس آموزش گروه‌درمانی‌ام فکر می‌کنم، می‌بینم که دو مورد از اهداف گروه اهمیت و معنای تازه‌ای یافته‌ بود؛ اهداف شناسایی اشتراکات بین اعضا و ایجاد نوعی حس پیوند و یادگیری نحوۀ ایجاد روابط معنادار و صمیمی در اولویت مداخلات مربوط به اعضای گروه قرار گرفته بود. گرچه تجربۀ هر کس از زندگی از جهات مختلف با دیگران فرق داشت، اعضای گروه در نهایت توانستند در خصوص از دست دادن تجربۀ حضور در دانشگاه و روال معمول (آموزش حضوری) سوگواری کنند. این افراد دریافتند که مشکلات پیش‌ رویشان تنها منحصر به خودشان نیست و در سوگواری برای آنچه از دست داده‌اند تنها نیستند.

آنچه اهمیت دارد لزوماً تعداد تعاملات اجتماعی نیست، بلکه توانایی این تعاملات در ارضای نیاز شخصیِ هر فرد به ارتباط است که اهمیت دارد (کاسیوپو و پاتریک، ۲۰۰۸). ارتباط معنادار گرچه موضوعی شخصی است و برای هر فرد بسته به نیازش فرق می‌کند، ظاهراً به تسکین نشانه‌های تنهایی کمک می‌کند. گروه‌درمانی ابزاری است که امکان شکوفایی و برقراری روابط معنادار را در فضایی امن فراهم می‌کند. اهمیت به سلامت‌ روانمان از طریق برقراری ارتباط عمیق‌تر با دیگران در جلسات گروهی امکان ابراز آسیب‌پذیری و پرورش اصالت را برایمان فراهم می‌کند. اکنون بیش‌ از هر زمانی می‌توانیم ببینیم که اجتماعی بودن در بطن هویت ما قرار دارد.

منابع

Barwick, N. (2018). Making Connections in Groups. Therapy Today, 29(1), 20–23.

Cacioppo, J., & Patrick, W. (2008). Loneliness human nature and the need for social connection. W.W. Norton & Company.

Morris, A. (2020). The Price of Isolation. Rolling Stone, 1341, 60–96.

سر ناهار لیسا دربارۀ مشکلات محل کارش با شوهرش صحبت کرد. او بسیار تحت‌فشار بود و نیاز داشت خودش را تخلیه کند. کایل شروع کرد به راه‌حل دادن و پیشنهاد روش‌هایی برای حل مشکلات. لیسا دست از حرف زدن کشید. بعد به کایل گفت دنبال این نبوده که شوهرش مشکل را حل کند و فقط دلش می‌خواسته کسی به حرف‌هایش گوش کند و امیدوار بوده کایل این آدم باشد.

زیاد پیش می‌آید که مردها با این مسئله به مشکل برمی‌خوردند که می‌خواهند مسائل را حل و بهتر کنند. بسیاری از مردان احساس می‌کنند باید جوابی در آستین داشته باشند؛ حتی وقتی مستقیم از آنها درخواست کمک نشده است. گروه‌های تحلیلی آقایان به بهبود درک مردان از خود کمک می‌کند و بررسی می‌کند چطور گاهی قدرت مردان علیه خودشان عمل می‌کند.

به گفتۀ دکتر دیوید کارول، روانشناس و گروه‌درمانگر آقایان: «ما به آقایان کمک می‌کنیم ابزار متفاوتی در خود پیدا کنند و دست به انتخاب‌های متفاوتی بزنند. به این ترتیب قابلیت آنها برای برقراری ارتباط معنادار با دیگران نیز بهبود پیدا می‌کند.»

بیشتر مردها دوست دارند روابط نزدیک‌تری با چهره‌های مهم زندگی خود ـ همسر، فرزندان، والدین، همسایه، دوستان و همکاران ـ داشته باشند. اما در روزمرگی زندگی، اغلب احساس جدایی از دیگران بر آنها غالب می‌شود. این اشکالات ارتباطی رضایت مردان از زندگی را پایین آورده و به احساسات مختلفی از جمله نگرانی، دلسردی، اضطراب، غم، آزردگی و خشم یا پوچی و غیره می‌انجامد.

مشکلات خود را به اشکال مختلفی نشان می‌دهند و ممکن است با مسائلی همچون از دست دادن شغل، بازنشستگی، جابه‌جایی به منزلی جدید یا دوری از فرزندان، طلاق یا جدایی عاطفی از همسر یا فشار ناشی از جدال‌های مداوم همراه شود.

اگر فکر می‌کنید حضور در گروه آقایان به خودتان یا کسی که می‌شناسید کمک می‌کند، به شماره‌های زیر پیام دهید:

09378845507

09389673072

دکتر رابرت پپر، مددکاری اجتماعی بالینی، گروه‌درمانگر مجاز، عضو انجمن روان‌درمانی گروهی آمریکا

کسی هست که در برهه‌ای از زندگی خود در روابط با دیگران، چه رابطۀ فردی چه حرفه‌ای یا هر دو دچار مشکل نشده باشد؟ بسیاری از ما نمی‌دانیم در روابطمان چگونه برخوردی با دیگران داریم. در نتیجه، روش‌های ارتباطی ناسازگارانه و مخربی را در پیش می‌گیریم. به همین خاطر معتقدم همۀ ما در برهه‌هایی از زندگی‌مان کاندیدهای خوبی برای شرکت در روان‌درمانی گروهی هستیم و درمان گروهی می‌تواند به ما کمک کند به آگاهی هیجانی بیشتری از وضعیت خودمان در روابط با دیگران برسیم و امکان بلوغمان فراهم شود.

در ذات همۀ هیجان‌ها نوعی دوگانگی وجود دارد که باعث می‌شود تقریباً دربارۀ همه‌چیز احساسی دوگانه و متعارض داشته باشیم. افراد مهم زندگی‌مان را دوست داریم و از آنها متنفریم. به دنبال ثبات در روابطمان هستیم، اما خواهان هیجان و ماجراجویی هم هستیم. خواهان تغییر در زندگی‌مان هستیم، اما عادت‌های بدمان را کنار نمی‌گذاریم. این وظیفۀ رهبر گروه است که به اعضای گروه کمک کند دوسوگرایی‌شان را در قبال تغییر حل‌و‌فصل کنند. رهبر می‌تواند این وظیفه را از طریق پرورش ارتباط هیجانی گام‌به‌گام و پیش‌رونده در میان اعضای گروه محقق کند (اورمونت، ۱۹۹۹). پیش‌رونده به این معنا که گفتگو ابعاد جدیدی را به روابط افراد اضافه می‌کند؛ هیجانی به این معنا که تعامل بین اعضا مملو از احساسات خودانگیخته است؛ و ارتباط هم به ماهیت بین‌فردی تعامل اشاره دارد. این امری چالش‌برانگیز است، چرا که اعضا سرمایه‌گذاری هیجانی فراوانی در وضع موجود می‌کنند، حتی اگر این شرایط ناکارآمد باشد و جواب ندهد.

روان‌درمانی گروهی را می‌توان نوعی شفای درون در نظر گرفت؛ آموختن یا حتی بازآموزی هیجان‌های خود و هیجان‌های دیگران. این برداشت من از هوش هیجانی است. بیش از ۲۰ سال پیش، دانیل گولمن اصطلاح «هوش هیجانی» را وارد زبان عموم مردم کرد. می‌توان هوش هیجانی را به‌صورت «توانمندی افراد در شناسایی احساسات خود و دیگران، تمیز احساسات مختلف از یکدیگر و نام‌گذاری صحیح آنها؛ و استفاده از اطلاعات هیجانی برای هدایت تفکر و رفتار» تعریف کرد.

برخی معتقدند هوش هیجانی نوعی توانمندی ذاتی است و برخی آن را نوعی مهارت می‌دانند. به نظر من ترکیبی از هر دو است و امکان پرورش آن در گروه‌‌درمانی وجود دارد، اما تنها رهبری می‌تواند آن را ارتقا بخشد که نحوۀ پرورش ارتباط هیجانی پیش‌رونده در تعاملات میان اعضای گروه را درک کند.

به‌منظور پرورش ارتباط هیجانی پیش‌روندۀ میان اعضا، رهبر گروه باید مهارت تشخیص موقعیت‌هایی که ارتباط هیجانی پیش‌رونده در آنها رخ می‌دهد را از سایر موقعیت‌ها داشته باشد. در کتاب “برخی افراد واقعاً آن چیزی که اظهار می‌کنند می‌خواهند را نمی‌خواهند: ۱۰۰ مداخلۀ نامتعارف در روان‌درمانی گروهی (۲۰۱۷)”، دربارۀ مرد همجنس‌گرای جوانی نوشتم که در دورۀ پیشا‌روان‌پریشی قرار داشت و از طریق ارتباط هیجانی پیش‌رونده در جریان روان‌درمانی گروهی بهبود پیدا کرد. با ‌این‌ حال، وضعیت «پیتر» در ماه‌های پس از چاپ این کتاب دوباره عود کرد. او در حال بازآفرینی دفاعی خودشیفته‌وار بود. اصطلاح و مفهوم دفاع خودشیفته‌وار توسط هیمن اسپات‌نیتز، پدر روان‌کاوی مدرن ابداع شد. اسپات‌نیتز با نظر فروید مبنی بر اینکه بیماران پیشا‌ادیپی (مبتلایان به اسکیزوفرنی و روان‌پریشی‌، بیماران مرزی و مبتلایان به اختلال شخصیت) دچار نوعی جهت‌گیری مجدد انرژی لیبیدو از دنیای بیرون به سمت درون خودشان هستند مخالف بود. به عقیدۀ اسپات‌نیتز این نه لیبیدو، بلکه پرخاشگری بود که به سمت ایگوی نابالغ برگشت می‌کرد و منجر به فروپاشی آن می‌شد. او اعتقاد داشت که بیماران پیشا‌ادیپی به خاطر نوعی عشق خودویرانگر به ابژه از دیگری در برابر خشم انفجاری خودشان محافظت می‌کنند و با معطوف کردن این پرخاشگری به سمت ایگوی شکنندۀ خودشان این محافظت از دیگری را به بهای سلامت هیجانی خودشان انجام می‌دهند و اغلب تندرستی جسمانی‌شان را نیز در این راه به خطر می‌اندازند.

نمونه

مداخلات من در مثالی که در ادامه مطرح شده است مبتنی بر همین اصل پرخاشگری معطوف به خود است. قصد داشتم فشار ایگوی ازهم‌پاشیدۀ یکی از اعضای گروه را که دچار واپس‌روی شده بود، آزاد کنم. این کار را از طریق تغییر جهت پرخاشگری از سمت خود به سمت دنیای ابژه انجام دادم. در این مورد، ایمن‌ترین هدف این پرخاشگری در گروه خود من بودم. امید داشتم این تغییر جهت در نهایت باعث شود این عضو دوباره با خشم واپس‌زده‌ از ابژه‌های مورد تنفر و عشق در زندگی ارتباط برقرار کند و این احساسات را به زبان بیاورد. قبل از جلسۀ مذکور، یکی از اعضا به نام کارن با ناراحتی با من تماس گرفت و گفت: «حالم خوب است، ولی ماشین به من زده است.» مشخص بود که در اثر این تصادف دچار ضربۀ روانی (تروما) شده است. کارن اجازه داد اعضای گروه را از این حادثه باخبر کنم. جلسۀ گروهی را با این جمله آغاز کردم: «یک خبر خوب و یک خبر بد دربارۀ کارن دارم. او زنده است، ولی ماشین به او زده است!»

همه‌ با حالتی شوکه و متعجب آه کشیدند، به‌جز پیتر که گفت: «من هیچ احساسی دربارۀ کارن ندارم. من از نظر هیجانی کرخت و بی‌حسم.» درحالی‌که دیگر اعضای گروه نگرانی‌شان را دربارۀ کارن ابراز می‌کردند و جویای وضعیت سلامتش می‌شدند، پیتر بدون هیچ حرکتی سر جایش نشسته بود و به فضا خیره شده بود تا اینکه بی‌اختیار گفت: «باید صحبت کنم. دیگر نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم.» پس از این جمله، به‌صورت یک‌طرفه و به‌شکلی پارانوئید، برآشفته و از نظر هیجانی نامنسجم گفت که در اتاق درمان احساس نا‌امنی می‌کند. با صدایی تقریباً هیستریک فریاد زد: «نمی‌توانم در اینجا صحبت کنم چون ممکن است در اتاق دستگاه استراق ‌سمع کار گذاشته باشند.» برخی از اعضا باورشان نمی‌شد که پیتر دارد با این کارش توجه سایرین را از کارن به سمت خودش جلب می‌کند. اینکه پیتر توانسته بود این‌چنین کانون توجه بقیه را به خود جلب کند من را عصبانی کرد. با‌این‌حال چون شب قبل با او جلسۀ درمان انفرادی داشتم، حدس می‌زدم که جریان از چه قرار است و چرا چنین می‌کند، اما صبر کردم تا ببینم چه اتفاقی در ادامه می‌افتد. با نگاه به اطراف اتاق، متوجه شدم که کالین موقع صحبت کردنِ پیتر اخم کرده است. بدون توجه به احساس آزردگی خودم از دست پیتر، فرض کردم کالین هم چنین احساسی به او دارد و از کالین پرسیدم: «آیا از دست پیتر به خاطر کناره‌گیری از گفتگوی اعضای گروه دربارۀ کارن عصبانی هستی؟» کالین گفت: «از کجا فهمیدی؟ کار پیتر بی‌ادبی محض بود.» در پاسخ گفتم: «تو احساس درستی داری. پیتر عصبانی است و تو هم احساس او را داری.» کالین از من خواست منظورم را واضح‌تر بیان کنم.

قبل از آنکه بتوانم این کار را بکنم، دیگر اعضای گروه سعی کردند به پیتر اطمینان خاطر بدهند که جایش در گروه امن است و کسی در اتاق دستگاه استراق سمع کار نگذاشته است؛ اما این حرف‌ها تنها آشفتگی او را بیشتر کرد. سوزی متوجه شد صورت پیتر پُف کرده است و سریع متوجه موضوع شد: «صورتت به خاطر مصرف کوکائین پُف کرده است!» پیتر با تأیید حرف او گفت که قبل از آمدن به جلسه کوکائین مصرف کرده و حالا نشئه است: «خب که چی؟» سپس به حرف‌هایش دربارۀ وسایل استراق سمع در اتاق ادامه داد. من با او همراه شدم و گفتم: «هیس! آرام حرف بزن. شاید کسی دارد گوش می‌دهد.» به‌شدت از دستم عصبانی شد و گفت: «دارید من‌ را مسخره می‌کنید! کامپیوترتان میکروفن دارد و یک نفر دارد به حرف‌هایمان گوش می‌دهد.» بعد گفت: «می‌دانم از من متنفرید.» پرسیدم: «چرا باید از تو متنفر باشم؟» پیتر پاسخ داد: «چون من آدم باخدایی نیستم.» این جملۀ پیتر گروه را نگران کرد، اما من گمان کردم منظورش را از این حرف می‌دانم. گرچه به نظر می‌رسید پیتر دچار هذیان‏گویی است، شب قبل هم همین حرف را در جلسۀ فردی به من گفته بود. درحالی‏که امیدوار بودم چیزی دربارۀ خودش بگوید، از او پرسیدم: «چرا باید چنین فکری بکنم؟» پیتر فریاد کشید و گفت: «خیلی عصبانی هستم. از تو متنفرم. از والدینم متنفرم. تو هم درست مثل والدینم هستی. درست مانند آنها، چون همجنس‌گرا هستم از من متنفری.» فکر کردم این سخنان او فرصتی برای شروع بحث دربارۀ همان موضوعی است که باعث وخامت حالش شده بود: «به گروه بگو دربارۀ چه چیزی صحبت می‌کنی.»

پیتر گفت: «مراسم غسل تعمید خواهرزاده‌ام که تازه به دنیا آمده است، آخر این هفته برگزار می‌شود و نمی‌خواهم در آن شرکت کنم.» لیندا پرسید: «چرا نمی‌خواهی به این مراسم بروی؟» پیتر گفت: «چون کت‌وشلواری ندارم که بپوشم.» چون می‌دانستم علت نرفتنش به مراسم بیش‌ از نداشتن کت‌وشلوار است، گفتم: «مهم‌ترین بخش داستان را تعریف نکردی.» احساس خشم و آزردگی پیتر فوران کرد: «از من نخواستند پدرخواندۀ بچه باشم چون والدینم گفتند من آدم باخدایی نیستم.» اکنون ماجرا مشخص و قابل‌‌درک بود و اعضای گروه بر اساس این درک جدید به شرایط پیتر واکنش نشان دادند. حس‌و‌حال گروه تغییر کرد و دیدگاه سایرین در مورد پیتر بسیار نرم‌تر شد. اعضای گروه اکنون می‌‌توانستند درد و رنج نهفته در پس خشمش را درک کنند.

از مسن‌ترین عضو گروه جیمز که کاتولیکی متدین و مقید بود و دختر نوجوانی داشت، پرسیدم: «هیچ‌وقت چنین حرف‌هایی به دختر خودت می‌زنی؟» جیمز صورتش سرخ شد و گفت: «به‌هیچ‌وجه. هرگز چنین حرف نفرت‌‌آمیزی به او نمی‌زنم. از دست والدین جیمز به‌شدت عصبانی هستم. عجب آدم‌های ریاکاری! من عاشق دخترم هستم و خوشحالی‌اش از همه‌چیز برایم مهم‌تر است. هرگز دربارۀ گرایش جنسی‌اش نظری نخواهم داد.» آنیتا گفت: «به‌شدت از پیتر حمایت می‌کنم. والدینش واقعاً انسان‌های منزجرکننده‌ای هستند. عشقی که به فرزندشان دارند کاملاً مشروط است. او را از خانواده طرد کرده‌اند. تعجبی ندارد که اینقدر خشمگین است.» از آنیتا پرسیدم: «پیام ضمنی والدین پیتر به او چیست؟» خود پیتر پاسخ این سؤال را داد: «اینکه از من متنفرند.» رو به پیتر کردم و گفتم: «متوجه پیامشان (نفرت) شده بودی، اما آن را به سمت خودت برگردانده بودی.» پیتر آرام شد، شروع به گریه کرد و گفت: «اینجا احساس می‌کنم بقیه واقعاً دوستم دارند و به من اهمیت می‌دهند.» گریه می‌کرد چون یکی از نیازهای ناخودآگاهش برطرف شده بود. بعد شوخ‌طبعی‌اش گل کرد و گفت: «واقعاً برایم مهم نیست اگر در اتاق دستگاه شنود کار گذاشته باشند.» این چرخش ۱۸۰ درجه‌ای او باعث نمی‌شد مصرف شدید و خودتخریبگر مواد مخدرش را نادیده بگیریم، اما حداقل رفتارش را تا حد زیاد و قابل‌درکی مانند سایر انسان‌ها می‌کرد. در پایان گروه به پیتر گفتم تغییر نگرش و رفتار او شگرف و قابل‌‌تحسین است. دیگران حرفم را تأیید کردند. پیتر تحت‌تأثیر سخنانم قرار گرفت و گفت از پاسخ گرم اعضای گروه بسیار متأثر شده است. آن شب هنگام ترک گروه ثبات بسیار بیشتری داشت و راهی جلسۀ هفتگی معتادان گمنامش (NA) شد.

آیا ارتباط هیجانی پیش‌رونده در طول این جلسه برقرار شد؟ به نظر من بله. تعامل رخ‌داده در این جلسه، از این نظر که در جایی منفی آغاز شد و در جایی دردناک اما سازنده به پایان رسید، پیش‌رونده بود. از این نظر هیجانی بود که احساسات خودانگیخته و نیرومند پیتر و سایر اعضا در قالب کلمات ابراز شدند و بین اعضای گروه ارتباط جریان داشت. پیتر مطالب جدیدی را به‌شکلی که دارای بار هیجانی بود مطرح کرد و با پاسخ حمایتی، محافظت‌کننده و همراه با درک اعضای گروه همراه شد. همدلی گروه با درد و رنج هیجانی نهفته در پس خشم پیتر جلوۀ هوش هیجانی بود. به زبان آوردن احساسات در همان لحظه‌ای که بروز می‌کنند و در مورد سایر اعضای گروه (و رهبر) برای پرورش هوش هیجانی و رسیدن به بلوغ در گروهِ درمانی ضروری است.

منابع

Goleman, D. (1995). Emotional intelligence. Bantam Books: New York, NY.

Ormont, L.R. (1999). Progressive emotional communication: Criteria for a well functioning group. Group Analysis, 32(1), 139-150.

Pepper, R. (2014). Emotional incest in group psychotherapy: A conspiracy of silence. Rowman & Littlefield: Lanham, MD.

Pepper, R. (2017). Some people don’t want what they say they want: 100 unconventional interventions in group psychother- apy. Gray Productions: Guttenberg, NJ.

Spotnitz, H. (1999). Modern psychoanalysis of the schizophrenic patient. Jason Aronson: Northvale, NJ.

کلیر گردا، کارشناسی پزشکی و جراحی

این اواخر آنقدر اتفاقات زیادی افتاده است که حتی واژۀ «بی‌سابقه» حق مطلب را دربارۀ آن ادا نمی‌کند. به‌عنوان درمانگر، علاوه بر مهار اضطراب مراجعانمان به خاطر کرونا، مجبوریم با ترس‌های خودمان، مرگ دوستان، بستگان و همکارانمان و احتمالاً حتی ابتلای خودمان به این ویروس مواجه شویم. در این فرآیند، زمان اندکی برای سوگواری در غم آنچه از دست داده‌ایم، داشته‌ایم. نوعی فرسودگی دارد وجود بسیاری از ما را فرا می‌گیرد، نوعی خستگی که نه‌تنها ناشی از شب‌بیداری‌ها و برنامه‌های کاری فشرده است، بلکه نتیجۀ تقلا برای پذیرش تغییرات بی‌شماری است که در ماه‌های اخیر به ما تحمیل شده‌اند. در این مقاله که بر اساس دیدگاه شخصی نگاشته شده است، تغییر در نحوۀ ارائۀ درمان و پیامدهای آن برای رشتۀ ما و همچنین مراجعانمان بررسی می‌شود.

در مارس ۲۰۲۰، در کنفرانس ای‌جی‌پی‌ای کانکت ۲۰۲۰ شرکت داشتم. بسیار به من خوش گذشت و تجربه‌ای روحیه‌بخش بود. آخرین روز کنفرانس با اعلام وضعیت اضطراری در ایالت نیویورک به خاطر شیوع کووید-۱۹ متقارن شد. نمی‌دانستم معنی آن چیست، ولی ته دلم می‌خواستم خانه باشم، به دور از مشکلاتی که فکر می‌کردم قرار است به‌زودی رخ دهند. بیمار شدم، شدیدترین سردرد ممکن به سراغم آمد، تب، سرفه و دردهای عضلانی… چهار روز در رختخواب ماندم و فقط برای رفتن به دستشویی از جا بلند می‌شدم. حتی بلند کردن سرم برای نوشیدن چیزی هم دشوار بود. به دنبال تب، درد وحشتناک عضلات ساق پا به سراغم آمد و پس از آن چنان ضعفی وجودم را فرا گرفت که آسان‌ترین کارها، مثلاً بالا رفتن از چند پلۀ ساختمان از پا درم می‌آورد. تست کرونا دادم و زمانی که نتیجه را گرفتم (کووید-۱۹ مثبت)، بیماری‌ام در حال فروکش بود. پیاده‌روی به محل کارم پس از غیبت یک‌ماهه برایم یادآور صحنۀ آغازین رمان آخرالزمانی روزگار تریفیدها نوشتۀ جان ویندام در سال ۱۹۵۱ بود. شخصیت‌ اصلی این کتاب در حالی در بیمارستان به هوش می‌آید که چشمانش که به خاطر تماشای بارش شهابی کور شده‌اند، اکنون باندپیچی هستند. او پس از به هوش آمدن در می‌‌یابد لندن کاملاً عوض شده است؛ خیابان‌‌ها خالی از مردم‌اند و کسانی هم که حضور دارند حیران و سردرگم در اطراف پرسه می‌زنند. آن روز صبح، رفتن به محل کار به‌شکل ترسناکی ناآشنا به نظر می‌آمد. خیابانی‌هایی که در حالت عادی مملو از عابر پیاده بودند، از کودکانی که در راه مدرسه بودند گرفته تا پاکبان‌ها، پارکبان‌ها و حتی بی‌خانمان‌های ساکن زیرگذرها، اکنون بیشتر خالی بودند. در تقاطع واکس‌هال که یکی از مراکز حمل‌و‌نقل بزرگ شهر است و اغلب ترافیک سنگینی در آن جریان دارد، هیچ ماشینی دیده نمی‌شد. همۀ اینها مربوط به قبل از قرنطینۀ رسمی شهر بود. کارگران در خانه مانده بودند، مغازه‌ها و رستوران‌ها تعطیل شده بودند (یا داشتند تعطیل می‌شدند) و مردم سراسیمه به دنبال خرید غذا و دستمال توالت بودند. بقیۀ داستان را هم که خودتان می‌دانید.

طی چند روز بعد، دولت‌های سراسر دنیا دستورالعمل‌های جدیدی را در خصوص فاصله‌گذاری اجتماعی، ماندن در خانه، تعطیلی اماکن عمومی، مغازه‌ها، رویدادهای ورزشی و موارد بسیار بیشتری وضع کردند. همه‌گیری کرونا داشت شیوۀ کار ما را، احتمالاً برای همیشه تغییر می‌داد.

من هم به‌عنوان پزشک عمومی (پزشک خانواده) و هم روان‌پزشک در خدمات سلامت همگانی انگلستان مشغول به کار هستم. به‌عنوان روان‌پزشک، رهبری خدمات درمانی مختص به پزشکان مبتلا به بیماری‌های روانی و اعتیاد را بر عهده دارم. این خدمات در سال ۲۰۰۸ و پس از خودکشی روان‌پزشکی تأسیس شد که در اثر ابتلا به روان‌پریشی حاد، پس از زایمان خود و نوزاد سه‌ماهه‌اش را کشت. طی این سال‌ها، تیم من بیش از ۱۱ هزار پزشک را در انگلستان ویزیت و درمان کرده است؛ یعنی حدود ۷۵ مورد جدید در هر هفته. گروه‌درمانی یکی از جنبه‌های اصلی درمان است (گرادا، ۲۰۱۶). بحران کووید-۱۹ بدین معنا بود که فوراً باید کلیۀ فعالیت‌های مراقبتی‌مان را به فضای مجازی منتقل کنیم و برای این منظور به‌سرعت کار با پلتفرم‌های دیجیتال مختلف را بیاموزیم، سازوکارهای عملیاتی و مدیریتی لازم را ایجاد و مجوزهای لازم را خریداری کنیم. مانند بسیاری، ما نیز تغییرات بزرگی را که می‌بایست طی چند سال انجام می‌شدند، به‌شکلی فشرده طی چند روز انجام دادیم.

ارائۀ خدمات درمانی و حتی روان‌شناختی به‌صورت آنلاین پدیدۀ جدیدی نیست. در دورۀ پزشکی عمومی من نزدیک به یک دهه است که خدمات مشاورۀ آنلاین به بیماران ارائه می‌شود (کویی و همکاران، ۲۰۱۸). درمان شناختی‌رفتاری سال‌ها است که از راه دور به مراجعان ارائه می‌شود و روشی اثربخش برای ارائۀ خدمات درمانی به جوامع متنوع است و شواهد از کارایی آن حکایت می‌کنند (گرین‌هالگ و همکاران، ۲۰۱۶). نشان داده شده است که این روش درمان برای اختلالاتی مانند استرس پس از سانحه مؤثر است (آسیرنو و همکاران، ۲۰۱۷). روان‌درمانگران از مدت‌ها پیش مشغول ارائۀ روان‌درمانی فردی و گروهی به طرق مختلف، از جمله از طریق پیام متنی بوده‌اند و بازخوردهای دریافتی از شرکت‌کنندگان نشان می‌دهد که آنها در جلسات مجازی در مقایسه با جلسات حضوری، با اطمینان و جرأت بیشتری دربارۀ مسائل شخصی‌شان صحبت می‌کنند (یوئن و همکاران، ۲۰۱۳). اکثر مطالعات انجام‌شده در زمینۀ درمان غیرحضوری به درمان فردی پرداخته‌اند و درمان گروهی آنلاین کمتر مطالعه شده است.

منابع و متونی دربارۀ گروه‌های اینترنتی وجود دارند که می‌توانیم از آنها بهره بگیریم. برای مثال، دکتر هایم واینبرگ که دارای گواهی گروه‌درمانگری و عضو انجمن روان‌درمانی گروهی آمریکا است، سال‌ها است که دربارۀ گروه‌های مجازی می‌نویسد و این گروه‌ها را برگزار می‌کند. کتاب وی با نام پارادوکس گروه‌های اینترنتی، تنها در جمع مجازی دیگران که در سال ۲۰۱۴ چاپ شد، یکی از نخستین آثاری بود که به بررسی گروه‌های اینترنتی پرداخت. گرچه برخلاف گروه‌های (چت) اینترنتی، به گروه‌های ویدیویی تنها چند اشارۀ گذرا شده‌ است، می‌توان پژوهش‌ او را به گروه‌های ویدیویی مجازی (VVGها) نیز تعمیم داد. برای مثال، او معتقد است که در گروه‌های مجازی، حتی زمانی که فرد بتواند چهرۀ دیگران را ببیند، تعهد کمتری نسبت به روابط ایجادشده در گروه شکل می‌گیرد و همیشه فرافکنی‌های بیشتر و مسائل بیشتری در رابطه با حدومرزهای درمان به چشم می‌خورد، مسائلی که به‌ظاهر در گروه‌های اینترنتی وجود ندارند (واینبرگ ، ۲۰۱۴). واینبرگ پس از این کتاب به دنبال گردآوری کتاب دیگری رفته است که در آن منحصراً به نحوۀ انجام درمان فردی، خانواده‌درمانی و گروه‌درمانی آنلاین با استفاده از ابزارهای کنفرانس تصویری می‌پردازد (واینبرگ و رول‌نیک، ۲۰۱۹).

شیوع کرونا بدین معنا بود که تمام گروه‌هایم، چه گروه‌هایی که قبلاً تشکیل شده‌ بودند و چه گروه‌های جدید برای حمایت از متخصصان درمان طی این همه‌گیری، باید آنلاین برگزار شوند. من هم مانند بسیاری از افرادی که ناچار به انجام این کار شده بودند مضطرب بودم. نمی‌دانستم آیا می‌شود صمیمیتی مشابه با آنچه را در اتاقی کوچک شکل می‌گیرد در دنیای مجازی هم ایجاد کرد یا خیر؛ آیا می‌توانم در فضای مجازی متوجه حس‌و‌حال اعضای کم‌حرف گروه شوم یا خیر؛ آیا می‌توانم نشانه‌های غیرکلامی را تشخیص دهم یا خیر (حتی نحوه و مکان نشستن افراد در گروه حضوری مبین مطلبی در مورد آنها است)؛ آیا متوجه قطرات اشکی خواهم شد که به‌طور پنهانی روی گونه‌هایشان سرازیر می‌شود یا خیر. نیازی نبود این‌قدر نگران باشم. تشخیص هیجان‌ها یا حس کردن پریشانی افراد از روی صفحۀ ‌نمایش دشوارتر، اما ممکن است و به نظر می‌رسد که اعضای گروه از کنج راحت خانه‌شان نمای اصیل‌تری از خود را به نمایش می‌گذارند. میزان شرکت در جلسات بیشتر شده است، چرا که اعضا دیگر نیاز به لحاظ کردن زمان یا هزینه‌‌‌های رفت‌وآمد برای مراجعه به گروه ندارند.

اما قطعاً مشکلاتی هم وجود دارند که از جملۀ آنها می‌توان به‌ظاهر شدن گهگاه سگی یا کودکی در صحنه، مشکلات نرم‌افزاری ناشی از اتصالات ناپایدار اینترنتی، فریز شدن تصاویر، فراموشی قطع کردن میکروفون یا قطع بودن میکروفون در زمان نامناسب اشاره کرد. مشکلات مربوط به محرمانگی نیز وجود دارند، چراکه همۀ اعضای گروه (از جمله خودم) در منزلشان اتاق‌ عایق صدا ندارند که بتوان در آن با خیال راحت دربارۀ مسائل محرمانه و شخصی با دیگران گفتگو کرد.

آنچه داریم می‌آموزیم و آنچه از کار واینبرگ بر می‌آید این است که رهبری گروه‌ها (که تحت عنوان تسهیلگری، مدیریت و اجرای گروه هم شناخته می‌شود) در دنیای مجازی همانند دنیای واقعی نیست. گروه و اعضا، شکل (از دایره به مربع)، الزامات قانونی و مرزهای آن و نیز محتوایی که از طریق ناخودآگاه اجتماعی در آن مطرح می‌شود، همگی متفاوت و مستلزم توجه‌اند. مجبور شده‌ایم نحوۀ رخ دادن انتقال، انتقال متقابل و فرافکنی‌ها را در فضای مجازی بشناسیم، خصوصاً با نظر به اینکه شرکت‌کنندگان گروه‌های ویدیو‌یی حضور فیزیکی ندارند. توانایی تماس چشمی حین صحبت کردن از بین رفته است و دیگر نمی‌توانیم بدون گفتن نام افراد متوجه شویم که چه کسی با چه کسی در ارتباط است. باید می‌فهمیدیم که مرجعیت گروه که معمولاً در اختیار رهبر گروه است، چطور در طول جلسه و بین افراد مختلف جابه‌جا می‌شود، چون آنها که بیش از سایرین صحبت می‌کنند بیشتر به چشم می‌آیند و می‌توانند خود را کانون توجه قرار دهند.

تعاملات بین اعضای گروه، از جمله بین رهبر و اعضا نیز در حال تغییر است و لازم است با این تغییر سازگار شویم. حد و مرزها سیال‌ترند. ایجاد اتاق مشاورۀ کاملاً محرمانه غیرممکن است، چرا که چنین کاری مستلزم تدارکات عملی است (مثل اینکه مودم در کجای خانه قرار داشته باشد، درب کدام اتاق را می‌توان در طول جلسه به روی سایر اعضای خانواده بست) و چاره‌ای جز پذیرش برخی از کاستی‌های موجود نداریم. همچنین، وقتی از داخل منزلمان در جلسۀ درمان شرکت می‌کنیم طبیعتاً خودافشایی بیشتر رخ می‌دهد، خصوصاً وقتی آثار شخصی مانند عکس‌ها، تصاویر روی دیوارها یا حتی اثاثیۀ منزل را نتوان همیشه پنهان کرد. برای گروه‌های حمایتی (نه گروه‌های درمانی)، آن زمان گذشته که افراد قبل و بعد از هر جلسه که گفتگو تمام می‌شد، پیوندهای جدیدی را شکل می‌دادند.

از آنجا که مجبور به فراگیری این مهارت‌های تازه در زمانی کوتاه بوده‌ایم و باید راهمان را از طریق آزمون و خطا پیدا می‌کردیم، عجیب نیست که بسیاری از ما به‌شدت خسته‌ایم؛ پدیده‌ای که در یکی از مقالاتم آن را خستگی کرونا نامیده‌ام (گرادا و واکر، ۲۰۲۰). این خستگی صرفاً ناشی از حجم کار بیشتر، جلسات یا گروه‌های ویدیویی مجازی پشت‌سر‌هم یا مواجهه با تغییرات مداوم نیست؛ گرچه این موارد از جمله علل آن هستند. در عوض، این خستگی در واقع نمود جسمانی و روان‌شناختی سوگواری ما برای گذشتۀ نزدیکمان هم‌زمان با سازگاری سریع با آینده است. این احساس اندوه تقریباً‌ در تمام جلسات گروهی من ابراز می‌شود، جلساتی که در آنها به‌عنوان رهبر گروه موظفم این احساس را به نیابت از گروه مهار کنم. به‌عنوان کسی که در همین قایق نشسته است، حفظ مسیر درمان و ایفای هم‌زمان نقش نظاره‌گر بی‌طرف دشوار می‌شود. من هم مانند مراجعانم مضطرب، بیمناک، داغدار و گاهی اوقات غرق در احساس درماندگی می‌شوم. این روش کار جدید تنهایی‌مان را نیز تشدید می‌کند و پارادوکس این است که هر چه تعداد بیشتری از ما به‌واسطۀ ماتریکس فضای مجازی به هم متصل می‌شویم، در عالم واقع از هم دورتر می‌شویم. کار کردن از طریق این فضا فرآیندی خسته‌کننده است.

با‌این‌حال، حالا که من و سایرین این فرآیند را پذیرفته‌ایم و به‌واسطۀ آن رشد کرده‌ایم، یکی از عوامل درمانی مطرح‌شده از سوی یالوم به خاطرم رسید: امید. ما در تحولمان از دایره به مربع امید را نشان داده‌ایم. از طریق کار سخت، اراده و عشق‌ این توانایی را به بیمارانمان بخشیده‌ایم که از ما و سایر اعضای گروه مراقبت و حمایت مستمر دریافت کنند. یائیل دانیلی، یکی از روان‌شناسان بالینی که با قربانیان تروما کار می‌کند، امید را در توانایی داشتن گزینه‌ و حق انتخاب میان آنها می‌داند و تعلق را بزرگ‌ترین منبع امید معرفی می‌کند (دانیلی، ۱۹۹۴). گروه‌درمانگران با نشان دادن سطح بالایی از تاب‌آوری، به خودشان، مراجعانشان و حرفه‌شان امید بخشیده‌اند. آینده نامعلوم است؛ آنچه معلوم است این است که گروه‌ها و پیوندهایی که بین افراد شکل می‌دهند، اکنون بیش از هر زمان دیگری حیاتی هستند.

منابع

Acierno, R., Knapp, R., Tuerk, P., Gilmore, A. K., Lejuez, C., Ruggiero, K., Muzzy, W., Egede, L., Hernandez-Tejada, M.A., & Foa, E. B. (2017). A non-inferiority trial of prolonged exposure for posttraumatic stress disorder: In person versus home-based telehealth. Behaviour Research and Therapy, 89, 57–65. https://doi.org/10.1016/j.brat.2016.11.009.

Cowie, J., Calveley, E., Bowers, G., & Bowers, J. (2018). Evaluation of a digital consultation and self-care advice tool in primary care: A multi-methods study. International Journal of Environmental Research and Public Health, 15 (5). https://doi.org/10.3390/ijerph15050896.

Danieli, Y. (1994). Countertransference, trauma, and training. In J.P. Wilson and J.D. Lindy (Eds.) Countertransference in the treatment of PTSD (pp. 368–388). New York: Guilford Press.

Gerada, C. (2016). Healing doctors through groups: Creating time to reflect together. British Journal of General Practice, 66 (651), e776–e778. https://doi.org/10.3399/bjgp16X687469.

Gerada, C., & Walker, C. (2020). Covid fatigue is taking an enormous toll on healthcare workersThe BMJ. https://blogs.bmj.com/bmj/2020/05/04/covid-fatigue-is-taking-an-enormous-toll-on-healthcareworkers/

Golkaramnay, V., Bauer, S., Haug, S., Wolf, M., & Kordy, H. (2007). The exploration of the effectiveness of group therapy through an internet chat as aftercare: A controlled naturalistic study. Psychotherapy and Psychosomatics, 76 (4), 219–225. https://doi.org/10.1159/000101500.

Greenhalgh, T., Vijayaraghavan, S., Wherton, J., Shaw, S., Byrne, E., Campbell-Richards, D., Bhattacharya, S., Hanson, P., Ramoutar, S., Gutteridge, C., Hodkinson, I., Collard, A., & Morris, J. (2016). Virtual online consultations: Advantages and limitations (VOCAL) study. BMJ Open, 6 (1), e009388. https://doi.org/10.1136/bmjopen-2015-009388.

Ragusea, A.S., & VandeCreek, L. (2003). Suggestions for the ethical practice of online psychotherapy. Psychotherapy: Theory, Research, Practice, Training, 40 (1–2), 94–102. https://doi.org/10.1037/0033- 3204.40.1-2.94.

Weinberg, H. (2014). The paradox of internet groups: Alone in the presence of virtual others by Haim Weinberg. https://www.karnacbooks.com/product/the-paradox-of-internet-groups-alone-in-thepresence-of-virtual-others/29425/

Weinberg, H. & Rolnick, A. (2019). Theory and practice of online therapy: Internet-delivered interventions for individuals, groups, families, and organizations. New York: Routledge. Yuen, E.K., Herbert, J.D., Forman, E.M., Goetter, E.M., Juarascio, A.S., Rabin, S., Goodwin, C., & Bouchard, S. (2013). Acceptance based behavior therapy for social anxiety disorder through videoconferencing. Journal of Anxiety Disorders, 27 (4), 389–397. https://doi.org/10.1016/j.janxd