آنچه می‌خوانید، مقالۀ دوم در مورد مکانیسم‌ها و فرآیندهای تغییر در گروه‌درمانی از کتاب روان‌درمانی گروهی روان‌پویشی به قلم روتان، استون و شی، ویرایش پنجم، منتشر شده در سال ۲۰۱۴ است. در شمارۀ نخست به مقدمه‌ای در مورد فرآیند و مکانیسم‌های تغییر در روان‌درمانی گروهی و معرفی دو مکانیسم «تقلید» (imitation) و «همانندسازی» (identification) پرداخته شد و در این شماره مکانیسم «درونی‌سازی» (internalization) و «پردازش‌های ضمنی»  (implicit processing) منجر به تغییر در گروه و روان‌درمانی گروهی معرفی می‌شوند.

درونی‌سازی

درونی‌سازی یک مکانیسم پیشرفته و بادوام تغییر است. این پدیده صرفاً نتیجۀ دریافت کردن و به درون بردن چیزی از دنیای بیرون نیست، بلکه در اثر تغییری در ساختار روانی فرد است به طوری‌که تجربیات وی، اعم از آگاهانه و ناخودآگاه، به سطح بالغ‌تر و پخته‌تری از عملکرد ارتقا می‌یابند. درونی‌سازی مکانیسمی است که از طریق آن تغییر روان‌شناختی به بخشی ماندگار و عملکردی در شخصیت تبدیل می‌شود.

درونی‌سازی سالم منجر به انعطاف‌پذیری بیشتر در ادارۀ احوالات درونی و نیز بین‌فردی می‌شود و نتیجۀ حل‌وفصل تعارضات یا بناسازی ساختارهای روانی جدید برای کنترل اضطراب‌های مخرب قبلی است. درمانگر و دیگران می‌توانند با بررسی دقیق جزییات و وارسی مجدد فعل و انفعالات احساسی سنگین، درونی‌سازی سالم را تسهیل کنند. از طریق فرآیندهای رویارویی (confrontation)، روشنگری (clarification)، تحلیل و تفسیر (interpretation)  و حل‌وفصل (working through) افراد دانش به دست آمده در تراکنش‌های «اینجا و اکنون» را با منابع و مفروضات قبلی آن ادغام می‌کنند. این دانش جدید منجر به افزایش یکپارچگی عواطف و روابط فرد با دیگران (ابژه‌ها) و همچنین کاهش تعارضات درونی می‌شود. هنگامی که بیماران رفتارها یا پاسخ‌های جدید را تثبیت می‌کنند، یکپارچگی واقعی را می‌توان مشاهده کرد. به عنوان مثال، یک بیمار که در حالی‌که از افکار پارانوئید رنج می‌برد وارد درمان شد، در نهایت توانست به درمانگر بگوید:

«امسال که تعطیلات خود را اعلام کردید، دوباره احساس کردم که قرار نیست با این گروه ملاقات کنید زیرا باید به طور خاص از من دور شوید. خیال کردم که شما قرار است به دیدار با سایر گروه‌های خود ادامه دهید. این همان خیال قدیمی مشابهی است که در سال‌های گذشته هم داشته‌ام. اما امسال این فقط یک خیال است و حتی قدرت احساسی و هیجانی زیادی برای من ندارد. این هزینه‌ای است که من در تمام این سال‌ها متحمل شده‌ام به دنبال اینکه تنها فرزند خانواده‌ام بودم که برای فرزندخواندگی کنار گذاشته شد.»

این گزارش تغییر قابل توجهی را نشان می‌دهد. «علامت»  کاملاً از بین نرفته، اما در عین حال براساس این تخیل، عملی هم انجام نشده است. [توضیح مترجم: منظور از عمل، این است که فرد به دنبال باور به این خیال، تصمیم به اقدام خاصی از قبیل ترک گروه و … بگیرد] در بسیاری از موارد، درونی سازی و تغییر در ساختار شخصیت با حل شدن سریع‌تر یک مشکل نشان داده می‌شود (به عنوان مثال، تعارضی شکل می‌گیرد و با طی مراتب بسیار کوتاه‌تری نسبت به ابتدای درمان برطرف می‌شود).

درونی‌سازی اغلب مستقیماً از عضویت در گروه ناشی می‌شود. شبکه‌ای که با تعامل گروه فراهم می‌شود به شکل‌گیری هویت شخص کمک می‌کند. احساس تعلق داشتن به گروه و درگیر شدن در تعامل آن در یک سطح ذهنی عمیق، منجر به فرآیندهای درونی‌سازی عمیقی می‌شود. سطح دلبستگی ایمنی که ناشی از عضویت در یک گروه ایمن است، اجازۀ خطرپذیری را [به فرد] می‌دهد که می‌تواند منجر به درونی‌سازی این‌چنینی شود.

پردازش ضمنی

به رسم دیرینه، بر روی مکانیسم‌های خودآگاه و ناخودآگاه ایجاد تغییر تمرکز کرده‌ایم: تقلید، همانندسازی و درونی سازی. با این حال اخیراً ، تأکید بیشتری بر «پردازش ضمنی» شده است. گروه مطالعۀ The Boston Change پردازش ضمنی را اینگونه تعریف می‌کند: «نشان دادن رفتارهای متقابل ارتباطی‌ای که از بدو تولد آغاز می‌شوند و در طول زندگی ادامه دارند.» چنین پردازش ضمنی‌ای، تبادلات لحظه به لحظه‌ای را که در هر تعامل رخ می‌دهد، هدایت می‌کند. «حتی در یک روایت کلامی، لابه‌لای خطوط، معنایی وجود دارد که ضمنی است». پردازش ضمنی با افزودن سطوح پیچیدگی -سرنخ‌های مختلف کلامی و غیرکلامی که باعث تحریک و ایجاد تعامل می‌شوند- فهم ما را از پردازش‌های خودآگاه و ناخودآگاه افزایش می‌دهد، و این پردازش به طور منظم در گروه‌های درمانی ما اتفاق می‌افتد. به عنوان مثال، واکنش‌های ضمنی متفاوت اعضای گروه را نسبت به عضوی که هنگام صحبت به دیگران لبخند می‌زند و عضوی که به زمین نگاه می‌کند، در نظر بگیرید. اعضای گروه ممکن است به شکل خودآگاه نسبت به پردازش ضمنی‌ای که منجر به واکنش آنها می‌شود هشیار نباشند، با این وجود این واکنش وجود دارد. پر واضح است که در یک گروه، شرکت‌کنندگان نه تنها به صورت کلامی و غیر کلامی به یکدیگر پاسخ می‌دهند، بلکه تحت تأثیر “اتمسفر” جلسه نیز قرار دارند. نحوۀ برطرف کردن تفاوت‌ها و درهم تنیدگی‌ها همان چیزی است که پردازش ضمنی را تشکیل می‌دهد.

خلاصۀ مکانیسم‌های تغییر

برای مؤثر بودن [فرآیند گروه‌درمانی]، مکانیسم‌های تقلید، همانندسازی، درونی‌سازی و پردازش ضمنی باید در بستر انسجام گروهی و حمایت‌های متناسب رخ دهند. در عمل، این مکانیسم‌ها کاملاً  عیان و برجسته نیستند. تغییر می‌تواند چنان ظریف اتفاق بیفتد که اغلب فقط پس از وقوع قابل مشاهده است.

به عنوان مثال، حالتی که در آن اعضا به اهمیت خواب‌هایی که دیده‌اند می‌پردازند، می‌تواند به عنوان نمایشی از چگونگی هماهنگی این مکانیسم‌ها با یکدیگر مورد استفاده قرار گیرد. برای نمونه وقتی یکی از اعضا برای اولین بار رؤیایی را گزارش می‌کند، معمولاً دیگران تا حدی علاقه‌ نشان می‌دهند. درمانگر نیز با برقراری ارتباط کلامی و غیرکلامی خود، علاقه‌اش را نمایان می‌کند. بعضي اوقات ممكن است برخي از اعضا، با تقليد از افرادي كه همین كار را پیش‌تر كرده‌اند، شروع به گزارش خواب‌هایشان كنند. آنها این کار را برای جلب رضایت درمانگر انجام می‌دهند. به‌علاوه، سایر اعضا از همان ابتدا از سبک پرسش‌گرانۀ درمانگر برای درک رؤیاها تقلید می‌کنند. در سطح همانندسازی، اعضا ممکن است دریابند که نگرش جدیدی در مورد رؤیاها دارند. آنها ممکن است هنگام گزارش یک خواب، احساس هیجان و تحریک‌شدن را تجربه کنند و همین‌طور نه تنها در مورد تداعی‌های فردی که رؤیا دیده دربارۀ رؤیایش بلکه در مورد تداعی‌های همۀ اعضا در این باره، احساس کنجکاوی نشان دهند. این پاسخ‌ها کاملاً  آگاهانه نیستند، بلکه در قالب همانندسازی با نحوۀ تعاملات درمانگر با اعضا پدید می‌آیند. در سطح درونی‌سازی، اعضا ممکن است دچار تغییرات بنیادینی در تفکر خود دربارۀ خواب دیدن و رؤیا شوند. در گروه‌های موفق، معمولاً  هنجاری برای کشف رؤیاها تکامل می‌یابد که از ورای آن بتوان به بررسی رؤیاها به عنوان راهی مفید برای آموختن در مورد خود و یا کشف جنبه‌های پنهان تعاملات گروهی پرداخت. استفاده از رؤیا برای تأمین نیازهای نمایشی افراد و یا به عنوان یک سپر دفاعی [برای پنهان شدن پشت آن] کاهش یافته و اعضا رؤیاها را ابزار ارزشمندی برای یادگیری می‌پندارند. به عبارت دیگر، بیماران نظام ارزشی درمانگر را در مورد رؤیاها درونی می‌کنند.

آنچه می­‌خوانید بخش‌­هایی از یکی از فصول کتاب روان‌­درمانی گروهی روان‌­پویشی به قلم روتان، استون و شی، ویرایش پنجم، منتشرشده در سال ۲۰۱۴ است که به‌وسیلۀ نگارنده انتخاب و ترجمه شده و در دو مقاله ارائه می­‌شود. در شمارۀ نخست به مقدمه­‌ای در مورد فرآیند و مکانیسم‌های تغییر در روان­‌درمانی گروهی و معرفی دو مکانیسم «تقلید» (imitation) و «همانند سازی»  (identification) پرداخته می­‌شود و در شمارۀ بعدی دیگر مکانیسم‌­های منجر به تغییر در گروه و روان‌درمانی گروهی یعنی «درونی­‌سازی» (internalization) و «پردازش­‌های ضمنی» (implicit processing) معرفی می­‌شوند.

مکانیسم‌­ها (در اینجا)، روش‌­هایی هستند که بیمار به‌واسطۀ آنها آگاهانه و ناآگاهانه، از عوامل درمانی در خدمت تغییر استفاده می­‌کند. در سال ۱۹۶۳ هربرت کلمن سه مکانیسم از این دست را معرفی کرد: «تقلید، همانندسازی و درونی‌سازی». نویسندگان کتاب حاضر به این سه مورد «پردازش ضمنی»  را نیز افزودند؛ که در واقع فرآیندهایی هستند که به چگونگی تسهیل مکانیسم‌­های تغییر به‌وسیلۀ بستر درمانی می­‌پردازند. رالف آر. گرینسون در سال ۱۹۶۷ چهار فرآیند از این قبیل را نام برده است: رویارویی (confrontation)، روشنگری (clarification)، تحلیل و تفسیر (interpretation)  و حل‌وفصل (working through). به عبارت ساده­‌تر می‌­توان گفت روش­‌هایی که به‌واسطۀ آنها بیمار تغییر می‌­کند، همان «مکانیسم‌­ها» و شیوه‌های مداخله‌­ای که درمانگر و/یا گروه برای برانگیختن تغییرات در اعضا از آن بهره می‌­برند، همان «فرآیندها» هستند.

چنین به نظر می‌­رسد که انسان راحتی را در تکرار می­‌یابد. بنابراین همۀ ما به شیوه­‌هایی الگوگرفته‌شده که در گذشته آموخته­‌ایم رفتار می‌­کنیم، خواه به هدف حل مشکلات یا صرفاً به‌عنوان تقلید. آنگاه که این الگوهای دیرباز در زمان کنونی ایجاد مشکل کنند، اغلب به‌صورت «علائم»، تحریف­‌ها یا فشارهای شخصیتی ظاهر می‌شوند. زمینۀ تعاملات بین فردی در یک گروه اغلب این الگوهای تکراری را برانگیخته می­‌کند – حتی اگر الگوها در واقع با شرایط دقیق فعلی همخوان نباشند – آنچه به‌واقع اصل انتقال است. به‌عنوان مثال، افراد تحت تأثیر چهارچوب اجتماعی، فرهنگ، حضور دیگران، ادراک خطر و نیز میل و آرزویشان برای پذیرفته شدن و مورد تأیید بودن قرار می‌­گیرند. هر فردی به این تأثیرات اجتماعی به روشی منحصربه‌فرد پاسخ می­‌دهد. پردازش‌­های درونی از اعتماد پایه (نه تنها به دیگران بلکه به ثبات ساختاری عاطفی خود)، احساس کنترل و قدرت، موثق بودن و سایر متغیرها در زمینۀ این پویایی ممکن است با پذیرش این تأثیرات اجتماعی تداخل داشته یا آن را بهبود بخشد. علاوه بر این، احساس درک شدن اصیل و در ارتباط بودن با دیگران [در گروه] به تأثیرپذیری کمک می­‌کند. اگرچه این تأثیر تا حدی آگاهانه است، عناصر ناخودآگاه نیز در تکوین استانداردها و هنجارهای گروه حضور دارند. اکنون به بررسی مکانیسم‌­های تغییر (دو مکانیسم در این شماره و بقیه در شمارۀ بعد) می­‌پردازیم.

تقلید

در گروه‌­های درمانی، اعضا این فرصت را دارند که بسیاری از تعاملات، سبک‌­های ارتباط و روش‌­های حل مسئله را مشاهده کنند. بسیاری از یادگیری­‌های اولیه در گروه‌ها، همانند زندگی، تقلیدی است. المان­‌های یادگیری ـ که خود یک عامل درمانی است ـ از جمله یادگیری نیابتی (vicarious learning) و مدل­‌سازی (modeling) را می‌توان زیرمجموعۀ تقلید رده‌­بندی کرد.

به‌عنوان مثال بیمارانی که در تحمل و به اشتراک گذاشتن احساسات قوی مشکل دارند، می­‌توانند ابتدا تعامل شدید اعضای دیگر با هم را مشاهده کنند. این بیماران در گروه همان‌طور كه ​​یاد می‌­گیرند که با چنین تبادلاتی اعضا صدمه­‌ای نمی‌­بینند بلكه به‌طور معمول به هم نزدیک­‌تر هم می‌­شوند، امیدوار به تغییر می‌­شوند و در نتیجه می‌­توانند به‌اشتراک‌گذاری احساسات خود را با تقلید از آن دسته از اعضای موفق‌­تر در این زمینه شروع كنند. اگرچه تقلید اصولاً در مراحل ابتدایی عضویت در گروه مورداستفاده قرار می‌­گیرد، همچنان به‌عنوان یکی از راه­‌هایی که در آن اعضا گزینه‌­های رفتاری جدیدی را در طول درمان خود کسب می­‌کنند باقی می­‌ماند. تجارب موفقیت‌­آمیز بیماران به دنبال رفتار تقلیدی، باعث جذابیت بیشتر گروه، رشد میل به تعلق به گروه، افزایش انسجام و در نتیجه همانندسازی بیشتر بین اعضا می­‌شود. تقلید به‌هیچ‌وجه محدود به گروه­‌درمانی نیست، اما گروه­‌درمانی به‌واسطۀ تعاملات و روابط متعدد، فرصت­‌های تغییر را از طریق یادگیری تقلیدی گسترش می‌­دهد.

همانندسازی

همانندسازی به روش‌­های مختلفی تعریف شده است. در اینجا از توصیف کلاسیک لووالد (۱۹۷۳) استفاده می­‌شود که آن را یک فرآیند ناخودآگاه توصیف کرده که در آن فرد بخش‌­ها یا جنبه‌­هایی از فرد دیگری را به خود می‌­گیرد. از طریق برگرفتن جنبه­‌های مختلف دیگران، فرد با تغییر ادراک یا خلق و خویش تغییر می‌کند. گاهی اوقات هم آن «دیگری» می‌تواند همانندسازی را به‌عنوان حمایت گرفتن، پذیرفته شدن یا فهمیده شدن توسط فرد دیگری درک کند. همانندسازی می­تواند در خدمت رشد یا مقاومت باشد و در هر نمونه باید جداگانه درک شود.

فروید در ابتدا اظهار داشت که تشکیل گروه در حالی صورت می­‌گیرد که اعضای گروه تحت لوای همانندسازی مشترک با رهبر گروه، با یکدیگر همانندسازی می‌­کنند. بدون این پیوند هیچ گروهی وجود ندارد. همانندسازی با همدیگر نیز در حالی صورت می‌­گیرد که اعضا در مورد تجربیات زندگی خود و همچنین واکنششان در برابر رویدادهای جاری، چه در داخل و چه در خارج از گروه، صحبت می‌­کنند. این همانندسازی‌­ها ممکن است به شکل آگاهانه به‌عنوان احساس جاذبه، احساس تعلق و دلبستگی به اعضا و گروه بیان شود. عناصر سازنده‌­ای که انسجام گروهی از آنها ایجاد می­‌شود. به همین ترتیب، همگانی‌­سازی (universalization) -این مفهوم که فرد در احساسات تنها نیست- باعث افزایش جذابیت گروه و همانندسازی در بین اعضا می­‌شود. درواقع فرآیندی رفت و برگشتی آغاز می­‌شودکه تأثیرات قدرتمندی را که اعضا بر یکدیگر دارند، افزایش می‌دهد. همانندسازی­‌های حاصله روش‌­های بنیادینی که اعضا در درک و پاسخ دادن [به محیط و دیگران] دارند را تغییر می‌­دهد. این روند رو به رشد در ساخته شدن همانندسازی­‌ها پایه و اساس تغییرات پایدار را شکل می­‌دهد.

همانندسازی را می‌توان به‌راحتی در تعاملات گروهی مشاهده کرد. به‌عنوان مثال، وقتی دو یا تعداد بیشتری از بیماران هم‌زمان تغییری در موقعیت­‌های بدنشان می‌دهند و سپس چندین عضو دیگر ناخودآگاه همان وضعیت بدن را اتخاذ می‌کنند، همانندسازی می‌­تواند در رفتار غیرکلامی مشاهده شود. اثر دومینووار این تغییر معمولاً  منعکس کنندۀ تأثیر یا برداشت مشابهی در این افراد در مورد فرد یا موضوع مورد بحث است.

این همانندسازی­‌ها اغلب در طول گروه به سطح خودآگاهی می­رسند. به‌گونه‌ای که اعضا اشاره خواهند کرد که افراد در نحوهٔ پاسخگویی یا تعامل تغییر کرده‌­اند. به نظر می­‌رسد که دید آنها به شرایط نسبت به گذشته  متفاوت شده است. به‌عنوان مثال یکی از اعضای گروه ممکن است اعلام کند: «من به خودم افتخار می­کنم. من در محل کار به‌اشتباه مورد انتقاد قرار گرفتم، اما مانند آرنی پاسخ دادم. من می­‌دانستم که این مشکل رئیس من است، نه من.» این بینش‌­ها و مشاهدات ممکن است افرادی را که از این تغییرات بی­‌اطلاع بوده‌­اند به وحشت بیندازد و با این حال، از ورای تأمل، آنها به‌راحتی قبول می‌کنند که واکنش­‌های درونی آنها متفاوت، کمتر متعارض و انعطاف‌­پذیرتر شده است.

این همانندسازی‌­ها معمولاً موقتی است، مگر اینکه منابع آنها بتوانند توسط فرد تجزیه و تحلیل و تلفیق شوند. یکی از این منابع می‌­تواند همانندسازی با درمانگر باشد. بعضی اوقات این همانندسازی اشکال عینی به خود می­‌گیرد، مثل لباس پوشیدن مانند درمانگر یا خریدن اتومبیلی مشابه اتومبیل درمانگر. بیماران غالباً  با مشاهدۀ این وضعیت یکدیگر را غافل­گیر می‌­کنند: «شما درست مثل دکتر حرف می­‌زنید!»  یا «شما دوباره دارید نقش دکتر را بازی می­‌کنید!» (این رفتار را بعضی اوقات می­‌توان به‌عنوان تقلید نیز درک کرد). به‌ویژه همانندسازی امیدوارکنندۀ بیمار با نگرش‌­های درمانگر از اهمیت ویژه‌­ای برخوردار است: تاب آوردن و تحمل احساسات، اتخاذ موضعی درون­‌نگرانه و تلاش برای بازتاب دادن و فهمیدن و همچنین واکنش مناسب.

همانندسازی با هنجارها و ارزش‌­های در حال ظهور یک گروه، عنصر مهمی است که منحصر به گروه‌­هاست. از آنجا که اعضا احساس تعلق را تجربه می­‌کنند، قویاً با حد طبیعی گشوده بودن [در برابر دیگران]، بررسی میزان مشارکت خود در تعاملات و در نظر گرفتن عناصر فرآیند مجموعۀ به‌خصوصی از تعاملات نیز همانندسازی کرده و تحت تأثیر آن قرار می­‌گیرند. این همانندسازی­‌ها در درون گروه به وجود می­‌آیند و به‌راحتی قابل انتساب به شخص خاصی نیستند.

تقلید و همانندسازی دو مکانیسم اصلی هستند که تغییر را تسهیل می‌­کنند. تنها بر اساس این دو مکانیسم می‌­توان تغییرات زیادی را حاصل کرد. آنها زمینه­‌های جذابیت و انسجام گروهی را تشکیل می‌­دهند. به‌موجب این مکانیسم­‌ها، بسیاری از داده‌های لازم برای درک ارتباطات پیچیدۀ بین ناخودآگاه و خودآگاه و گذشته و حال در دسترس قرار می­‌گیرد. تقلید و همانندسازی ممکن است تغییراتی را که در بیمارانی که در گروه­‌های خود بی­‌صدا می‌­نشینند اما با این وجود رشد می‌­کنند و دگرگون می­‌شوند، توضیح دهد.

در اینجا مقالۀ نخست مکانیسم‌­ها و فرآیندهای تغییر در گروه‌­درمانی به پایان می­‌رسد. از شما دعوت می‌­کنیم برای دنبال کردن ادامۀ این مبحث، مقالۀ دوم را نیز مطالعه کنید.

ژورنال معتبر «پویایی‌های گروه: نظریه، پژوهش، و عمل» به تازگی یعنی در سپتامبر سال ۲۰۲۰ یک ویژه‌نامه با محوریت پاندمی کووید منتشر کرده است که در آن شش مقاله به چشم می‌خورد. مطلبی که ترجمهٔ آن را در ادامه خواهید خواند، مقدمهٔ این شماره از ژورنال است که در آن کریگ پارکز به ذکر نکات اصلی و اظهار نظر درمورد هرکدام از این شش مطلب پرداخته است.

«این روزها، زمانهٔ دوپهلویی برای پژوهشگران گروه است. جهان در آزمون مهیبی قرار گرفته و کسی نمی‌داند چه اتفاقی می‌افتد وقتی که مردم مجبور به تغییر دادن نوع ارتباط روزمرهٔ خود با همهٔ انواع گروه‌ها می‌شوند: گروه‌های اجتماعی، کاری و درمانی. ضمن این که هر روز تعداد بیشتری از مشارکت‌کنندگان اولیه خواستار معافیت از شرکت در باقی‌ماندهٔ مطالعات بالینی می‌شوند و احتمالاً هیچ دانشمندی از جمع‌آوری داده‌ها به شکل کنونی خود خوشحال نیست. اما در عین حال، این شرایط فرصتی فوق‌العاده برای نشان‌دادن اهمیت و کاربرد پژوهش و عمل گروهی فراهم می‌کند. غیرقابل انکار است که اکنون عموم مردم بیش از پیش قدردان نقش گروه‌ها در زندگی خود هستند. بسیاری از شهروندان که قبلاً با مفهوم گروه مجازی آشنا نبودند، در حال حاضر مبانی کار با Zoom یا Skype را آموخته و دریافته‌اند که مشارکت در یک گروه مجازی چیزی بیش از صحبت با صدای واضح در یک میکروفون است. کسانی که محل کار خود را از یک واحد اداری به خانهٔ خود منتقل کرده‌اند، اکنون خوب می‌دانند حل بسیاری از مشکلات در طی مکالمه‌های کوتاه با همکاران در راهروها اتفاق می‌افتد، و یا ورزش‌کردن در خانه جذابیت کمتری نسبت به احاطه‌شدن توسط دیگران در یک باشگاه تناسب اندام دارد. جدا افتادن از گروه‌ها منجر به رواج پدیده‌ای موسوم به روزهای مات یا Blursday شده است، یعنی ناتوانی در تشخیص این امر ظاهراً ساده که امروز چه روزیست!»

«در کل، مقالات این شماره از ژورنال تعدادی از یافته‌ها را برجسته می‌کند: مارماروش و همکارانش اولین مقالهٔ این شماره را با یک تز جذاب آغاز می‌کنند: تمایل طبیعی افراد به جمع‌شدن در گروه‌ها، هم عامل اصلی گسترش ویروس است و هم می‌تواند در اوقات استرس آرامش ایجاد کند. به عبارت دیگر، از یک سو مداخله‌ای که قصد دارد احتمال بیماری فیزیولوژیکی را کاهش دهد، احتمالاً به افزایش بروز بیماری روانی کمک کرده است، و از سوی دیگر گروه‌ها پتانسیل قابل توجهی برای کمک به افراد در جهت بهبودی از شوک روحی و روانی ناشی از پاندمی دارند. مقالهٔ بعدی به قلم فورسیت و همکارانش به این موضوع اشاره دارد که تفکر گروهی ممکن است عدم تبعیت ظاهراً غیرمنطقی برخی افراد را از توصیه‌های بهداشت عمومی توضیح دهد. هولتز و همکاران در مقالهٔ سوم این شماره اظهار داشته‌اند روان‌درمانی گروهی یک مداخلهٔ موثر است، اما ما نیاز به تحقیقات بیشتری داریم تا بفهمیم این روش وقتی بصورت آنلاین انجام می‌شود دقیقاً چگونه کار می‌کند. مقالهٔ چهارم شمارهٔ اخیر به قلم براون و همکاران، نتیجه می‌گیرد یک مداخلهٔ مدیریت عاطفی ممکن است به گروه‌های کاری مجازی کمک کند تا عملکرد بهتری داشته باشند. مقالهٔ پنجم به قلم مولر و همکاران، به این می‌پردازد که نحوه‌ای که اعضای یک گروه محیط مجازی خود را ادراک می‌کنند، می‌تواند بر کیفیت کار گروهی آنها تأثیر بگذارند، و بیان می‌دارد شراکت در محیط کار مجازی امروزه مستلزم درک مشترکی از فن‌آوری‌های مورد استفاده است. مقالهٔ ششم هم که به قلم واینبرگ و همکاران نوشته شده، درمورد چالش‌ها و احتمالات پیش‌ روی گروه‌درمانی آنلاین در پاندمی کووید بوده و قبلا در همین سایت ترجمهٔ مفصل آن ارائه شده است.»

«بحران کنونی دیگرباره به ما یادآور شده گروه‌هایی که به آنها تعلق داریم روی سلامت روان و بهره‌وری ما اثرگذارند، همچنین نیاز به یک سرمایه‌گذاری علمی و تخصصی گسترده‌تر در حوزه‌های درک و استفاده از گروه‌ها را خاطرنشان کرده است. این امر نه تنها پژوهش‌های حوزهٔ گروه‌درمانی را به جلو می‌برد، بلکه بر سیاست‌های بهداشت عمومی نیز پرتو افکنده و ظرفیت سازگاری و امکان رشد ما را در همه‌گیری‌های کنونی و آینده افزایش خواهد داد.»

آیا دو مغز از یکی بهتر است؟

تاملی بر تعداد مناسب درمانگر در گروه‌درمانی

تعداد مناسب درمانگر یا هدایتگر در گروه‌های درمانی (خصوصا چالش بین حضور یک و یا دو درمانگر در گروه) همواره مورد پرسش روان‌درمانگران و محققان بوده‌است. متنی که پیش رو دارید، ترجمهٔ بخش‌های منتخبی‌ست از مقاله‌ای که به قلم دنیس کیویلیان و ژوزف مایلز در ژورنال «پویایی‌های گروه: نظریه، پژوهش، و عمل» در سال ۲۰۱۲ منتشر شده است. این پژوهش به بررسی ارتباط بین تعداد درمانگران و اعضای گروه، با جو گروه و رضایت اعضا پرداخته و موارد فوق را در ۳۲ گروهِ درمانیِ نیمه‌ساختاریافته برای نوجوانان مورد ارزیابی قرار داده است.

«کو-لیدرشیپ یا هم‌درمانگری نوعی روش رهبری گروه‌درمانی را توصیف می‌کند که در آن دو درمانگر در گروه حاضر بوده و برای تسهیل تعاملات معنی‌دار بین اعضای گروه با یکدیگر همکاری می‌کنند. این روش در مقابل روش تک‌درمانگری قرار دارد که در آن مسئولیت تسهیل تعاملات اعضای گروه تنها به عهدهٔ یک درمانگر است. هم‌درمانگری حداقل از دههٔ ۱۹۲۰ که آلفرد آدلر از این روش در کلینیک‌های خود در وین استفاده کرد معمول بوده و امروزه به طور گسترده در حوزه‌های مختلف بهداشت روان استفاده می‌شود. این روش اغلب در آموزش روان‌درمانگران گروه نیز به کار برده می‌شود و تحقیقات نشان داده روش هم‌درمانگری ترجیح اکثر گروه‌درمانگران است.»

«هم‌درمانگری می‌تواند فرصتی را برای مدل‌سازی تعاملات بین‌فردی سالم فراهم کند. همچنین افزایش دامنهٔ مشاهدات در گروه، ایجاد گسترهٔ بزرگ‌تری از واکنش‌های انتقال، کاهش اضطراب درمانگران، و افزایش عینیت درمان از دیگر فوائد ذکرشده در ادبیات روان‌درمانی برای آن هستند.» … «اما علی‌رغم مزایای ذکر شده و استفادهٔ گسترده از هم‌درمانگری در مقایسه با تک‌درمانگری، برخی از معایب بالقوه نیز در این ساختار رهبری گروه وجود دارد. به عنوان مثال، این روش ممکن است نوعی استفادهٔ ناکارآمد از منابع بهداشت روان و هدررفت منابع باشد. ایجاد رقابت بین هم‌درمانگران و الگوسازی احتمالی نوعی تعاملات ناسالم نیز از دیگر خطرات بالقوهٔ آن ذکر شده اند.» … «در پژوهش حاضر، با توجه به فقدان منابع و پژوهش‌های بالینی در این خصوص، محققین سعی کرده‌اند با طراحی مطالعه‌ای به بررسی تاثیر تعداد درمانگران در گروه روی مواردی چون جو گروه و رضایت اعضا بپردازند.»

«از آنجا که تحقیقات نشان داده است جو گروه روی نتیجه‌بخشی درمان بر اعضای گروه اثر داشته، و ضمنا یک عامل واسط بین نوع رهبری گروه و اثربخشی درمان است، پژوهش حاضر به این سوال پرداخته که نوع رهبری گروه (تک‌درمانگری یا هم‌درمانگری) چه اثری روی جو گروه خواهد داشت. ضمناً، می‌دانیم که رضایت اعضای گروه از تجربهٔ گروهی آنها نیز با نتیجه‌بخشی درمان ارتباط دارد. پس چگونگی ارتباط ساختار رهبری با رضایت اعضای گروه هم مورد سوال پژوهشگران قرار گرفته است.» … «علاوه بر این، با توجه به این که تحقیقات قبلی نشان داده است اندازهٔ گروه ممکن است بر عملکرد گروه تأثیر بگذارد، و این احتمال که ساختار رهبری گروه ممکن است برخی از اثرات منفی ناشی از ارتباط با یک گروه بزرگتر را کاهش دهد، هدف دوم مطالعهٔ حاضر بررسی تعامل احتمالی ساختار رهبری و تعداد اعضای گروه، در ارتباط با فاکتورهای جو گروه و رضایت اعضای گروه بوده است.»

«اولین مجموعه فرضیات این مطالعه بیانگر این است که تجربیات اعضای گروه در مورد جو گروه، و رضایت اعضای گروه، در گروه‌های دارای دو درمانگر بهتر خواهد بود. به طور خاص، فرض شده جو گروه در این گروه‌ها واجد تعامل بیشتر و اجتناب و تعارض کمتر باشد. بعلاوه، پیش‌بینی شده اعضای گروه در گروه‌های دارای دو درمانگر، ابراز کنند رابطهٔ بهتری با گروه داشتند و مزایای بیشتری را از درمان خود کسب کردند.» … «دومین مجموعه از فرضیات مطالعه، بیانگر این است که تجربهٔ اعضای گروه از جو گروه، و رضایت اعضای گروه، در گروه‌های کوچک‌تر در مقایسه با گروه‌های بزرگ‌تر بهتر است. به طور خاص، فرض شده یک رابطهٔ معنی‌دار و معکوس بین اندازهٔ گروه و میزان تعاملات، و روابط مثبت و قابل‌توجهی بین اندازهٔ گروه و دو عامل میزان اجتناب و میزان تعارض وجود خواهد داشت. علاوه بر این، فرض شده بین اندازهٔ گروه و نمره‌دهی اعضای گروه به دو عامل رابطه‌شان با گروه و سودمندی درمان، رابطهٔ معکوس و معنی‌دار وجود داشته باشد.» … «در آخرین مجموعه فرضیات مطالعه نیز حدس زده شده در گروه‌هایی که یک درمانگر دارند افزایش اندازهٔ گروه با افت جو گروه همراه خواهد بود و اعضا نیز احساس رابطهٔ بدتر و بهره‌وری کمتری از گروه دارند، اما در گروه‌های دارای دو درمانگر افزایش اندازهٔ گروه با بهبود جو گروه و نظر مثبت‌تر اعضای گروه نسبت به ارتباط خود با گروه و مزایای درمان همراه باشد.»

«به طور خلاصه، نتایج مطالعه از تمامی فرضیات اولیه بطور نسبی حمایت نموده است. محققین دریافتند اعضای گروه‌های دارای دو درمانگر نتایج درمانی بهتری نسبت به گروه‌های دارای یک درمانگر دارند. اما هیچ رابطهٔ معنی‌داری بین روش رهبری گروه و هیچ‌یک از متغیرهای جوگروه، یا رابطهٔ اعضا با گروه پیدا نشد. هم‌راستا با فرضیات خود، محققین مشاهده کردند افزایش اندازهٔ گروه با کاهش تعاملات و افزایش تعارضات همراه است. اما با این حال، رابطهٔ قابل‌توجهی بین اندازهٔ گروه و میزان اجتناب اعضا، رابطه‌شان با گروه، یا نتایج مفید درمان پیدا نشد. نهایتاً، دیده شد در گروه‌های دارای دو درمانگر، با افزایش اندازهٔ گروه، اجتناب افزایش یافته و نمرهٔ رابطه با گروه کاهش می‌یابد. اما در گروه‌های دارای یک درمانگر، با افزایش اندازهٔ گروه، اجتناب کاهش یافته و نمرهٔ رابطه با گروه افزایش پیدا می‌کند. لکن با این حال، اثر تعامل بین دو عامل ساختار رهبری گروه و اندازهٔ گروه بر روی میزان تعامل، تعارض، یا منافع درمان معنی‌دار نبود.»

در نهایت نیز پژوهشگران توصیه کرده‌اند «با وجود برخی محدودیت‌ها، نتایج این مطالعه کاملاً به نفع استفاده از دو درمانگر در درمان‌های گروهی بوده است. خصوصاًدر گروه‌های بزرگ‌تر اگر درمانگران گروهی نمی‌توانند از این روش استفاده کنند، ممکن است لااقل پایین نگاه داشتن تعداد اعضا در گروه یک گزینهٔ مفید باشد.»

آنچه در ادامه می‌خوانید، ترجمۀ بخش اول مقالۀ ساموئل بی. هدِن، پزشک، عضو کالج پزشکان آمریکا، رئیس خدمات عصب‌روان‌پزشکی در بیمارستان پرسبیتاریان فیلادلفیا، استادیار روان‌پزشکی در دانشکدۀ پزشکی دانشگاه پنسیلوانیا و عصب‌شناس و روان‌پزشک در بیمارستان‌های میزریکوردیا، فیتزجرالد-مرسی و برین‌مار در فیلادلفیا است که در مجلۀ بین‌المللی روان‌درمانی گروهی منتشر شده است.

در هر رابطۀ درمانی مهارت درمانگر مهم‌ترین عامل در تعیین میزان بازسازی و رشد شخصیت در بیمار است. دانش درمانگر از آسیب‌شناسی روانی و توانایی او در کار با انتقال و غلبه بر مقاومت ویژگی‌های مهمی هستند؛ اما هیچ چیز به اندازۀ آگاهی درمانگر از انتقال متقابل و قابلیتش برای برخورد با آن اهمیت ندارد. درمانگران در مسیر آموزش روان‌درمانی فردی اغلب مهارت لازم را برای کار با انتقال متقابل کسب می‌کنند، اما در گروه‌درمانی تعاملات بسیار پیچیده‌تر بوده و درمانگر باید نسبت به این مسئله آگاهانه‌تر عمل کند.

امروزه روان‌درمانگران معدودی خود را آینه‌ای ساکن تلقی می‌‌کنند که بیمار خود را در آن می‌بیند؛ روان‌درمانگرها امروز فعال‌تر عمل کرده و در رشد و بهبود بیمار مشارکت بیشتری دارند. درمانگران در درمان انفرادی پدیده‌های انتقالی را نگرشی غیرمنطقی می‌دانند که در بیمار بروز می‌کند؛ به این ترتیب که درمانگر در این نگرش و خیالپردازی‌های غیرمنطقی جایگزین فردی از گذشتۀ بیمار می‌شود. بیمار از این طریق یک بار دیگر تجربیات روان‌شناختی گذشته را زندگی می‌کند، به گونه‌ای که انگار مربوط به موقعیت بلافاصلۀ ارتباطی با روان‌درمانگر است. تحلیل این پدیده‌های انتقالی مستلزم این است که بیمار ریشۀ آنها و نیازهایی را که ابراز می‌کنند شناسایی کند. از طریق این تحلیل است که بینش و بلوغ شکل می‌گیرد. در روان‌درمانی انفرادی، روان‌درمانگر به‌سادگی می‌تواند حملات کلامی بیمار را بدون نشان دادن خصومت پذیرا باشد یا بدون اینکه معذب شود با تلاش‌های اغواگرانۀ بیمار روبه‌رو شود. او به گونه‌ای آموزش دیده است که بتواند در این موقعیت‌ها به اندازۀ کافی آزارخواهانه عمل کرده و خود را از هر احساسی محروم کند.*

در گروه‌درمانی، درمانگر تحت مشاهدۀ مدام اعضا قرار دارد. در گروه دیگر محل نشستن او دور از دید بیمار نیست. تک‌تک اعضا فعالانه در صدد کشف نشانه‌هایی از واکنش درمانگر به مشارکت خود یا دیگران هستند. آنها به سرعت نشانه‌های خشم، رضایت یا سایر احساساتی را که ممکن است درمانگر تجربه کند حس می‌کنند. برای بیشتر اعضا درمانگر مرجع قدرتی شبیه به والدین است. اگر اعضا از او حس خشم بگیرند، مانند اعضای خانواده به نشانه‌های خشم والد واکنش نشان می‌دهند. آنها ممکن است از ترس تنبیه از مشارکت کناره بگیرند یا اعتبار این واکنش احساسی را به چالش بکشند. در هر صورت، بیهوده است که درمانگر بخواهد احساسی را که به‌واقع تجربه کرده انکار کند. با وجود تلاش‌های درمانگر برای حفظ عینیت، گاه نمی‌توان واکنش‌های احساسی را پنهان کرد. عامل مهم رفتاری است که این احساسات ممکن است برانگیزند. اگر درمانگر بتواند از تنبیه‌گری در پاسخ به حملات چشم‌پوشی کند، در برابر اغوا مقاومت کند و ابراز این احساسات را در بیماران بپذیرد، گروه احساس امنیت می‌کند و از الگوی او بهره می‌برد. اعضا می‌توانند احساسات خود را نشان دهند و بیاموزند واکنش‌های خود را به شیوه‌ای سالم‌تر شکل دهند.

از آنجایی که گروه واکنش‌های درمانگر را مشاهده می‌کند، واکنش‌های انتقالی گوناگون با سرعت بیشتری در پاسخ به رویه‌های مختلف شخصیت او شکل می‌گیرد. حضور دیگر اعضا نیز باعث انتقال‌های چندگانه می‌شود و درمانگر باید هم با انتقال بین بیماران و هم با انتقالی که خود برمی‌انگیزد روبه‌رو شود. در حالی که بسیاری از افراد این واکنش‌های گروه را صرفاً پدیده‌های تعاملی در سطح کاملاً خودآگاه و نه انتقال می‌دانند، از نظر من اینها نیز انتقالی تمام و کمال هستند. به دلیل شدت و چندگانگی انتقال در گروه‌درمانی، لازم است گروه‌درمانگر در نظر داشته باشد احتمال شکل‌گیری انتقال متقابلی که مزاحم پیشرفت درمان است نیز در این وضعیت بیشتر است.

اسلاوسون[1] اشاره می‌کند که درمانگر ممکن است کاملاً ناخودآگاه به سه نوع انتقال متقابل دچار شود. اول، انتقال متقابل منفی که ویژگی آن احساس آزردگی، اضطراب یا نارضایتی است. دوم، انتقال متقابل مثبت که درمانگر ممکن است در نتیجۀ آن ترجیح خود را به بیماران خاصی نشان دهد یا رضایت و خشنودی بیش از اندازه‌ای نسبت به فعالیت یا پیشرفت درمانی بیماران داشته باشد. از نظر من این مسئله با اغوای درمانگر به دست بیمارانی که انتقال مثبت بیش از اندازه‌ای به درمانگر شکل می‌دهند، برابری می‌کند. سوم، انتقال متقابلِ دلبستگیِ هدف که به این صورت بروز می‌کند که درمانگر اهداف مشخصی را برای اعضای منفرد گروه تعریف می‌کند. از آنجایی که گروه یا اعضا برای این اهداف آمادگی واقعی ندارند، این کار ممکن است در مسیر رسیدن به بینش مانع ایجاد کند. یکی دیگر از اشکال بروز این نوع انتقال متقابل ممکن است آرزوی قدرتمند درمانگر برای پیشرفت باشد. در نتیجۀ این مسئله، بعضی از بیماران ممکن است به سمت بهبودی بگریزند، در حالی که عده‌ای دیگر به دلیل انتقال منفی در مقابل پیشرفت مقاومت می‌کنند.

خوب است در انتها تعریفی از استفادۀ خود از واژۀ انتقال متقابل ارائه دهم. انتقال متقابل در اینجا شامل واکنش‌های ناخودآگاه درمانگر به گفته‌ها و واکنش‌های ناخودآگاه و غیرمنطقی بیماران است. به دلیل موقعیت پرتنش‌تر گروه، واکنش‌های غیرمنطقی درمانگر هم شدیدتر از حالت معمول است و لازم است درمانگر آنها را شناسایی کرده و کنار بگذارد تا مانع پیشرفت بیماران نشود.


* مترجم ارائۀ این توضیح را ضروری می‌بیند که دیدگاه‌های گسترده و حتی متضادی دربارۀ انتقال و انتقال متقابل وجود دارد؛ به‌طوری‌که در یک انتهای طیف این پدیده‌ها را زاید و مزاحم درمان می‌دانند و در طرف دیگر طیف، درمانگرانی هستند که پیشبرد درمان را بدون بروز و کار با انتقال و انتقال متقابل ناممکن می‌دانند. اشارۀ نویسنده به خاموش کردن «آزارخواهانۀ» دریافت و تجربۀ احساسات به‌جای اشاره به توانایی درمانگر برای درک و به رسمیت شناختن احساسات مثبت و منفی خود و رسیدن به بلوغ استفادۀ درمانی از آنها به جای عمل کردن بر مبنای این احساسات، احتمالاً به جهت‌گیری نظری و رویکرد بالینی نویسنده مرتبط است. م.

Slavson, S. R.: Analytic Group Psychotherapy. New York: Columbia University Press, 1950, p. 35. [1]

تشکیل یک گروهِ درمانی که قابلیت تبدیل شدن به روش درمانی مناسبی برای بیماران، تجربه‌ای پاداش‌دهنده برای درمانگران و روش مداخلۀ مناسبی برای ارجاع همکاران دارد، وظیفه‌ای پیچیده است. به‌منظور به حداکثر رساندن اثرگذاری گروه‌درمانی و ایجاد فضایی امن هم برای اعضا و هم درمانگران گروه، رهنمودها و اصول اخلاقی ویژه‌ای برای روان‌درمانگران گروهی تدوین شده است که نسخۀ خلاصه‌شده‌ای از آن در زیر آمده است:‌

1- همواره تلاش کنید آسیبی به بیمار شما وارد نشود.

2- مرزهای شخصی و حرفه‌ای خود را در مورد تمام روابط خود با بیماران، مستحکم حفظ کنید. مبادلات مالی با بیمار را به حق‌الزحمۀ خدمات محدود کنید. روابط جنسی با بیماران هرگز پذیرفته نیست.

3- در برابر محدودیت‌های مهارت‌های بالینی خود پذیرنده باشید و در مواردی که خارج از توانایی درمانی شما است بیماران را ارجاع دهید.

4- در تمام تبادلات خود با همکاران ـ به‌خصوص در آنجا که نظر آنها با شما متفاوت است ـ احترام را حفظ کنید.

5- زمان لازم را صرف شکل دادن روابط خود با همکارانی کنید که قرار است همراه با شما گروه را اداره کنند یا برای خدمات‌دهی بهتر به بیماران خود با آنها همکاری نزدیک دارید.

6- به مطالعه و آموختن از بیماران و همکاران خود ادامه دهید و همواره پیچیدگی وظیفه‌ای را که بر عهده دارید به خاطر داشته باشید.

7- همواره حفظ رازداری و محرمانگی تبادلات خود را با بیماران در نظر داشته باشید؛ مگر در موارد استثنا که بیمار تهدید می‌کند به خود یا فرد حقیقی و معینی آسیب می‌رساند.

8- به گوناگونی و تفاوت‌های بیماران خود احترام بگذارید. دیدگاه آنها ممکن است عمیقاً با دیدگاه شما متفاوت باشد.

9- تعهد خود را به‌عنوان درمانگر به اجتماع بزرگ‌تر به یاد داشته باشید و هر زمان که ممکن است از مهارت‌های خود برای بهبود درک و حل تعارضات بهره ببرید.

10- در انتظار خود از دستاوردهایتان به‌عنوان یک روان‌درمانگر گروهی واقع‌بین باشید. هرگز قدرت خود را در زندگی بیماران خود دست‌کم نگیرید و هرگز در آنچه می‌توانید برای کمک به آنها انجام دهید اغراق نکنید.

11- تلاش کنید هر زمان که ممکن است بیماران با نیازهای خاص و معلولیت‎های جسمانی را درمان کنید.

12- به ارزش‌های صداقت و اصولی که در بیانیۀ حقوق بشر سازمان ملل آمده است پایبند باشید.

13- برای اجرای پژوهش‌های علمی در مورد بیماران خود رضایت آگاهانۀ آنها را کسب کنید.

14- سعی کنید در کار خود شاد و بانشاط باشید. کار شما در حیطه‌ای است که از نظر ابعاد مسئولیت و البته رضایتمندی عمیقی که با خود به همراه دارد با هیچ حرفۀ دیگری قابل قیاس نیست.

آنچه در اینجا آمده نسخۀ خلاصه‌شدۀ رهنمودها است. ترجمۀ متن کامل رهنمودهای اخلاقی و استانداردهای حرفه‌ای در روان‌درمانی گروهی را که در مجموعۀ گروه‌درمانی تحلیلی هم‌کاوان آماده شده است در اینجا بخوانید.

متنی که در ادامه خواهید خواند، ترجمۀ بخش‌های منتخبی‌ست از مقاله‌ای که در یک ویژه‌نامه با محوریت پاندمی کووید از ژورنال «پویایی‌های گروه: نظریه، پژوهش، و عمل» در سال ۲۰۲۰ منتشر شده است. این مقاله که با عنوان کامل «روان‌درمانی گروهی آنلاین: چالش‌ها و احتمالات در دوران پاندمی کووید۱۹ – یک مرور عملی» و به قلم هایم واینبرگ نوشته شده، با بررسی پژوهش‌های محدودی که روی روان‌درمانی‌های آنلاین انجام شده‌اند سعی کرده موانع احتمالی را جمع‌بندی کند و توصیه‌های کاربردی را برای درمانگران ارائه نماید.

«بحران جهانی ویروس کرونا در سال ۲۰۲۰ زندگی همهٔ ما را تحت تأثیر قرار داده است. میلیون‌ها نفر بیمار شدند، هزاران‌هزار نفر جان خود را از دست دادند، مردم هفته‌ها در خانه‌های خود محصور شدند و از نزدیكی فیزیکی با عزیزان‌شان محروم شدند و اضطراب سر به آسمان سائید.» … «دنیای روان‌درمانی هم از تأثیر این همه‌گیری مصون نمانده است. تطبیق با شرایط جدید و درک این نکته که سلامتی از راه دور (telehealth) اکنون یک واقعیت ضروری در زندگی حرفه‌ایست، برای بسیاری از همکاران ما آسان نبوده است. بسیاری از آنان سابقاً به درمانگرانی که به صورت آنلاین کار کرده و یا از سودمندی آن طرفداری می‌کردند، نگاه تحقیرآمیزی داشتند.» … «اما با شیوع بیماری، واقعیت، همکارانی را که هرگز در خواب هم نمی‌دیدند مراجعان خود را آنلاین ببینند، مجبور کرد جلسات خود را به فضای اینترنت منتقل کنند. به طرز عجیبی، بعضی از آنها جلسات آنلاین را آن‌قدر هم که فکر می‌کردند ناپسند ندیده و حتی برخی از آن لذت بردند! در عرض چند روز، درمان آنلاین به یک امر عادی تبدیل شد.»

«با این حال، سازگاری با گروه‌درمانی آنلاین از این هم دشوارتر به نظر می‌رسد. ما دائماً از خود می‌پرسیدیم “چگونه می‌توانیم دایره را به مربع تبدیل کنیم؟!”» … «در مورد گروه‌های آنلاین، تحقیقات بسیار کم‌تعداد است. (فقط هشت مقالهٔ مرتبط در PubMed، نُه مقاله در Google Scholar، و دو مقاله در PsycNET). برای گروه‌های خودیاری، محققان دریافتند مراجعانی که در یک گروه حمایتی آنلاین شرکت کنند، معمولاً احساس توان‌مندی بیشتری می‌کنند. در مورد گروه‌های با ارتباط ویدئویی، محققان متوجه شدند در کنار راحتی و سهولت، شرکت در این گروه‌ها منجر به نتایج درمانی مشابه با گروه‌های حضوری می‌شود. بیشتر مطالعات در مورد گروه‌های آنلاین بر روی رفتاردرمانی شناختی (CBT) متمرکز بوده، شاید به این دلیل که اندازه‌گیری نتایج آن آسان‌تر است. یک مطالعه هم درمورد گروه‌های تحلیلی یافت شد که نشان داده گروه‌های دارای تسهیل‌گر در مقایسه با گروه‌های خودیاری کاهش بیشتری در علائم بیماری نشان دادند.»

«به طور خلاصه، تحقیقات گروه‌درمانی آنلاین هنوز در مراحل ابتدایی بوده و مطالعات بیشتری برای تعیین اثربخشی گروه‌های آنلاین برای افراد مختلف با مشکلات مختلف مورد نیاز است.» … «از آنجا که تحقیقات کافی برای آگاهی‌بخشی به درمانگران وجود ندارد، من (نویسندهٔ مقاله) بر اساس تجربیات و برداشت‌های خود دربارهٔ برخی موانعی که گروه‌درمانی آنلاین می‌بایست بر آنها غلبه کند نکاتی را ذکر کرده و پیشنهاد می‌کنم این برداشت‌ها موضوعی برای پژوهش‌های آتی باشد.»

«باید به یاد داشته باشید که فضای مجازی یک فضای باز و گسترده با مرزهای ضعیف است. درمانگران گروه نمی‌توانند چنین تصور كنند همان نوعی از رازداری كه با دقت و وسواس در اتاق درمان انجام می‌شود به صورت آنلاین نیز خودبخود اتفاق خواهد افتاد. بنابراین، درمانگران باید محتاط بوده و اقدامات بیشتری را برای اطمینان از محرمانگی اطلاعات مراجعین انجام دهند.» … «شواهد قابل‌توجهی وجود دارد که کیفیت اتحاد درمانی بهترین پیش‌بینی کنندهٔ نتیجهٔ مثبت برای همهٔ روان‌درمانی‌هاست. اتحاد درمانی دارای سه مؤلفه است: توافق در مورد اهداف درمان، توافق در مورد وظایف درمانی، و پیوند عاطفی بین درمانگر و مراجع. دلیلی برای تردید در این امر وجود ندارد که اتحاد درمانی می‌تواند در درمان از راه دور نیز اتفاق بیفتد، تا زمانی که درمانگر و مراجع در مورد اهداف و وظایف توافق نموده و احساس مرتبط بودن و احترام متقابل داشته باشند. یک مطالعهٔ مروری هم وجود دارد که نشان می‌دهد اتحاد درمانی می‌تواند در گروه‌های با ارتباط ویدئویی هم ایجاد شود، و مراجعین میزان پیوند و حس حضور را حداقل به همان اندازه که در محیط‌های حضوری وجود دارد ارزیابی می‌کنند.»

«گروه‌های آنلاین ممکن است برای افرادی که دچار بحران حاد هستند و برای افرادی که به راحتی از نظر عاطفی و هیجانی از کنترل خارج می‌شوند مناسب نباشد. چنین افرادی معمولاً به وقت و توجه بیشتری نیاز دارند که گروه نمی‌تواند آن را فراهم کند، خصوصاً بصورت آنلاین. همچنین در صورت نیاز به مداخله در بحران، ارتباط با آنها مشکل است، از این رو بیماران شدیداً افسرده با افکار خودکشی نباید در گروه‌های آنلاین گنجانده شوند.» … «از طرف دیگر، برخی از افراد بیش از جلسات حضوری، از شرکت در گروه‌های آنلاین سود می‌برند. اینها ممکن است شامل افرادی با مشکلات در حوزهٔ صمیمیت باشند که پیشرفت کافی در گروه‌های حضوری نشان نمی‌دهند. پژوهشی وجود دارد که نشان داده افراد با سبك دلبستگی منفی و اجتنابی، غالباً نتایج مثبت كمتری در گروه‌درمانی داشته و بیشتر گروه را ترك می‌كنند. این افراد می‌توانند با کمک درمان آنلاین کمتر وارد حالت دفاعی شده و از این گروه‌ها سود بیشتری کسب کنند. علاوه بر این، برخی از بیماران با علائم تجزیه‌ای، اضطراب اجتماعی، و حتی مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی نیز می‌توانند از فاصلهٔ بین خود و درمانگر یا سایر اعضای گروه در شرایط آنلاین بعنوان یک عامل محافظ بهره‌مند شوند.»

«هنگامی که گروه آنلاین باشد بخشی از مسئولیت ایجاد چارچوب درمانی مناسب، از جمله اطمینان از حفظ حریم خصوصی اعضای گروه، بر دوش مراجعین است. درمانگران دیگر محیط‌هایی را که بیمار از آن به اینترنت متصل می‌شود کنترل نمی‌کنند. یک راه آسان این است که به اعضای گروه آموزش دهید تا یک محیط امن برای خودشان آماده کنند. هدایتگر گروه می‌تواند این کار را با افزودن مواردی به قوانین گروه و نیز بحث در مورد چنین موضوعاتی در جلسهٔ ارزیابی انجام دهد.» … «رویکرد عصب-زیست‌شناختیِ بین‌فردی معتقد است ما یکدیگر را از طریق فعل‌وانفعالات بدن تنظیم می‌کنیم. نگاه گرم درمانگران، صدای آرامش‌بخش و بسیاری از جنبه‌های دیگر بدن آنها به اعضای گروه کمک می‌کند تا احساس دربرگرفته‌شدن کنند و عواطف و هیجانات آنها تنظیم شود. صحبت در مورد ارتباط مغز راست به مغز راست و تأثیر ناخودآگاه بدن ما بر روی یکدیگر است. این سازوکارها از اجزای اساسی تغییر در روان‌درمانی بوده و ممکن است با آنلاین‌شدن از بین بروند. تماس چشمیِ ازدست‌رفته بین دو هدایتگر گروه، می‌تواند با ارتباط کلامی مثلاً تبادل‌نظر یا سوال از یکدیگر جایگزین شود. از سوی دیگر، با توجه به تصاویر بسته و با جزئیات بیشتر از صورت، درمانگران می‌توانند خود را در زمینه‌ی دیدن و درک بهتر حالات چهره‌ای آموزش دهند.» … «افزایش حس حضور گروه درمانگر می‌تواند با استفاده از خودافشایی بیشتر تامین گردد.» … «اگر کسی وارد اتاق یک گروه‌درمانی حضوری شود، نه اعضا و نه هدایتگر گروه آن را نادیده نمی‌گیرند. با این حال، اگر کسی از پشت یکی از اعضای گروه در تصویر کامپیوتری عبور کند در بیشتر اوقات هیچ‌کس، از جمله درمانگر، در مورد آن اظهارنظری نمی‌کند. گویی پیش‌زمینه برای ما پررنگ و برجسته شده، پس‌زمینه محو می‌شود. توجه و آموزش ویژه‌ای لازم است تا این وقایع را نادیده نگیرید.»