نوشته‌ها

همان‌طور که بسیاری از کودکان از تاریکی می‌ترسند، بسیاری از مراجعان نیز از گروه واهمه دارند. شاید بتوانیم به همان روشی که به کودکان در غلبه بر ترس از تاریکی کمک می‌کنیم، به مراجعان‌مان هم از طریق ایجاد پیوندهایی نیرومند و روشنگر کمک کنیم تا بر ترس‌شان از گروه فائق آیند. با این کار بهتر می‌توانیم گروه‌هایمان را پُر و به افراد بیشتری کمک کنیم به‎جای شنیدن مزایای گروه‌درمانی از زبان ما، خودشان این مزایا را از نزدیک تجربه کنند. در این مقاله، به بررسی دو مطالعه می‎پردازیم که نگرش‌های افراد را به روان‌درمانی گروهی و آنچه را باعث ایجاد چنین نگرش‌هایی به گروه می‏شود، شناسایی می‏کنند.

مطالعۀ اول

در مطالعۀ اول (استراوس، اسپنگنبرگ، برالر و بورمن، ۲۰۱۵)، نمونه‌ای معیار متشکل از ۲۵۱۲ شهروند آلمانی بررسی شد تا نگرش‌های فعلی آنها به گروه‌درمانی و همچنین انتظارات‌ و تجربه‌شان از گروه‌درمانی مشخص شود. گروه‌های روان‌درمانی و گروه‌های غیربالینی (مثلاً‌ کارگروه‌‏ها، گروه‌های آموزشی، تیم‌های ورزشی، گروه‌های خودیاری) بررسی شدند. در این مطالعه، تأثیر سایر متغیرهای اجتماعی-جمعیت‌شناختی و همبسته‌های روان‌شناختیِ تجارب یا نگرش‌‌های مرتبط با گروه نیز بررسی شدند، چرا که علی‌رغم همۀ شواهد مرتبط با اثربخشی و کارآمدی درمان‌های گروهی (بورلینگیم و همکاران، ۲۰۱۳)، بیماران کماکان احساس خوبی در مورد شرکت در گروه‌های روان‌درمانی ندارند (هان، ۲۰۰۹).

از آنجایی که جامعه‌شناسان کاهش جذابیت گروه‌ها را ناشی از بها دادن بیشتر به فرد‌گرایی و خودمحوری می‌دانند (سنت، ۲۰۰۶)، خودشیفتگی نیز بررسی شد. سؤالاتی در خصوص تجارب عمومی یا خاص افراد از شرکت در گروه‌ها (گروه‌های بالینی و غیربالینی) مطرح و تأثیر سن، جنسیت و فرهنگ (میزان اجتماعی بودن در آلمان شرقی در مقایسه با آلمان غربی) بر نگرش‌های مرتبط با گروه بررسی شد. سایر متغیرهای روان‌شناختی منتخب از قبیل سطح آسیب افراد (فرسودگی، اضطراب و افسردگی) و راهبردهای آنها برای پردازش هیجان‌ها (سرکوبی، ارزیابی مجدد) نیز بررسی شدند، زیرا این متغیرها به‌طور بالقوه با انتظارات افراد از گروه همبستگی دارند (بورلینگیم، ۲۰۱۳).

نتایج حاکی از نگرشی عمدتاً‌ مثبت به گروه‌ها بود. افراد جوان‌تر دیدگاه‌‌ مثبت‌تری در مورد گروه‌های غیربالینی داشتند و زن‌ها در مقایسه با مردها از دانش بیشتر و دیدگاه‌های‌ مثبت‌تری دربارۀ روان‌درمانی گروهی برخوردار بودند. تجربۀ افراد از گروه‌درمانی با سن ارتباط داشت و گروه‌های سنی با تجربۀ بیشتر در این زمینه دیدگاه‌های مثبت‌تری نسبت به گروه‌های درمانی داشتند. برای مثال، افراد ۴۵ تا ۵۴ ساله (۱۴ درصد)، در مقایسه با جوان‌ترین (۵ درصد) و مسن‌ترین زیرگروه مطالعه (۷/۷ درصد) بیشترین تجارب درمانی را داشتند. این گروه سنی همچنین بیشترین تجربه را در زمینۀ درمان گروهی (9/7 درصد) و مثبت‌ترین نگرش‌ها را به گروه داشت. در نهایت، پاسخ‌دهندگانی که گروه را ابزاری برای کمک به افراد با آسیب کمتر (نشانه‌های اضطراب، افسردگی و فرسودگی) می‌دانستند و برای تنظیم هیجان‌هایشان بیشتر به راهبرد ارزیابی مجدد و نه سرکوب عواطف متوسل می‌شدند، دیدگاه مثبت‌تری به گروه‌ها داشتند. این یافته با مشاهدات بالینی‌ای که نشان می‌دهد اعضای سالم‌تر و باهوش‎تر گروه اضطراب کمتری در خصوص فعالیت‌های گروهی دارند همخوان است.

ذکر این نکته نیز مهم است که گرچه 73/4 درصد از افراد نمونه روان‌درمانی را به‌طور کلی مفید می‌دانستند، تنها 42/1 درصد به سودمندی روان‌درمانی گروهی اعتقاد داشتند. به‌علاوه، تنها نیمی از افراد نمونه گزارش کردند که از ماهیت روان‌درمانی گروهی یا آنچه در آن رخ می‌دهد آگاهی دارند. بنابراین، ۵۰ درصد از پاسخ‌دهندگان هنگام شکل‌دهی به نگرش‌ها و انتظاراتشان در مورد گروه آگاهی درستی از گروه و ماهیت آن ندارند. همچنین، 62/9 درصد از پاسخ‌دهندگان گفتند که اگر یکی از دوستان‌شان دچار مشکلاتی جدی در زندگی‌اش شود، روان‌درمانی فردی را به او توصیه می‌کنند و 33/3 درصد عنوان کردند در چنین شرایطی گروه‌درمانی را توصیه خواهند کرد. این نتیجه با یافته‌های پژوهش قبلی (شچ‌من، وگا و مامن، ۲۰۱۰) که در آن مشخص شد دانشجوها درمان فردی را به گروه‌درمانی ترجیح می‌دهند، همخوان است.

مطالعۀ دوم

با توجه به این نتایج و همچنین کمبود پژوهش‌هایی که به بررسی عوامل تعیین‌کنندۀ نگرش‌های مرتبط با گروه می‌پردازند، پژوهش‌های آینده باید به دنبال پاسخ این سؤالات باشند: ۱) چه عواملی بر نگرش‌های مرتبط با گروه تأثیر می‌گذارند؟ و ۲) اگر نگرش‌ها عموماً‌ مثبت هستند،‌ چرا افراد درمان فردی را به گروه‌درمانی ترجیح می‌دهند؟

بر اساس مطالعۀ سال ۲۰۱۶ شچ‌من و کیزل، پاسخ هر دو سؤال «ترس» است. این افراد در مطالعه‌ای که در اسرائیل انجام دادند، درمان ترجیحی (فردی یا گروهی) دانشجویان را از آنها جویا شدند. همچنین استدلال‌های آنها را در تأیید یا مخالفت با هر یک از این دو نوع درمان مشخص کردند. پژوهشگران متوجه شدند که دانشجویان از مزایای گروه‌درمانی آگاهی کلی دارند، اما به دلیل ترس‌هایشان علاقۀ چندانی به شرکت در این نوع درمان ندارند.

هدف این مطالعه بررسی تجربی آن دسته از برداشت‌های افراد از گروه‌درمانی است که بر نگرش‌هایشان به پذیرش این نوع درمان تأثیر می‌گذارد. چون وجهۀ عمومی درمان فردی بهتر از درمان گروهی است (استراوس، اسپنگنبرگ و بورمن، ۲۰۱۵)، این افراد می‌خواستند علت تمایل افراد را به درمان فردی و اجتناب از درمان گروهی، علی‌رغم اثربخشی اثبات‌شدۀ درمان گروهی مشخص کنند (بورلینگیم، استراوس و جویس، ۲۰۱۳؛ بولینگیم، ویتکومب و وودلند، ۲۰۱۴).

مرور ادبیات پژوهشی نشان داد که این تفاوت احتمالاً ناشی از فرهنگ و همچنین تفاوت بین عوامل درمانیِ درمان فردی در مقایسه با درمانی گروهی است. شچمن و کیزل، به‌منظور بررسی ویژگی‌های منحصربه‌فرد گروه‌درمانی، استدلال‌های موافق و مخالف این نوع درمان را در مقایسه با درمان فردی تحلیل کردند و تأثیر جنسیت و قومیت را نیز در بررسی‌شان گنجاندند.

مشارکت‏کنندگان شامل ۲۲۴ دانشجوی لیسانس مذکر و مؤنث متعلق به دو گروه قومیتی متفاوت (یهودی و عرب) در دو دانشگاه شمال اسرائیل بودند. اطلاعات جمعیت‌شناختی مانند سن، رشتۀ تحصیلی، قومیت و تجربۀ درمان فردی یا گروهی از طریق پرسشنامۀ آنلاین از این افراد اخذ شد. ابزار اصلی مطالعه صرفاً برای این مطالعه طراحی شد و شامل این سؤال بود: «هنگام مواجهه با مشکل ترجیح می‌دهید در ۱۲ جلسه‎ درمان فردی با متخصص بهداشت روانی شرکت کنید یا ۱۲ جلسه در گروه‌درمانی‌ای که ۱۰ عضو و یک رهبر متخصص دارد؟» سپس از شرکت‌کنندکان درخواست شد به میزان ترجیح‌ درمان انتخابی‌شان، در مقیاسی از یک تا هفت نمره دهند. در نهایت، از آنها خواسته شد پنج استدلال را در تأیید و پنج استدلال را در مخالفت با هر یک از این درمان‏ها مطرح کنند. دو ارزیاب مستقل پنج استدلال رایج را در تأیید درمان فردی و گروهی و هفت استدلال رایج را در مخالفت با درمان فردی یا گروهی شناسایی کردند. میزان توافق میان ارزیاب‌ها بالا بود. این استدلال‌ها برداشت‌های افراد را از گروه‌درمانی بسیار روشن کرد.

پژوهشگران این مطالعه تأیید کردند که دانشجویان، فارغ از جنسیت یا قومیت‌شان درمان فردی را به گروهی ترجیح می‌دهند. تعداد استدلال‌های مخالف درمان فردی کم و بسیار پایین‌تر از استدلال‌های مخالف درمان گروهی بود. هیچ‌گونه تفاوت قومیتی یا جنسیتی در زمینۀ ترجیح یا مخالفت با نوعی از درمان وجود نداشت و تنها میزانی از برهم‌کنش بین قومیت و جنسیت با تأثیرات برهم‌کنش جزئی مشاهده شد.

نتایج جالب‌تر به استدلال‌های خاص در تأیید یا مخالفت با هر نوع درمان مربوط می‌شد. دلایل افراد در تأیید گروه‌درمانی حول یادگیری بین‌فردی و همه‌شمولی آن متمرکز بود؛ دو موردی که جزء ۱۱ عامل درمانی مطرح‌شده از سوی یالوم (۱۹۹۵) برای روان‌درمانی گروهی است. به عقیدۀ شرکت‌کنندگان، یکی از مزایای گروه‌درمانی که از تعامل با دیگران نشأت می‌گیرد، فرصت یادگیری از آنها و غنای تجربۀ گروهی است. این افراد فارغ از اینکه تجربۀ گروه‌درمانی داشتند یا نه، و بدون مطالعۀ منابع مربوط به این نوع درمان چنین نظری داشتند. این موضوع ظاهراً حاکی از درک شهودی مزایای گروه‌درمانی است. در عین حال اکثر استدلال‌های مخالف گروه‌درمانی حول محور «ترس» بود. گرچه حدود ۱۰ درصد از پاسخ‌دهندگان نداشتن علاقه به دیگران را به‌عنوان استدلال مخالفت با گروه مطرح کردند، اکثرشان اضطراب گُم شدن در جمعیت گروه را داشتند و از خودافشایی، انتقاد و طرد شدن می‌ترسیدند. این یافته نشان می‌دهد که علی‌رغم مزایای ادراک‌شدۀ گروه‌درمانی، ترس احتمالاً بزرگ‌ترین مانع پیش ‌روی افراد برای شرکت در گروه‌درمانی است.

دلایل افراد در تأیید درمان فردی حول محور ایمنی، حریم خصوصی و امنیت قرار داشت. شرکت‌کنندگان در بیان معایب درمان فردی عنوان کردند که این نوع درمان می‌تواند از نظر اجتماعی محدودکننده باشد و همچنین علاقۀ اجتماعی کمی ایجاد کند. آنها همچنین وابستگی احتمالی به درمانگر، طولانی بودن فرآیند و هزینۀ بالای احتمالی را از جمله معایب درمان فردی برشمردند. با توجه به دلایل مطرح‌شده در تأیید یا مخالفت درمان گروهی و فردی، افراد به دلیل ترس از ناشناخته‌ها از درمان گروهی طفره می‌روند. بزرگسالان نیز مانند کودکان از تاریکی می‌ترسند.

نتایج

اول اینکه، ظاهراً آگاهی از مزایای گروه‌درمانی ترس از گروه را از بین نمی‌برد. شکی نیست که آگاهی از مزایای گروه باعث می‌شود عضو بالقوۀ گروه تحلیل سود-زیان متعادل‌تری داشته باشد و این نوع آگاهی‌بخشی باید بخشی از هر ارجاع مناسب به گروه باشد، اما باعث نمی‌شود که فرد حتماً با پیشنهاد شرکت در درمان گروهی موافقت کند. دلیل این موضوع احتمالاً آن است که اکثر افراد نمی‌دانند فرآیندهای گروه چطور می‌تواند به آنها در غلبه بر ترس‌شان از گروه‌درمانی کمک کند. استاد فهمیده‌ای زمانی به من گفت که وقتی آمیگدال مغز مخاطب سخنانم است، حرف‌هایم را تکرار کنم. این گفته در اینجا صدق می‌کند، چرا که هر چقدر هم دربارۀ ماهیت گروه، آنچه در آن مطرح می‌شود، دستورالعمل‌های گروه و نحوۀ عمل آن با مراجعان‌مان صحبت کرده باشیم، باز هم باید این حرف‌ها را برای مراجع تکرار کنیم. دوم، گروه‌درمانی مناسب همه نیست. گاهی افراد ترس و بی‌علاقگی بیش‌ازحدی دارند یا آماده نیستند. سوم، مراجعانی که مورد مناسبی برای گروه‌درمانی هستند، برای غلبه بر اضطراب‌شان به حمایت نیاز دارند. بر اساس منابع مربوط به نحوۀ کمک به کودکان برای غلبه بر ترس‌شان از تاریکی، مراقبان دارای پیوند مناسب و مورد اعتماد کودکان، از طریق آشنا کردن آنها با دنیا و به‌ حداقل رساندن ترس‌هایشان، به ارتقای حس ایمنی در کودکان کمک می‌کنند. بخشی از کار ما به‌عنوان درمانگر عبارت است از آشنا کردن مراجعان با دنیای گروه‌درمانی و به حداقل رساندن ترس‌شان. این فرایند در نخستین مواجهه با مراجع آغاز می‌شود و از طریق هر یک از تعاملات بعدی با مراجع ادامه پیدا می‌کند. باید با آشنا کردن مراجع با گروه، تأیید ترس‌هایش و اطمینان‌بخشی به او دربارۀ اینکه امنیت کافی را دارد و مزایای گروه‌درمانی از خطراتش بیشتر است، کاری کنیم که مراجع احساس ایمن بودن کند.

به مراجعان اجازه دهید در کنار شما با تاریکی خو بگیرند و به آنها کمک کنید بتوانند زمانی که تنها هستند هم حال خوشی داشته باشند (یعنی بعد از هر جلسه و/یا پس از پایان درمان گروهی). به آنها کمک کنید کنترل‌شان را به دست بگیرند. اگر مراجعان از هیولایی می‌ترسند که در اتاق (گروه) پنهان شده است، نحوۀ مواجهۀ مستقل با این هیولا (اعضای گروه) را به آنها آموزش دهید. ترغیب مراجعان به در دست گرفتن کنترل موقعیت به آنها کمک می‌کند احساس توانمندی کنند و با روشن شدن فرآیند گروه و حس کردن مزایای آن، چهره‌‌ي اعضا و رهبر گروه جایگزین این هیولا می‌شود. اگر مراجعان فکر می‌کنند در شلوغی گروه گُم خواهند شد و به خاطر خودافشایی مورد نقد یا طرد قرار خواهند گرفت، باید نحوۀ مدیریت ترس‌های این‌چنینی را در محیطی که به‌اندازۀ کافی ایمن است فرا بگیرند. اگر شما این کار را برایشان انجام دهید، نوعی وابستگی شکل خواهد گرفت و از آنجایی که آنها قادر نیستند به خودشان اعتماد کنند، ترس‌هایشان پابرجا باقی خواهد ماند.

در نهایت، به نحوۀ روشن‌سازی درمان گروهی برای مراجعان توجه کنید. برای کودکانی که از تاریکی می‌ترسند، روشن کردن چراغ خواب می‌تواند گذار از روشنایی به تاریکی مطلق را تسهیل کند. به همین ترتیب، نوعی حد واسط را برای گذار از جلسات فردی با رهبر(ها) به جلسات گروهی نظر بگیرید. این حد واسط می‌تواند ویدیوهایی آموزشی دربارۀ گروه‌درمانی باشد یا در قالب ایفای نقش یا جلسات آشنایی گروهی برای تعدادی از اعضای بالقوه برگزار شود. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که ایجاد پیوند بین اعضای گروه و رهبران گروه برای رسیدن به نتیجۀ مطلوب در گروه‌درمانی بسیار مهم است (بورلینگین و همکاران، ۲۰۱۴). با ‌این ‌حال، این پیوند می‌تواند در موقعیت گروهی پیچیده شود. بنابراین، برگزاری جلسات فردی با رهبر(ها) قبل از چند جلسۀ گروهی اول و در صورت امکان هم‌زمان با آنها یا برگزاری جلسات دوره‌ای بررسی وضعیت با رهبر(ها) در طول گروه‌درمانی می‌تواند مفید باشد. شرکت هم‌زمان در درمان فردی یا عضویت در گروهی که از ‌قبل وجود دارد همراه با اعضای باتجربۀ گروه برای خو گرفتن با درمان گروهی نیز می‌‌تواند برای برخی مراجعان سودمند باشد. روش دیگر برای تسهیل گذار مراجعان به گروه‌درمانی عبارت است از آموزش به آنها در زمینۀ نحوۀ دادن بازخورد سازنده. گرچه بازخورد بین‌فردی یکی از مزایای بارز گروه‌درمانی است، وقتی به شکلی منفی انجام شود یکی از ترسناک‌ترین و مخرب‌ترین جنبه‌های آن نیز به شمار می‌رود. ساختاربندی این فرآیند با استفاده از برگه‌های آموزشی و تمرین‌های گروهی نیز مفید خواهد بود، خصوصاً در مراحل ابتدایی گروه (جانسون، ۲۰۰۹). واکاوی عمومی و زندۀ فرآیند (یا پس‌‌‌پردازش) بین رهبران گروه نیز می‌تواند مدل خوبی برای اعضای گروه باشد و مزیتش این است که اعضای گروه می‌توانند از آنچه در ذهن رهبران می‌گذرد آگاه شوند. به‌اشتراک‌گذاری یادداشت‌های فرآیند نوشته‌شده توسط رهبر(ها) روشی دیگر برای روشن‌سازی فرآیند گروه و در‌عین‌حال آشناسازی اعضا و مدل‌سازی بازخورد است. مطالعات انجام‌شده در این زمینه توسط استراوس و همکاران (۲۰۱۵) و شچ‌من و کیزل (۲۰۱۶) به ما یادآور می‌شود که روشن‌سازی فرایند گروه، هم برای پژوهشگر و هم بالینگر امری ضروری است. ورود ناگهانی و بدون آمادگی به عالم روشنایی می‌‌تواند ترسناک باشد، اما بهتر از رقصیدن در تاریکی است.

منابع

Burlingame, G.M., Strauss, B., & Joyce, A.S. (2013). Small group treatment: Evidence for effectiveness and mecha- nisms of change. In M.J. Lambert (Ed.), Bergin & Garfield’s handbook of psychotherapy and behavior change (6th ed., pp. 640–689). New York, NY: Wiley.

Burlingame, G.M., Whitcomb, K., & Woodland, S. (2014). Process and outcome in group counseling and psycho therapy: A perspective. In J.L. DeLucia-Waack, D.A Gerrity, C.R. Kalodner, & M.T. Riva, (Eds.), Handbook of group counseling and psychotherapy (2nd ed., pp. 55–68). Thousand Oaks, CA: Sage.

Hahn, W.K. (2009). Ingenuity and uneasiness about group psychotherapy in university counseling centers. Interna- tional Journal of Group Psychotherapy, 59(4), 543–552.

Johnson, C.V. (2009). A process-oriented group model for university students: A semi-structured approach. Inter- national Journal of Group Psychotherapy, 59, 511-528.

Sennett, R. (2006). The culture of the new capitalism. New Haven, CT: Yale University Press.

Shechtman, Z., & Kiezel, A. (2016). Why do people prefer individual therapy over group therapy? International Journal of Group Psychotherapy, 66(4), 571-591.

Shechtman, Z., Vogel, D., & Maman, N. (2010). Seeking psychological help: A comparison of individual and group treatment. Psychotherapy Research, 20(1), 30–36.

Strauss, B., Spangenberg, L., Brähler, L., & Bormann, B. (2015). Attitudes towards (psychotherapy) groups: Results of a survey in a representative sample. Interna- tional Journal of Group Psychotherapy, 65(3), 410–430.

Yalom, I.D. (1995). The theory and practice of group psychotherapy (3rd ed.). New York, NY: Basic Books.