تاملاتی دربارۀ رواندرمانیهای آنلاین
مقاله
اقیانوسها سرزمینها را از هم جدا میکنند، نه روحها را (مونیا خان، شاعر)
نوشتن از اینکه در میانۀ فرایند سرسامآور تغییرات در جهانی هستیم که بهسرعت در حال تغییر است تقریباً منسوخ شده است. دنیل کانمن برندۀ جایزۀ نوبل (2017) معتقد است که دنیای پزشکی، مشاوره و رفتارهای سازمانی بهطور کلی به دلیل فناوری و بهطور خاص به دلیل هوش مصنوعی دچار تغییرات شدیدی خواهند شد. ما در مقام روانشناس و رواندرمانگر بالینی، کنجکاوانه به این تغییراتِ در حال وقوع مینگریم و چگونگی تأثیر آنها را بر زندگی خود محتاطانه، اما با اشتیاق بررسی میکنیم.
پرسشهای نظری و عملی
خوب است هر دو جنبۀ نظری و عملی درمان و مشاورۀ آنلاین را در نظر بگیریم. برخی کتابها و مقالات صرفاً به یکی از این دو جنبه میپردازند (مثلاً اسیگ و راسل، 2017 به جنبۀ نظری و دریگ-پالومبو و زین، 2005 به جنبۀ عملی). به عقیدۀ ما ملاحظات عملی نشأتگرفته از درک نظری و مکتب فکری خاصیاند؛ بهعنوان مثال، در گروهدرمانیهای رو در رو این سؤال که آیا رهبر گروه باید همیشه بر روی صندلی مشخصی بنشیند بستگی به جهتگیری نظری دارد: در درمان سایکودینامیک فضای ثابت از اهمیت بالایی برخوردار است و گروهدرمانگر بهمنظور مسدود نکردن فرافکنیها باید همیشه روی صندلی مشخصی بنشیند. این درحالی است که در رویکرد انساندوستانه، مدلسازی و انعطافپذیری از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ در نتیجه توصیه میشود درمانگر صندلی خود را تغییر دهد. آنچه یک سؤال سادۀ عملی تصور میشود، در حقیقت تحت تأثیر ملاحظات نظری قرار میگیرد. همین سؤال اگر آنلاین در نظر گرفته شود، ممکن است بر فناوری منتخب جهت کار گروهی تأثیر بگذارد. امروزه اکثر برنامهها امکان انتخاب صندلی رهبر و شرکتکنندهها را بر روی صفحهنمایش به مشاور یا گروهدرمانگر نمیدهند.
خوب است در این دوگانگی قرار نگیریم: آیا درمان از راه دور خوب است یا بد؟ آیا این درمانها مشابه رواندرمانیهای متعارفاند یا با آنها تفاوت دارند؟ بهعلاوه ما در مقام پژوهشگر، نهتنها به این سؤال که آیا درمان از راه دور مؤثر است یا خیر علاقهمندیم، بلکه به این سؤال نیز توجه داریم: چه چیزی میتوانیم دربارۀ مکانیسمهایی که در درمانهای غیرحضوری یا درمان در مکانهایی متفاوت مؤثرند یاد بگیریم؟ تمایل به درمان از راه دور باعث حذف برخی عوامل درمانی میشود. این واقعیت که درمان بدون وجود جسم (بیمار) امکانپذیر است فرضیات سنتی شرایط لازم را برای درمان زیر سؤال میبرد. بهعنوان مثال «دربرگیرندگی» (وینیکات، 1971) اصطلاحی مهم در رواندرمانی سایکودینامیک، بر مبنای دستان واقعی مادری ساخته شده است که نوزاد را بغل میکند و کاملاً در آغوش میگیرد. در درمان از راه دور، نهتنها در آغوش کشیدن واقعی غیرممکن است، گاهی به نظر میآید که درمانگر همانند مادری بدون دست است.
اگر به تغییراتی که طی دهههای اخیر در حوزۀ نظریههای رواندرمانی رخ دادهاند نگاهی بیندازیم، نظریۀ دلبستگی بالبی در این میان رخ مینماید، زیرا تقریباً در تمام رویکردهای رواندرمانی کنونی از برخی راهکارهای مفهومی وی استفاده میشود. سروف و همکارانش (2005) مدعیاند که «دلبستگی را شاید بتوان مهمترین ساختار رشدی در نظر گرفت که تاکنون بررسی شده است». «مجاورت» کلمهای کلیدی در نظریۀ بالبی است. کودکان خود را به والدینشان نزدیک میکنند، زیرا آنها میتوانند از کودکان محافظت و مراقبت کنند؛ پس میتوان اینطور فرض کرد که درمانگرها نیز باید به بیمارانشان نزدیک شوند تا بتوانند به آنها در درمان گسستگیهای دلبستگی کمک کنند. سؤال این است که آیا مجاورت صرفاً معنای فیزیکی دارد؟ وقتی بالبی از مجاورت صحبت میکند، آیا منظورش «در همان مکان» است؟ نظریههای مبتنی بر تفسیر تأکید چندانی بر عامل مجاورت فیزیکی ندارند، در حالیکه این عامل را نمیتوان در برخی رویکردهای مبتنی بر دلبستگی نادیده گرفت؛ در نتیجه اعتبار درمان از راه دور زیر سؤال میرود. در جهت شدت بخشیدن به این سؤال، باید پرسید آیا میتوانیم مراقبت از کودکان کوچک را بدون مجاورت فیزیکی در نظر بگیریم؟ درحالیکه هم به امکان و هم تأثیر درمان از راه دور معتقدیم، بهسختی میتوان مناسب بودن این نوع مراقبت را برای کودکان بسیار کمسنوسال باور کرد.
مسئلۀ حضور فیزیکی در چهارچوب مرجع نظریههای مدرن عصبزیستشناسیِ بینفردی ارتباط بیشتری هم پیدا میکند. این نظریهها که آلن اسکور (2003)، دنیل سیگل (1999)، لوئیس کوزولینو (2013) و سایرین آنها را ارائه دادهاند، بر اهمیت تنظیم متقابل مبتنی بر حضور فیزیکی تأکید میکنند. بهعنوان مثال، این نظریهپردازها مدعیاند آنچه در درمان مؤثر است صرفاً کلمه نیست، بلکه تنظیم متقابل مغز به مغز و بدن به بدن نیز اهمیت دارد. این نظریهها گاه به تعامل نیمکرۀ راست با نیمکرۀ چپ و گاه نیز به سیستم عصبی محیطی میپردازند. بهعنوان مثال، استیون پورژ (2011) اظهار داشت که درمان مبتنی بر تجربهای مطمئن است که درمانگر به بیمار ارائه میکند. پورژ معتقد بود دو نفر که از نظر فیزیکی به هم نزدیک هستند بلافاصله مکانیسمی را فعال میکنند که ایمنی نزدیک بودن به فرد مقابل را بررسی میکند. بخش اعظمی از نظریۀ پلیوگالِ پورژ شناسایی مکانیسمهای سیستم عصبی است که بهمنظور فوق بر چهره و صدای فرد مقابل متمرکز شدهاند. این نظریهها ظاهراً کفایت درمان از راه دور را زیر سؤال میبرند، زیرا در این نوع درمان هیچ فردی حضور ندارد تا با بدن فرد دیگر تنظیم شود. بنابراین تنظیم متقابل غیرممکن است. نگاهی دقیقتر نشان میدهد که یکی از متغیرهای مهم برای پورژ چهره است (بهویژه قسمت بالایی آن). البته حالت چهره در جلسات آنلاین واضحتر و باکیفیتتر است؛ شاید حتی باکیفیتتر از آنچه در درمان در اتاق رخ میدهد. از سوی دیگر، در درمان از راه دور معمولاً فقط چهره دیده میشود، درحالیکه اطلاعات مهم دربارۀ وضعیت بدن، نشستن، تنفس و اعمال حرکتی مختلف از میان میرود. بو و فرومون[1] نیز از عوامل مهمی هستند که در جلسات درمانی آنلاین وجود ندارند.
برخی از این مسائل نظری دارای مفاهیم عملی آشکاری هستند. چندین نویسنده راهحلهایی را برای خلق تجربۀ اتصال در فضای آنلاین خانوادگی، گروهی و سازمانی پیشنهاد کردهاند. بهعنوان مثال برخی توصیه کردهاند که بیمار در فاصلۀ دورتری از صفحهنمایش بنشیند.
شاید بتوان مهمترین مسائل عملی و نظری را که درمانگرهای آنلاین باید به آن بپردازند به این صورت خلاصه کرد:
حضور: تمام نویسندگانی که دربارۀ درمان آنلاین مطلب مینویسند (مثلاً لما، 2017؛ راسل، 2015؛ واینبرگ، 2014) بر مسئلۀ حضور تمرکز میکنند و مشتاقاند بدانند آیا امکان ایجاد حضور در فضای مجازی وجود دارد؟ و اینکه حضور چقدر نیازمند جسم است؟ علیرغم آنکه حضور در واقع برای کسب نتایج مثبت در رواندرمانی ضروری است، اصطلاحی کاملاً دستنیافتنی است. گلر و گرینبرگ (2012) در کتاب خود دربارۀ حضور درمانی اظهار داشتند که حضور در واقع کیفیت اصولی و زیربنایی رابطۀ درمانی و بالطبع درمان مؤثر است. آنها حضور درمانی را شرایطی توصیف کردند که در آن شخص بهطور کامل و همزمان در چندین سطح مختلف) فیزیکی، هیجانی، شناختی و معنوی( در رویارویی با مراجع یا گروه قرار دارد. حضور درمانی یعنی قرار دادن شخصی بهطور کامل در مشارکت با مراجع بهطوری که با کمترین هدف مبتنی بر خودمحوری در ذهن، در لحظه بهطور کامل با مراجع باشد (کریگ، 1986).
اصطلاح رو در رو یعنی «در حضور یا در دید دیگری بودن». این اصطلاح را بهطور سنتی حضور فیزیکی تعریف میکنیم، زیرا شرکتکنندگانی که با هم رابطه دارند با یکدیگر در یک مکان واقعی قرار دارند؛ هرچند وقتی به سمت فضای مجازی میرویم، بهویژه وقتی از ویدئوکنفرانس استفاده میکنیم، حضور معنایی دیگر پیدا میکند. حضور آنلاین که اهمیت زیادی برای رابطۀ درمانی دارد چیست؟ حضور دیگران معمولاً از طریق شنیدن صدا و مشاهدۀ چهره و بدن آنها احساس میشود. ممکن است سنتی باشد، اما حضور شامل بدن میشود. در واقع، حضور فیزیکی صرفاً تقویتکنندۀ حضور ذهنی است.
حضور درمانگر شامل غوطهوری، اشتیاق، توجه، مشارکت عاطفی، خیالپردازی و آمادگی برای عمل کردن است (گراسمارک، 2007). این کار را میتوان آنلاین نیز انجام داد. لما (2017) در پژوهش خود نوشته است که حضور به معنای درک تبدیل موفق قصد به عمل است و اعمال محدود به مواردی که فیزیکی انجام میدهیم نیستند. این امر بهوضوح میتواند در فضای مجازی نیز رخ دهد، اگرچه ممکن است نیازمند تمرکز خاص بر نحوۀ تبدیل قصد به عمل و در نظر گرفتن محدودیت تعامل آنلاین باشد.
واژگان تخصصی: نمیدانیم اصطلاح دقیق درمان آنلاین چه باید باشد، بهویژه درمانی که از طریق ویدیو صورت میگیرد. آیا به آن درمان الکترونیک میگویند (احتمالاً نه، زیرا یادآور استفاده از ایمیل یا پست الکترونیک برای درمان است) یا درمان آنلاین؟ مطمئناً «درمان مجازی» گفته نمیشود، چون درمان صرفاً مجازی نیست. درمانی را که در آن تمام مراجعین بهصورت فیزیکی در یک اتاق حاضر باشند چه بنامیم؟ اگر درمانِ رو در رو بنامیم، آنگاه این حقیقت که در درمان ویدیوکنفرانسی نیز تعامل بهصورت رو در رو است (گاهی حتی بهتر، به این دلیل که چهره در نمای نزدیک قرار دارد) نادیده گرفته میشود. ایوان جنسن و دونا دنیس این نوع درمان را کار همایندی[2] نامیدهاند. کاترین هرتلین و رایان ارل برای درمان آنلاین از اصطلاحی کلی استفاده کرده و آن را «خدمات ارائهشده با اینترنت» نامیدهاند. لیورا تراب و دنیل ماگالدی درمان آنلاین را به «درمان شخصی» موسوم میکنند. نوآلا دنت برای نامگذاری جلسات گروهی در اتاق واقعی از اصطلاح «رو در رو» و برای جلسات گروهیای که در آنها بهطور خاص از فناوری استفاده میشود اصطلاح «آنلاین» را به کار برد. به گفتۀ وی:
برای نشان دادن تمایز بین جلسات مختلفِ رو در رو بین واژگان جستجو کردم. میتوانستم آنها را «واقعی» و «مجازی» بنامم، اما این کار بدان معناست که یکی واقعی و دیگری غیرواقعی است. اگر جلسات ویدیوکنفرانسی را «آنلاین» بنامیم، آنگاه جلساتی که در آن تمام اعضا در یک اتاق حضور دارند «آفلاین» محسوب میشوند.
آیا درمان آنلاین همان روش درمانی متعارف است یا روشی متفاوت محسوب میشود؟: بحث مستمر پژوهشها دربارۀ درمان آنلاین بر این سؤال متمرکز است که آیا این همان درمانی است که بهصورت حضوری انجام میدهیم یا متفاوت است؟ شری ترکل در مصاحبهای با اسیگ و راسل (2017) اظهار داشت: «فناوری باعث ایجاد حالت جدیدی از شخص میشود… صمیمیت آنلاین واقعی است، اما با پویایی جدیدی کار میکند» (242). تاد اسیگ (تعامل شخصی، 2017) معتقد است که درمان آنلاین مؤثر است، اما مدعی است این نوع درمان فرآیندهایی دارد که متفاوت از درمان حضوری است. اساس فرآیندهای خاص در درمان سایکودینامیک (نظیر گوش دادنهای تحلیلی و توجه به فرایندهای ضمنی) در صورت وساطت فناوری بهناچار تغییر میکند. وی نگران است که استانداردها را طوری کاهش دهیم تا آنچه روی صفحهنمایش رخ میدهد مؤثر جلوه کند. او و راسل اظهار داشتند که راحتی فریبندۀ درمان از راه دور نباید باعث شود متخصصان بالینی آنچه را منحصر به «درمان موضعی» است نادیده بگیرند یا کمارزش تلقی کنند.
ما بر این باوریم که شکاف بین «آیا همان است» یا «آیا متفاوت است» بیثمر است و ترجیح میدهیم هم شباهتها و هم تفاوتها را بررسی کنیم. بهعنوان مثال، واینبرگ (2014) رابطۀ آنلاین را دربرگیرندۀ نوع متفاوتی از صمیمت میداند و آن را E-ntimacy مینامد. این صمیمت از نوع «درونم را میبینی» که در فیلمهای هالیوودی مورد تمجید قرار میگیرد نیست و بر مبنای خودافشایی و حریم خصوصی است. همانطور که حریم خصوصی را نمیتوان در فضای مجازی تضمین کرد، باید بهگونهای دیگر به «صمیمیت» بیندیشیم: «صمیمیت بدون حریم خصوصی باعث خلق معنای جدیدی برای صمیمیت میشود» (ترکل، 2011: 171). «صمیمیت آنلاین بیشتر شبیه صمیمیتی است که در گروههای بزرگ ایجاد میشود و بر مبنای فضای پیوستگی، ما بودن و تعلق است».
مثال دیگر در ارتباط با فرآیندهای مختلف در درمان آنلاین شامل معنای آن برای پایان و خاتمۀ درمان و رابطه است. میتوانیم درمان را در شرایطی ادامه دهیم که قبلاً وجود نداشته است (مثلاً نقل مکان به کشوری دیگر). بنابراین درمان و ارتباط آنلاین باعث تداوم این خیال میشود که میتوانیم بر محدودیتهای زمانی و مکانی انسان غلبه کنیم، زیرا میتوانیم رابطۀ خود را هر جا و هر زمان که بخواهیم ادامه دهیم.
میخواهید درمان آنلاین را «واقعیتر» کنید؟: در ارتباط با سؤال قبل مبنی بر میزان شباهت و تفاوت درمان آنلاین با درمان حضوری، این سؤال وجود دارد که چقدر میخواهیم این درمان را تا حد امکان به تجربۀ واقعی نزدیکتر کنیم؟ رویکرد مبتنی بر تکرار شرایط موجود در کلینیکها اصرار دارد که در روانکاوی آنلاین نیز بیمار همچنان روی تخت دراز بکشد، حتی وقتی روانکاو پشت صفحهنمایش قرار دارد. به نظر ما این مسئله خیلی سخت و حتی مسخره است. این مسئله بر تصمیمگیری در این مورد تأثیر میگذارد: آیا بیمار بهقدری نزدیک به صفحهنمایش بنشیند که فقط چهرۀ وی نشان داده شود یا فاصلۀ خود را با کامپیوتر حفظ کند، طوری که بدن وی همانند شرایط مطب نشان داده شود؟ ما بر این باوریم که از سویی باید شرایط پایهای را که در هنگام ملاقات بیمار در جلسات حضوری داریم امتحان و تکرار کنیم، اما این حقیقت را نیز نباید فراموش کنیم که درمان آنلاین دارای فضایی متفاوت با شرایطی متفاوت است.
نیاز به تمرکز: ما متفقالقولیم که «محیط آنلاین ممکن است نیاز به صرف زمان و انرژی بیشتری برای ایجاد و حفظ فضای روانی داشته باشد؛ فضایی که پشتیبان یادگیری از طریق تجربه است» (نوالا دنت، فصل 21). برای حفظ حضور، متمرکز بودن و پرت نشدن حواس توسط محرکها (چه روی صفحهنمایش و چه در محیط)، درمانگر باید کاملاً هشیار باشد و تلاش خاصی به خرج دهد.
شخص رها از جسم: بسیاری از نویسندگان به موضوع تعامل آنلاین بدون جسم اشاره کردهاند. این نیز صرفاً تا حدی درست است، زیرا تمام مراجعین دارای جسم هستند و جسم خود را مادامیکه روبهروی کامپیوتر نشستهاند حس میکنند؛ چیزی که تفاوتی با نشستن در مطب همراه با بیمار (که روی صندلی نشسته یا روی تخت دراز کشیده) ندارد. لما (2017) به درمان از طریق برنامۀ اسکایپ بهعنوان حضور مجسم در فضای مجازی اشاره میکند؛ فضایی که در آن ما همچنان دارای جسم هستیم. آنچه تغییر میکند تجربۀ ما از خودمان و تجسم فرد دیگر است» (92). تمام اعضای حاضر در ارتباطات آنلاین میتوانند هیجانات، درد، بیماری جسمی و نیازهای جسمی خود را مادامیکه در تعامل هستند احساس کنند. آنچه وجود ندارد ارتباط بدن با بدن است. این ارتباط به دو دلیل وجود ندارد: 1. تنها بخشی از بدن (معمولاً سر و شانهها) مشاهده میشود و بیشتر قسمتهای بدن پنهان است. 2. صفحهنمایش مانعی ایجاد میکند، بهطوری که نمیتوانیم بوی بدن را حس کنیم یا نسبت به نشانههای جسمانیای که هنگام بودن در اتاقی واقعی از آنها آگاه هستیم، (آگاهانه یا ناآگاهانه) حساسیت نشان دهیم. صفحهنمایش تعامل را از جسم کامل و سهبعدی به تعاملی مسطح و دوبعدی کاهش میدهد؛ بنابراین، در واقع توانایی ما در درک جسم طرف مقابل کاهش مییابد. هرچند با مقداری تمرین و تمرکز بیشتر میتوانیم نشانههایی از احساسات فیزیکی بیمار را به دست آوریم یا از او بپرسیم چه حسی در بدن خود دارد.
محیط و فضا: درمانگر معمولاً محیط را که شامل اتاق، اثاث داخل آن، اتاق انتظار، دستمالکاغذی یا آب است، آماده میکند. همانطور که راسل (2015) اشاره میکند، درمانگران در درمان آنلاین دیگر نمیتوانند محیط را کنترل کنند. این بدان معناست که ما درمانگرها توانایی تضمین محیطی امن را از دست میدهیم و «بخش اعظمی از وظیفۀ حفظ مرزهای امن و تأمین نیازهای محیطی بیمار بر دوش خود او قرار میگیرد». این تغییر در شرایط سنتی که در آن بیماران به مطب ما میآیند و میتوانیم مرزهای مکانی آنها را حفاظت و نیازهای محیطی آنان را تأمین کنیم، تغییر کوچکی نیست و متأسفانه، بسیاری از درمانگرهای آنلاین این نکته را نادیده میگیرند. محیط رواندرمانی ترکیبی از عوامل عینی و ذهنی در چهارچوب رواندرمانی است که برای تداوم، ثبات و مهار ایجاد شده است. محیط پایدار و ایمن به بیماران کمک میکند تا در جستوجوی ذهنی و بیان افکار خود راحت باشند. علاوه بر اتاق مشاوره، سایر عوامل محیط رواندرمانی عبارتند از زمان و مدت جلسه، تعداد دفعات مشاوره، هزینه، غیبت و کنسل کردن مشاوره، وقفهها، تعاملات، رازداری و خیلی از موارد دیگر.
محیط مشاوره موضوع مهمی در رواندرمانی است و مقالات بسیاری در خصوص اهمیت آن نوشته شدهاند. فروید در نگارش فنی خود مفصل دربارۀ قوانین حاکم بر محیط تحلیلی قلم زده است: این قوانین عبارتند از جنبههای زمانی (نظیر زمان، مدت و تعداد دفعات جلسات)، جنبههای مکانی (نظیر مکان اتاق درمان و وضعیت آن)، جنبههای مالی و جایگاه تحلیلگر (خویشتنداری، بیطرفی و ناشناس ماندن). بر اساس گفتههای فروید میتوانیم اینطور نتیجهگیری کنیم که محیط گروهی از متغیرهای ثابت است که باعث ایجاد فرآیند روانکاوی میشود. لانگس (1998) کتاب کاملی دربارۀ محیط و چهارچوب شرایط تحلیل تألیف کرده است. بلگر (1967) اضافه میکند که شرایط تحلیل یعنی فرآیند؛ اما فرآیندی که مانند سایر فرآیندها نیازمند متغیری پایدار، یعنی محیط است. وی همچنین اظهار داشت که ما صرفاً زمانی به محیط توجه میکنیم که مختل شده باشد. مادل مینویسد:
محیط روانکاوی… (چهارچوبی)… غیراختصاصی است که موجب بازآفرینی وابستگیای میشود که در آن تعارضات مشترکِ رشد تجربه میشوند. این تعارضات عبارتند از وابستگی در مقابل ترس از دست دادن استقلال و تمایل به ادغام در مقابل ترس «در خود فرورفتن». این تعارضات در چهارچوب نیاز به حفظ امنیت و یکپارچگی شخص رخ میدهند. (مادل، 1988: 587-588)
مادل (1989) محیط درمانی را ایجاد فضایی گرم و ایمن شبیه رحم میداند که بیماران را در مقابل واقعیت معطوف به مشکل خارج از اتاق حفاظت میکند. دربارۀ عملکرد این محیط مطلب زیادی نوشته شده است و زمینهای اساسی در نظر گرفته میشود که مهارکننده است و امکان انتقال و بروز فرآیندهای ناخودآگاه را فراهم میکند.
از دیدگاه وینیکات (1971) محیط ایمن یعنی ایجاد فضایی که در آن بیمار بتواند از تحلیلگر استفاده کند. وی اظهار میدارد که اتاق امتداد بدن بیمار است و در نتیجه، درمانگر باید این محیط را با نیازهای بیمار تطبیق دهد. بدیهی است که این کار در فضای آنلاین امکانپذیر نیست. در درمانهای واسطهای نمیتوانیم محیط را با نیازهای بیمار تطبیق دهیم، محیطی امن و بدون دخالت را تضمین کنیم و مسئولیت اصلی بر محیط بر عهدۀ ما نیست. اولین گام پذیرش این حقیقت است که متأسفانه بسیاری از درمانگرهای آنلاین آن را نادیده میگیرند. پذیرش این حقیقت مستلزم تغییراتی در توافقنامۀ استاندارد است، مبنی بر اینکه بیمار خودش مسئول توجه و تأمین محیط است. سپس باید از خود بپرسیم آیا درمان با وجود متفاوت بودن محیط باز هم تأثیرگذار است و آیا این همان درمان است یا خیر. این همان نقطۀ تفاوت نویسندگان دربارۀ درمان آنلاین است. کالین راسل (2015) بهوضوح اظهار میدارد که «محیط ایمن را نمیتوان به همان شیوههای سنتی در رابطۀ آنلاین، یعنی صفحهبهصفحه ایجاد کرد» (74). در ویرایش مشترکِ مسائل خاص دیدگاههای روانکاوی با تاد اسیگ (2017) دربارۀ درمان آنلاین، راسل و اسیگ از رواندرمانی آنلاین انتقاد کردند و مدعی شدند «کسانی که بهطور معمول بیماران خود را از راه دور و از طریق رابطههای صفحهنمایشی درمان میکنند ناخواسته نیازهای کارآفرینان فناوری را که خواستار جایگزینی درمانگرها با برنامهها و اپلیکیشنها هستند محقق میکنند» (135). البته گیلی آگار اظهار میدارد این حقیقت که بیماران آنلاین خودشان مسئول برآوردن نیازهایشان هستند موجب افزایش اعتمادبهنفس و رساندن پیام اعتماد به منابع درونی خودشان میشود.
نادیده گرفتن اطلاعات زمینهای: اکثر درمانگرها نهتنها این حقیقت را نادیده میگیرند که آنها محیط را کنترل نمیکنند و نمیتوانند شرایط محیط ایمن را فراهم کنند، بلکه بسیاری از حوادث و رویدادهای ظریف دیگر را نیز که آنلاین اتفاق میافتند نادیده میگیرند؛ چیزی که در درمانهای حضوری هرگز از آن چشمپوشی نمیکنند. بهعنوان نمونه، میتوان به گربهای اشاره کرد که روی میز و مقابل کامپیوتر راه میرود و دُم او هر از چند گاهی روی صفحهنمایش دیده میشود. اگر بیمار گربهای را همراه خود به جلسات درمانی در مطب ما بیاورد هرگز آن را نادیده نمیگیریم و احتمالاً سعی میکنیم معنای این نمایش را کشف کنیم. جالب است که اکثر ما این نمایش را در درمانهای آنلاین نادیده میگیریم و آن را بهعنوان جزئی از محیط جدید میپذیریم.
فناوریهای در حال تحول ممکن است، زمانی در آینده، امکان رویارویی سهبعدی، شاید حتی لمسی را فراهم کنند. شیوههای هوش مصنوعی میتوانند هیجانات را تشخیص دهند و ممکن است رویارویی انسانها را بهبود ببخشند یا به آن آسیب بزنند.
منابع
Agosta, L. (2010). Empathy in the Context of Philosophy. London: Palgrave Macmillan.
Agosta, L. (2018). Empathy Lessons. Chicago: Two Pears Press.
Andersson (2018). Internet interventions: Past, present and future. Internet Interventions 12: 181–188.
Argentieri, S., & Mehler, J.A. (2003). Telephone ‘analysis’: ‘Hello, who’s speaking?’ Insight 12: 17–19.
Asimov, I. (1991). The Naked Sun. New York, Toronto, London, Sydney, Auckland: Bantam Books.
Atlas, G. (2017). The Enigma of Desire: Sex, Longing, and Belonging in Psychoanalysis. New York: Routledge.
Barak, A., Klein, B., & Proudfoot, J.G. (2009). Defining internet-supported therapeutic interventions. Annals of Behavioral Medicine 38: 4–17.
Carlino, R. (2011). Distance Psychoanalysis. Karnac Books. London.
Debrig-Palumbo, K., & Zeine, F. (2005). Online Therapy: A Therapeutic Guide to Expanding Your Practice. New York: Norton.
Grotstein, J.D. (1995). A reassessment of the couch in psychoanalysis. Psychoanalytic Inquiry: A Topical Journal for Mental Health Professionals, 15(3): 396–405.
Her (2013). Jonze, S., director [Film].
Fitzpatrick, M., Nedeljkovic, M., Abbott, J.-A., Kyrios, M., & Moulding, R. (2018) “Blended” therapy: The development and pilot evaluation of an internet facilitated cognitive behavioral intervention to supplement face-to-face therapy for hoarding disorder. Internet Interventions 12: 16–25.
Lemma, A. (2017). The Digital Age on the Couch. New York: Routledge.
Omer, H. and London, P. (1988). Metamorphosis in psychotherapy: End of the systems era. Psychotherapy: Theory, Research, Practice, Training 25(2): 171–180.
Porges, S.W. (2011). The Polyvagal Theory: Neurophysiological Foundations of Emotions, Attachment, Communication, and Self-regulation. New York: W.W. Norton.
Russell, G.I. (2015). Screen Relations. London: Karnac.
Saul, L.J. (1951). A note on the telephone as a technical aid. Psychoanalytic Quarterly, 20: 287–290.
Scharff (2013). Psychoanalysis Online. London: Karnac.
Scharff (2015). Psychoanalysis Online 2. London: Karnac.
Scharff (2017). Psychoanalysis Online 3. London: Karnac.
Scharff (2018). Psychoanalysis Online 4. London: Routledge.
Turkle, S. (1995). Life on the Screen: Identity in the Age of the Internet. New York: Simon & Schuster.
Turkle, S. (2012). Alone Together: Why We Expect More from Technology and Less From Each Other. New York: Basic Books.
Turkle, S. (2016). Reclaiming Conversation: The Power of Talk in a Digital Age. New York: Penguin Books.
[1] pheromone: عامل شیمیایی ترشحشده یا دفعشده که موجب پاسخ اجتماعی در اعضای یک گونه میشود.
[2] collocated work