نوشته‌ها

گروه به‌مثابه خانواده

قدرت شفابخش برف

تغییر… ولی نه هر تغییری. تغییر درمانی از طریق تجربۀ گروهی، به‌دنبال فرآیندهای خاصی رخ می‌دهد که در مطالعات مشخص شده ویژگی‌هایی دارند که به بهبود کمک می‌کنند. اسامی متفاوت بسیاری بر این عناصر گذاشته‌اند، اما شاید متداول‌ترین اصطلاح «عوامل درمانی» باشد. عوامل درمانی بسیارند، اما تمرکز اصلی این یادداشت بر این نکته است که گروه‌ها اغلب مانند خانواده‌ای سالم عمل می‌کنند. گروه حمایت، بازخورد صادقانه، راهنمایی، امید و قوانین را با خود همراه دارد. گروه به خانواده‌ای تبدیل می‌شود که خودمان آن را انتخاب کرده‌ایم یا به آن نیاز داریم. اغلب همان ویژگی‌هایی را که در خانواده کم داریم در گروه می‌یابیم. ما در گروه به شیوه‌ای که در خانواده دریافت نکرده‌ایم دیده، شنیده و درک می‌شویم. خانواده اولین گروه ما است و همان‌جا است که می‌آموزیم چگونه فردی باشیم. اگر خانواده به ما بیاموزد بحران و آشفتگی طبیعی است، احتمالاً در بیرون از محیط خانواده نیز به دنبال آشوب می‌گردیم یا بحران را با خود به موقعیت‌های دیگر می‌بریم. اگر خانواده به ما بیاموزد مشروبات الکلی راه کنار آمدن با مشکلات است، ما نیز همان مسیر را دنبال می‌کنیم.

ما این آموزه‌ها را به‌شیوه‌های آشکار و پنهان از خانواده با خود به گروه می‌آوریم. زمانی که روان ما در تلاش است گروه تازه را به خانوادۀ ما تبدیل کند، رفتار خانوادۀ خاستگاه ما خود را در تعاملات ما با دیگر اعضا نشان می‌دهد؛ اما همین‌جا است که بهبودی آغاز می‌شود. هر عضو در گروه همان رفتاری را دارد که در خانواده‌اش داشته. گروه و/یا درمانگر این مسئله را مشاهده کرده و به فرد بازخورد می‌دهند که در گروه به رفتاری که از خانواده‌اش با خود آورده نیاز نیست. گاه این رفتار بسیار آشکار است و گاهی نه. به‌عنوان مثال:

زنی که فرض کنیم آنا نام داشت، دهمین عضوی بود که به گروهِ درمانی من ملحق شد. او هر هفته در جلسات شرکت می‌کرد، اما به‌ندرت چیزی می‌گفت و تنها به سایر اعضا گوش می‌داد که نیازها، ناکامی‌ها و خواسته‎های خود را به زبان می‌آورند. یک شب که برف سنگینی باریده بود، از ده عضو گروه تنها چهار نفر در جلسه حاضر شدند؛ از جمله آنا.

در آن جلسه آنا بی‌وقفه صحبت کرد. از مسائل زیادی که او را آزار می‌داد حرف زد و از گروه کمک خواست. من این تغییر را پیشرفت آنا در نظر گرفتم. اما هفتۀ بعد که تمام اعضا در جلسه حاضر بودند آنا دوباره سکوت کرد. حتی به گفته‌های خودش در جلسۀ پیش هم اشاره‌ای نداشت.

هفتۀ بعد دوباره برف بارید. این بار سه نفر حضور داشتند و آنا دوباره مسائل عمیقی را بیان کرد. جلسۀ بعد تمام اعضا آمدند و آنا دوباره در سکوت خود فرو رفت. زمانی که از او پرسیدم چرا چنین اتفاقی می‌افتد، آنا برایمان گفت که فرزند آخر در خانوادۀ نُه‌نفری‌اش است و همیشه احساس کرده خواهر و برادرهایش قدرت بیشتر و نیازهایی بیشتر از او دارند و یاد گرفته از خودش حرف نزند. وقتی برف آمد و تنها چند عضو اندک در گروه حاضر بودند، قیدوبندهای همیشگی که تعداد نفرات گروه ـ که با تعداد اعضای خانواده‌اش برابری می‌کرد ـ یادآور آن بود، برداشته شد و آنا توانست خود را نشان دهد. حالا که آنا این بینش را به‌دست آورده بود، موفق شد هر هفته بخشی دیگر از صدای خود را در گروه بازیابد؛ فارغ از اینکه هر بار چند عضو در گروه حضور داشتند.

تغییری که بسیاری از افراد در گروه با آن روبه‌رو می‌شوند، درست مانند آنا یافتن صدایشان است. گاه این اتفاق گام‌به‌گام و به‌تدریج خود را نشان می‌دهد و گاه ناگهانی همچون برفی که به ناگاه از آسمان فرو می‌ریزد!

درحالی‌که تابستان در اوج خود قرار دارد، آن دسته از ما که قصد ورود به دانشگاه و نظام آموزش عالی را دارند کم‌کم خود را برای سال تحصیلی جدید آماده می‌کنند. در عرض تنها چند هفتۀ کوتاه، هزاران دانشجو از سراسر کشور برای نخستین بار قدم در محوطۀ مقدس پردیس دانشگاهی‌شان خواهند گذاشت و ورود غیررسمی‌شان به دورۀ بزرگ‌سالی آغاز خواهد شد.

تندرستی یا سلامت جسم و ذهن برای موفقیت در مسیر تحصیلات دانشگاهی ضروری است. به منظور بهره‌برداری حداکثری از آموزش دانشگاهی – و گاهی حتی رسیدن به کلاس‌ها – دانشجویان ممکن است به کمک نیاز داشته باشند. مشکلات مربوط به سلامت روان از سال‌ها پیش در میان دانشجویان در حال افزایش بوده است. بر اساس گزارش سال ۲۰۱۸ انجمن مدیران مرکز مشاورۀ دانشگاه و کالج، دغدغۀ اصلی دانشجویان اضطراب است و پس از آن افسردگی و نگرانی‌های مرتبط با روابط عاطفی قرار دارند. خبر خوب اینکه دانشجویان بیش‌از‌پیش برای حل مشکلات روان‌شناختی‌شان به دنبال کمک هستند؛ و خبر چالش‌برانگیز اینکه عوامل استرس‌زای مرتبط با سال‌های دانشگاه ظاهراً کماکان وجود دارند و کم نشده‌اند.

گرچه توجه به تحول سرنوشت‌سازی که افراد در طول حضور در دانشگاه تجربه می‌کنند مهم است، این دوره زمان مفید و تأثیرگذاری برای تأمل نیز هست. زندگی دانشجویان مملو از گروه‌های فراوان است؛ کلاس‌های درس، جامعۀ ساکن در خوابگاه یا گروهی از همتایان که علایق یا رشتۀ مشترکی دارند. اینها تنها چند مورد ازگروه‌های فراوانی هستند که به عنوان بخشی از تجربۀ زندگی‌مان در مسیر تحصیلات دانشگاهی با آنها مواجه خواهیم شد. با‌این‌حال، مهم است که در حین این دورۀ گذار، به این بیندیشم که کل این تجربه از کجا شروع شده است. یکی از مهم‌ترین حامیان ما هم در زمان حال و هم در آینده، کماکان تأثیر و مراقبتی است که از والدین‌مان دریافت می‌کنیم. گرچه بخشی از وظایف تحولی دوران دانشگاه یادگیری نحوۀ جدا کردن خودمان از خانه به شکلی مناسب و آموختن نحوۀ تبدیل شدن به بزرگسالانی خودبسنده است، نمی‌توانیم این وظیفه را در خلاء انجام دهیم. ما در بافتار دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، به فردی که اکنون هستیم تبدیل شده‌ایم. والدین اغلب احساس می‌کنند وقتی فرزند‌شان خانه را به مقصد دانشگاه ترک می‌کند دیگر به اندازۀ قبل با خانه‌ پیوند ندارد و از دایرۀ تأثیرگذاری والدین خارج شده است. کاملاً با این موضوع مخالفم.

تعاملات اولیۀ ما با خانواده در دوران نوزادی مناسبات و انتظاراتی را تعیین می‌کند که در تمامی تجارب گروهی آینده‌ همراه‌مان خواهد بود. اگر نظریۀ معرفت‌شناختی لوح سفید را قبول داشته باشیم، می‌توانیم هرآنچه را تاکنون دربارۀ گروه‌ها و تعاملات اجتماعی آموخته‌ایم در نخستین گروهی که در آن بوده‌ایم (خانواده) ردیابی کنیم. درس‌هایی که از این نخستین تجربۀ اجتماعی‌مان آموخته‌ایم، به جای اینکه اهمیت‌شان کم شود، دائماً در حال بازتنظیمی و اصلاح هستند. این آموخته‌ها هرگز از بین نمی‌روند، بلکه بهبود و اصلاح‌شان ادامه می‌یابد. به‌جای اینکه بگویم وقتی فرد وارد دانشگاه می‌شود خانواده دیگر اهمیت قبل را ندارد، معتقدم دانشگاه نقطۀ اوج همۀ تجارب خانوادگی قبلی‌مان است.

از منظر ما والدین، درست همانطور که فرزندان‌مان در طول سال‌های دانشگاه‌شان رشد می‌کنند، رابطۀ ما با آنها نیز دائماً در حال تکامل است. این رابطه شبیه ده سال یا حتی ده ماه پیش نخواهد بود، ولی اهمیت و تأثیر آن به‌هیچ عنوان کم نخواهد شد. دوستان فرزند‌تان عوض خواهند شد. آنها به جاهای جدیدی نقل مکان خواهند کرد و احتمالاً قبل از یافتن بهترین فرد مناسب، با افراد مختلفی وارد رابطه خواهند شد و رابطه را به هم خواهند زد. در همۀ این موقعیت‌ها و با وجود همۀ این تغییرات اجتناب‌ناپذیر، تنها چیزی که بدون تغییر باقی خواهد ماند عشق به خانوادۀ منتخب‌شان است.

در حین دوره‌های متلاطم پیش‌رو، به یاد داشته باشید که حمایت و درک شما از فرزند‌تان احتمالاً یکی از مهم‌ترین و پایدارترین تأثیراتی است که در زندگی تجربه خواهند کرد. این تأثیر به معنای حقیقی از زمان تولد آغاز می‌شود. با شروع ترم تحصیلی دانشجویان و گذاشتن نخستین قدم‌ها به دورۀ بزرگسالی از سوی آنها، لطفاً یادتان باشد که با فرزند‌تان تماس بگیرید و مرتباً جویای حالش شوید. به آ‌نها یاد‌آوری کنید که به فکرشان هستید و دوست‌شان دارید. بگذارید بفهمند که خواهان موفقیت‌شان هستید و حتی اگر یکی‌ دو بار دچار لغزش شدند، کنارشان باشید، با گرفتن دست‌‌شان آنها را از زمین بلند کنید و با ملایمت به سمت جلو راهنمایی‌شان کنید. شما همیشه والدین‌شان خواهید بود. گرچه هیچ‌وقت برای اینکه به فرزند‌تان بگویید دوستش دارید زمان بدی نیست، ابراز این عشق در این دوران گذار زندگی‌شان بسیار ارزشمندتر خواهد بود.