تاریخچۀ پیدایش گروهدرمانی
مقاله
گروهدرمانی تا زمان جنگ جهانی دوم بهطور عمده نادیده گرفته شده بود. در دهۀ نخست قرن بیستم جوزف پرَت و تریگانت بارو هر دو در ایالات متحده به گروهدرمانی مشغول بودند، اما تلاشهای آنها توجه چندانی دریافت نمیکرد.
ارتش بریتانیای کبیر در گرماگرم جنگی جهانگستر منبعی برای تأمین درمان روانشناختی برای مجروحان جنگی خود نداشت. گروهی از روانپزشکان ـ از جمله ویلفرد بیون، اس. اچ. فولکس و جیمز آنتونی ـ که در نورتفیلد انگلستان گرد هم آمده بودند، تصمیم گرفتند برای رسیدگی به شمارِ بسیار افرادی که به درمان نیاز داشتند، به سراغ رواندرمانی گروهی بروند. این کار موفقیت بسیار به همراه داشت. مدتی بعد در ایالات متحده ویل منینگر، رئیس بخش روانپزشکی ارتشی استفاده از گروهدرمانی در زمان جنگ را یکی از سه دستاورد مهم روانپزشکی غیرنظامیان خواند.
این پیشرفتها آگاهی افراد را از قدرت بالقوۀ گروهدرمانی بالا برد و پایه و اساس شکلگیری انجمن رواندرمانی گروهی آمریکا (AGPA) را در سال 1943 بنا گذاشت. یکی از پایهگذاران این انجمن ساموئل اسلاوسون ـ که بهعنوان کارمند خدمات اجتماعی گروهی آموزش دیده و فعالیت کرده بود ـ جهتگیری نظری روانکاوانه داشت. همین امر باعث جذب روانکاوان و روانپزشکان بسیاری در انجمن شد. (در آن زمان روانکاوی در آمریکا به سمت پزشکی شدن میل کرده بود.) درست مانند نهادهای روانکاوی، در اجتماع گروهدرمانی نیز توجه بسیاری بذل استانداردهای آموزشی و کار عملی میشد و از آنجا که نظریه و عمل روانکاوی معیار استاندارد مطلوب بود، سایر جهتگیریهای نظری همچون تحلیل رفتار متقابل، تحلیل وجودی و روانشناسی گشتالت توجه چندانی در کار گروهی دریافت نمیکردند. در طی سه یا چهار دهۀ پس از آن رویکردهای دیگر نیز راه خود را به کار با گروه باز کردند و افراد با جهتگیریهای نظری غیر از روانکاوی نیز به عضویت انجمن رواندرمانی گروهی آمریکا درآمدند. کمکم به نفود انجمن رواندرمانی گروهی آمریکا افزوده شد و این انجمن به سازمانی همهشمول بدل شد که نهتنها جهتگیریهای نظری متنوع را در برمیگرفت، رهبری زنان و به عضویت درآوردن روانشناسان، کارکنان خدمات اجتماعی، درمانگران خانواده و زوجدرمانگران، پرستاران و کاردرمانگران را نیز وارد برنامۀ کاری خود کرد و در سالهای 1997 و 1998 گروه موضوعی ویژۀ مردان و زنان همجنسگرا را نیز پایهگذاری کرد.
در دهههای 60، 70 و 80 قرن بیستم مجادلات نظری غنی و گاه تند و تیزی در ایالات متحده و سایر نقاط جهان در زمینههای مختلف شکل گرفت؛ از جمله اینکه آیا اصلاً پویاییهای گروهی در گروههای درمانی وجود دارد؟ آیا تمرکز درمانگر باید بر اعضای منفرد باشد یا گروه؟ این «گروه به عنوان یک کل» که بیون و ازریل از آن صحبت میکنند چیست؟ آیا انتقال در گروه کمرنگ میشود؟ آیا گروهدرمانی بهتنهایی میتواند روشی درمانی باشد یا باید در ترکیب با درمان انفرادی از آن بهره برد؟ و…
در همین اثنا در اروپا، فولکس که یکی از نخستین روانپزشکانی بود که رواندرمانی گروهی را در نورتفیلد آغاز کرده بود در حال شکل دادن به نظریۀ گروهدرمانی تحلیلی خود بود. او گروه را نیرویی قویتر از مجموع اجزایش میدانست و معتقد بود تمرکز روانکاو بر گروه به نفع اعضا خواهد بود. نظریۀ گروهدرمانی تحلیلی فولکس بهسرعت محبوب شد و راه خود را به بخشهایی از آسیا و استرالیا نیز گشود.
همزمان در بخشهایی از آمریکای جنوبی روانکاوان گروهدرمانی را وارد فعالیتهای بالینی خود میکردند. بهطور کلی در بیشتر نقاط جهان که روانکاوی بهسمت پزشکی سوق پیدا نکرده، دوقطبی بین درمان انفرادی و گروهی از آنچه در انجمنهای گروهدرمانی پویای ایالات متحده دیده میشود، شدت کمتری دارد. در ایالات متحده نیز پس از وقایع 11 سپتامبر 2001، انجمن رواندرمانی گروهی آمریکا بیش از پانصد مداخلۀ گروهی را برای افرادی فراهم کرد که بهطور مستقیم تحت تأثیر حملات تروریستی قرار گرفته بودند. یک بار دیگر گروه ـ همچون دوران جنگ ویرانگر دوم ـ به داد بشر شتافته بود.
روند رشد گروهدرمانی در ایران نیز جالب توجه است که بخشی از آن را دکتر محمد صنعتی ـ روانکاو و گروهدرمانگر ـ در مقدمۀ این کتاب نقل کرده است. بریدهای از این مقدمه را میتوانید در اینجا بشنوید.
Leave a Reply
Want to join the discussion?Feel free to contribute!