نوشته‌ها

پس از شش ماه برگزاری گروه حمایتی هفتگی خیانت، با زنانی که شریک زندگی‌شان به آنها خیانت کرده بود، فکر کردم می‌توانم از مردانی که وفادار نبوده‌اند چیزی یاد بگیرم و احتمالاً به آنها کمک کنم.

برای همین، در سه ماه آخر هر هفته با گروهی از مردان 24 تا 76 ساله ملاقات می‌کردم. در ابتدا یافته‌های به دست آمده از گروه کمی تعجب‌آور بود، اما حالا متوجه شده‌ام چرا این مردان حاضر بودند مسئولیت اعمالشان را بر عهده بگیرند. آنها می‌خواستند رابطه‌شان نجات پیدا کند و تقریباً حاضر بودند هر کاری را برای جبران دردی که ایجاد کرده بودند انجام دهند.

آدام، معماری 76 ساله گفت:

«من حاضر هستم هر شرطی را که همسرم بگذارد قبول کنم و امیدوارم یک روز من را ببخشد. این را می‌دانم که زندگی زناشویی‌ام هرگز مثل قبل نخواهد شد، اما نمی‌خواهم این‌طور باشد. ما هیچ‌وقت با هم صادق نبودیم؛ منظورم این است که هیچ‌وقت واقعاً حرفی را که در ذهنمان بود نمی‌گفتیم. حالا دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم. فکر می‌کنم از این شرایط قوی‌تر بیرون خواهیم آمد.»

آدام در درمان فردی، AA و گروه‌درمانی نیز شرکت می‌کند. چیزهای زیادی دربارۀ خودش و اینکه چرا در بیشتر زندگی زناشویی 45 ساله‌اش خیانت می‌کرده یاد گرفته است. اخیراً الکل را کنار گذاشته است و به‌تدریج یاد می‌گیرد چگونه خواسته‌هایش را بیان کند.

دنی، زیست‌شناسی 43 ساله، 14 سال است که متأهل است. او و همسرش لیزا فرزندی ندارند، زندگی‌های موازی دارند و روزبه‌روز بیشتر از هم دور می‌شوند. لیزا فکر می‌کرد دنی به خاطر تعهدات حرفه‌ای‌ دشوارش است که به‌ندرت حضور دارد؛ اما بعد به رابطۀ عشقی‌اش پی برد. از 11 ماه پیش که به فریب‌کاری او پی برده بود، دچار افسردگی شدید شده بود. شغل نیمه‌وقتش را از دست داده بود و قرص ضدافسردگی مصرف می‌کرد. دنی متعهد است که زندگی زناشویی‌اش را بهتر کند و مانند آدام گزینه‌های درمانی مختلفی را امتحان کرده است تا درک کند چگونه و چرا به رابطه‌اش با لیزا آسیب زده است. چند آخر هفته با او به استراحتگاه رفته است اما کماکان احساس می‌کند هیچ‌گاه بخشیده نخواهد شد.

وقتی اولین‌بار با لری، دانشجوی تحصیلات تکمیلی 24 ساله ملاقات کردم، گفت: «زندگی‌ام ویران شده است، وقتی فرصتش داشتم هرگز قدر او را ندانستم. حالا دیگر حاضر نیست من را ببیند و چیزی ندارم که به خاطرش زندگی کنم.» بعد از چند هفته درمان فردی فشرده قبول کرد وارد گروه شود. امروز با امید به آینده نگاه می‌کند.

جدیدترین عضو گروه توماس، آشپزی 38 ساله است. او تنها کسی است که شریک زندگی‌اش سارا از خیانتش خبر ندارد. به گفتۀ خودش تک‌همسر سریالی بوده است تا اینکه یکی از دوستان دوست‌دختر سابقش را در رستوران می‌بیند. توماس 9 سال با سارا زندگی می‌کرده است و برایش جالب بوده است که خیانت چه احساسی دارد. گفت: «مثل این بود که همۀ اطرافیانم به جز من این کار را می‌کردند.» بعد از تنها ملاقاتشان بلافاصله دچار احساس گناه و پشیمانی می‌شود. هفت ماه بعد، شب‌ها از خواب می‌پرد و در طول روز خواب‌آلود است. او و سارا از زمانی که خیانت کرده است رابطۀ جنسی نداشته‌اند زیرا می‌گوید می‌ترسد او را «بیمار کند». به گروه گفت: «اگر این اتفاق بیفتد نمی‌توانم خودم را ببخشم.»

اعضای گروه در سکوت به داستان توماس گوش دادند. در ابتدا به او گفتند کاش جای او بودند و خوش‌شانس بوده است که سارا از ماجرای خیانتش چیزی نمی‌داند. بعد واقعیت درد او را درک کردند. آنها به این نتیجه رسیدند که در واقع هیچ‌چیز موقعیت او حسادت‌انگیز نبود. او هم مانند آنها رنج می‌برد.

بخشی از کاری که در گروه انجام می‌دهیم پرداختن به پرسش‌هایی مانند «علت انجام دادن کاری که انجام می‌دهیم چیست؟» و «انگیزه‌مان چیست؟» است. این کار به مردان کمک کرده است بیشتر تأمل کنند و بخشی از سردرگمی آنها را کاهش داده است. آنها به توماس اطمینان دادند که اگر به شرکت در گروه ادامه دهد، به‌تدریج احساس بهتری خواهد داشت. وقتی مردها بیشتر با هم آشنا می‌شوند بعضی‌اوقات گفتگو بر مسائل مربوط به خانوادۀ اصلی متمرکز می‌شود.

آدام و همسرش بعد از شش ماه جدایی دوباره با هم زندگی می‌کنند. آنها به جلسات زوج‌درمانی می‌روند. آدام امیدوار است از پس این شرایط بربیایند. دنی امیدوار است لیزا درمان فردی خود را جدی بگیرد. احساس می‌کند بدون آن شکافی که بینشان پدید آمده است از بین نخواهد رفت.

صرف نظر از اینکه زوج چه مدت با هم بوده باشند، عواقب خیانت می‌تواند ویرانگر باشد. درد هیجانی زمان و اعتماد را پشت سر می‌گذارد. افرادی که صبور هستند و می‌توانند با این دل‌شکستگی کنار بیایند، ممکن است با آگاهی بیشتر و حتی در بعضی مواقع با احساس امنیت بیشتر از همیشه از این طوفان بیرون بیایند.