درخواست بازخورد از اعضای گروه: تسهیل درمان و جلوگیری از ترک گروه
مقاله
گمان میکردم عضو جدید گروهم دارد بهخوبی با گروهِ درمانی سازگار میشود. ظاهراً در گروه مشارکت داشت، ریسک میکرد و سایر اعضای گروه بهظاهر او را با آغوش باز پذیرفته بودند. چهار هفته بعد وقتی این عضو گروه طی یکی از جلسات عنوان کرد که از گروه بهشدت ناامید و آزردهخاطر است، شوکه شدم. متوجه شدت احساسات منفیای نشده بودم که داشت تحمل میکرد و فرض کرده بودم وضعیت مناسبی دارد. فرضم اشتباه بود.
با توجه به سابقۀ وی در خشنودسازی دیگران، اجتناب از نیازهای خودش و دوپارهسازی احساسات خشمش، برایش غیرممکن بود تجربهاش از حضور در گروه را مستقیم ابراز کند یا به اطرافیانش اجازه دهد بفهمند واقعاً چه احساسی دارد و چه در سرش میگذرد. در گروهی متشکل از هشت عضو که دایرهوار کنار هم مینشینند و با هم تعامل میکنند، آگاهی از اینکه هر یک از اعضا چه حال و روزی دارد کار آسانی نیست. فارغ از چالشبرانگیز بودن این امر، اغلب میخواهیم بدون کمکی از سوی دیگران این کار را انجام دهیم.
پژوهشها نشان میدهد استفاده از شهودمان برای این منظور کافی نیست. گرچه بسیاری از ما گمان میکنیم از وضعیت مراجعانمان در روند درمان و حال و روزشان آگاهیم، شهود بالینی ما اغلب سوگیری دارد و منجر به ایجاد مفروضههای نادرستی میشود. پژوهشگران نشان دادهاند که درمانگران چه در درمان فردی و چه در گروهدرمانی، نمیتوانند بدتر شدن حال مراجعانشان را بهدرستی (بهتر از پیشبینی اتفاقی) پیشبینی کنند (هانن و همکاران، ۲۰۰۵؛ چپمن و همکاران، ۲۰۱۲). مهمتر از همه اینکه وقتی بالینگرها بازخورد دریافت میکنند، نتایج درمانی مراجعان بهبود مییابد. حقیقت این است که باید به بازخورد اعضای گروهمان متوسل شویم.
یک روش برای جمعآوری اطلاعات بیشتر در خصوص وضعیت اعضای گروه این است که بعد از جلسات از آنها سؤال کنیم. من ویراستار شمارۀ ویژۀ ژورنال رواندرمانی متعلق به واحد ۲۹ انجمن روانشناسی آمریکا بودم. این شمارۀ ویژه به پایش بازخورد در رواندرمانی گروهی اختصاص یافته بود و حاوی مقالاتی دربارۀ نوع بازخوردی که رهبران گروه میتوانند دریافت کنند، نقش پایش بازخورد در تسریع بهبود گسستگیها و نحوۀ استفادۀ رهبران از بازخورد اعضا بهمنظور کاهش نرخ خروج از درمان و بهبود نتایج درمان بودند.
بررسی تأثیر پایش بازخورد در گروهدرمانی
برولینگیم و همکاران (۲۰۱۸) بیشترین مطالعات را برای درک تأثیر بازخورد اعضای گروه انجام دادهاند و سیستم ردیابی پیچیدهای را ایجاد کردهاند که به رهبران گروه امکان میدهد هر یک از اعضا را پس از هر جلسه بهطور همزمان پایش کرده و کسانی را که در معرض خطر هستند شناسایی کنند. پس از پایان جلسه، رهبر گروه از اعضا میخواهد ابزار سنجشی (مثلاً ابزار سنجش نشانههای) انتخابشده توسط رهبر گروه را پر کنند. این فرم نوعی معیار بصری است که رهبر با نگاه به آن متوجه میشود هر یک از اعضای گروه نشانههای خود را در مقایسه با سایر اعضای گروه و همچنین در مقایسه با جلسات قبلی چگونه ارزیابی کرده است. اطلاعات بهدستآمده از این طریق، هنگام مشاهدۀ نوسانهای ناگهانی در وضعیت سلامت مراجع و همچنین بررسی اعضایی که ممکن است در معرض خطر آسیب به خود باشند، بسیار مفید خواهد بود.
جنیس، بورلینگیم و اولسن (۲۰۱۸) به دنبال ایجاد نوعی سیستم نظارت بر رابطۀ درمانی برای گروهدرمانی هستند. بهجای پرسیدن از اعضای گروه دربارۀ نشانههایشان پس از هر جلسه، پژوهشگران با استفاده از نوعی معیار سنجش دارای اعتبار تجربی و مرتبط با نتیجۀ درمان به نام پرسشنامۀ گروه (GQ)، از اعضای گروه دربارۀ کیفیت روابط موجود در گروه و میزان مشارکتشان در گروه سؤالاتی را میپرسند (بورلینگیم، گلیو، بیچر و همکاران، ۲۰۱۶).
پرسشنامۀ گروه (GQ) پرسشنامهای منحصربهفرد است، زیرا تنها معیار سنجش فرآیند گروه است که در خصوص وضعیت آن دسته از اعضای گروه که در گروه با مشکلاتی مواجه میشوند، هشدار میدهد و بنابراین فرصت مداخلۀ زودهنگام را برای رهبر فراهم میکند. رهبر گروه پیامی دریافت میکند که بهطور موثق نشان میدهد کیفیت رابطه در گروه در مقایسه با دفعۀ قبلی استفاده از پرسشنامۀ گروه افت کرده است. رهبر میتواند وضعیت عملکرد تمام اعضا را بهصورت هفتگی مشاهده و اعضای در معرض خطر را شناسایی کند. این یکی از روشهای مهم برای کشف گسستگیها در گروه و پیگیری روند بهبود این گسستگیها در طول زمان است.
پایش بازخورد و نتیجۀ گروهدرمانی
بورلینگیم و همکاران (۲۰۱۸) در کارآزمایی بالینی تصادفیای که به بررسی اثربخشی پایش بازخورد اعضای گروه میپرداخت، از پرسشنامۀ گروه (GQ) استفاده کردند. این افراد هشدارهای مربوط به وضعیت اعضای گروه را اضافه کردند تا رهبران هنگام بدتر شدن وضعیت اعضا فوراً مطلع شوند. این مطالعه یافتههای چشمگیری دارد و نشان میدهد که رهبران گروه میتوانند طی دو جلسه از دریافت هشدار، جلوی بدتر شدن وضعیت اعضا را بگیرند؛ درحالیکه در گروههای مشابه فاقد بازخوردِ همین رهبران، چنین امکانی وجود ندارد. در واقع، وقتی رهبران گروه از این موضوع آگاه میشوند که وضعیت یکی از اعضا رو به وخامت است یا با دشواریهایی در گروه روبهرو است، میتوانند با روشهایی سودمند برای مراجع مداخله کنند. وقتی رهبران از بدتر شدن حال مراجع آگاه نباشند، مداخلهای اینچنینی نخواهند کرد.
پیچیدگی پایش بازخورد
گلد و کیولیگان (۲۰۱۸) از نوعی پیچیدگی عوامل گروهی صحبت میکنند که بر نقش پایش بازخورد در کار گروهی تأثیر میگذارد. این افراد بر حجم انبوهی از اطلاعات تأکید میکنند که میتواند پس از دریافت بازخورد، مانع یافتن روشی مناسب برای کمک به اعضای خاص و گروه شود. این پژوهشگران پیشنهاد میکنند که بهجای تمرکز بر یکی از اعضای گروه در نتیجۀ پایش بازخورد، رهبران گاه باید بازخورد یک عضو گروه را با بازخورد سایر اعضا مقایسه کنند و بهجای تمرکز بر تنها یک عضو گروه، مداخلات گروه بهمثابه یک کل را در سطح گروه انجام دهند. آنها همچنین موقعیتهایی را توصیف میکنند که طی آن رهبران نمیخواهند در جلسۀ بعد تنها بر یک عضو متمرکز شوند، بلکه میخواهند زیرگروهی از اعضایی را که دیدگاه مشابهی در مورد گروه دارند وارد جریان بحث کنند. رویکرد آنها که مبتنی بر یافتههای تجربی است، به روشهای مداخلهای فراوانی میپردازد که رهبران گروه میتوانند هنگام آگاهی از بروز مشکل برای اعضا در گروه، از آنها استفاده کنند.
خلاصه
بسیار مهم است که رهبران گروه از محدودیتهای خود در ذهنخوانی آگاهی بیشتری داشته باشند و بدانند که هر یک از اعضا چه وضعیتی در گروه دارند. پژوهشها نشان میدهد که گرچه پیش خودمان فکر میکنیم که میدانیم کدام عضو گروه وضعیت مناسبی در گروه دارد و کدام عضو در حال تقلا و تجربۀ دشواری است، فکرمان همیشه درست نیست. درخواست از مراجعان و اعضای گروهمان برای ارائۀ بازخورد امری ضروری برای کاهش نرخ خروج از درمان و نادیده گرفته شدن افراد طی درمان است.
منابع
Burlingame, G., Gleave, R., Beecher, M., Griner, D., Hansen, K. and Jensen, J. (2016). Administration and Scoring Manual for the Group Questionnaire—GQ, OQ Measures, Group Relationship Monitoring System: Salt Lake City, Utah.
Burlingame, G., Whitcomb, K.E., Woodland, S.C., Olsen,J., Beecher, M., & Gleave, R. (2018). The effects of relationship and progress feedback in group psychothera- py using the GQ and OQ-45: A randomized clinical trial. Psychotherapy, 55(2) 116-131.
Chapman, C.L., Burlingame, G.M., Gleave, R., Rees, F., Beecher, M., Porter, G.S. (2012). Clinical prediction in group psychotherapy. Psychotherapy Research, 22(6), 673–681.
Gold, P.B., & Kivlighan, D. (2018). It’s complicated: Using group member process-feedback to improve group thera- pist effectiveness, Psychotherapy, 55(2) 164-169.
Hannan, C., Lambert, M.J., Harmon, C., Nielsen, S.L.,
Smart, D.W., Shimokawa, K., & Sutton, S.W. (2005). A lab test and algorithms for identifying clients at risk for treatment failure. Journal of Clinical Psychology, 61, 155-163.
Janis, Burlingame, G., & Olsen, J.A. (2018). Developing a therapeutic relationship monitoring system for group treatment. Psychotherapy, 55(2), 105-115.
فراتر رفتن از یالوم (بخش 10) – گروهدرمانی لکانی
مقاله
همانگونه که در مقدمۀ این یادداشتها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشتهای کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی میپردازد که میتوان در گروهدرمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقهاش بپردازد.
نظریۀ لکانی یکی از نظریههای روانکاوی بود که توسط ژاک لکان (۱۹۶۶) پایهگذاری شد. لکان معتقد بود زبان و گفتمان با «دیگری» در واقع بازنمایی از ناخودآگاه است (گیرالدو، ۲۰۱۷). در اینجا «دیگری» همان کانونی است که نظریۀ لکان حول آن ایجاد شده است و به ابژهای که در ابتدای زندگی «گم کردهایم» اشاره دارد. ابژۀ گمشده نقطۀ مرجع تمایلات و محرکهای ما میشود.
در نظریۀ لکان تأکید زیادی بر زبان میشود. گفتگوی داخل گروه نشاندهندۀ چیزی است که لکان آن را «خیالی» مینامد. این مفهوم نظریۀ لکان، یعنی ارتباط بین یک فرد و فرد دیگر، مدام بهواسطۀ تجارب ناخودآگاه یکی از اعضا تحریف میشود (گیرالدو، ۲۰۱۲؛ ۲۰۱۷). میتوان این مفهوم را در قالب تکرار عبارتی که یکی از اعضا بیان میکند، با لحنی کنجکاوانه یا مؤکد مشاهده کرد. با این کار، گروه بهمثابه یک کل از فضای مشاهده، تأمل و تجدیدنظر دربارۀ پیامدهایی که این عبارت برای تجربۀ درونی اعضای گروه دارد برخوردار میشود.
امر نمادین در نظریۀ لکانی بهصورت مجموعهای از نمادهایی (مثلاً زبان) توصیف میشود که بهعنوان موجوداتی سخنگو در آنها زندانی هستیم. این مفهوم نشان میدهد که ما انسانها در ساخت دنیای اطرافمان، برقراری ارتباط با آن و همچنین درک آن محدود به زبان هستیم (گیرالدو، ۲۰۱۲؛ ۲۰۱۷). ژوئیسانس تجربهای شدید و ترکیبی از تنش، درد و لذتی است که افراد به دلیل فقدان دیگری یا تمایل به او مدام به دنبالش هستند (گیرالدو، ۲۰۱۲؛۲۰۱۷).
قسمتهای دیگر:
دلبستگی و گروهدرمانی مبتنی بر ذهنیسازی
تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیمگیری مجدد
منابع
Giraldo, M. (2017). Between desire and Jouissance: Lacanian view of a clinical group vignette. International Journal of Group Psychotherapy, 67(Supp1), S71–S78.
فراتر رفتن از یالوم (بخش 9) – تاویستاک
مقاله
همانگونه که در مقدمۀ این یادداشتها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشتهای کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی میپردازد که میتوان در گروهدرمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقهاش بپردازد.
گروهدرمانی تاویستاک امروزه تنها در حوزۀ گروهدرمانی بهکار نمیرود، بلکه در نظامهای سازمانی بهکار گرفته میشود و محبوبیت فراوانی در خارج از ایالات متحده دارد. ما بهشدت وامدار منشا و آموزههای تاویستاک هستیم، زیرا دانش و بینشمان را دربارۀ الگوهای روانپویشی ناخودآگاه گروهها و نقشهای اتخاذشده توسط افراد بسیار گسترش داده و مناسبات گروه بهمثابه یک کل را برجسته ساخته است (بیون، ۱۹۶۱؛ ازریل، ۱۹۵۰).
در این درمان، فقط بر تفسیرهای اینجا و اکنون تأکید میشود و بهجای صحبت مستقیم با اعضا، گروه بهمثابه یک کل مخاطب قرار داده میشود. بر الگوهای ناخودآگاه گروه نیز تأکید میشود (اغلب باعث میشود افراد رهبر را فردی گوشهگیر و جدای از گروه ادراک کنند).
در گروهدرمانی تاویستاک، همچنین بر سه نوع تفسیر تأکید میشود: (۱) گروه مشغول صحبت دربارۀ چه چیزی است؟ (رابطۀ مورد نیاز)؛ (۲) چه چیزی آنها را قادر میسازد از چیز دیگری – خشم، وابستگی، درماندگی – اجتناب کنند؟ (رابطۀ اجتنابشده)؛ و (۳) از چه چیزی میترسند که فکر میکنند ممکن است در صورت پرداختن به حالت اجتنابشده رخ دهد؟ (رابطۀ فاجعهآمیز)
در درمان تاویستاک، رهبر گروه تنها بر تفسیرهای اینجا و اکنون متمرکز میشود و بهجای صحبت مستقیم با اعضا گروه بهمثابه یک کل را مخاطب قرار میدهد و در مورد الگوی ناخودآگاه احتمالی گروه نظر میدهد. این موضوع باعث تجربۀ گروهی بهشدت هیجانی و چالشبرانگیزی میشود. مداخلات گروه بهمثابه یک کل در واقع مداخلاتی هستند که طی آنها گروه هدف پرسشگری و کندوکاو قرار میگیرد و چنین فرض میشود که گروه زندگی مجزایی از اعضا دارد. رفتار عضوی از گروه در داخل گروه احتمالاً نشاندهندۀ آرزوی خود گروه است. وقتی اعضای گروه نقشهایی را اتخاذ میکنند (مثلاً نقش مراقب، عضو ساکت، سپر بلا)، نظریۀ تاویستاک به دنبال درک روشی است که طی آن اعضای گروه احتمالاً از طریق مکانیسم مکشِ نقش به سمت اتخاذ نقشی مورد نیاز سوق داده شده یا ناخواسته هدایت شدهاند. مفروضههای گروهیِ پایه مراحلی از گروه هستند که میتوان آنها را بهعنوان مقاومت در برابر شرکت در کار فرآیند گروه توصیف کرد.
برخی از مفروضههای گروهی پایه در درمان تاویستاک عبارتند از:
- وابستگی- تلاش برای یافتن رهبر یا عضوی که بتواند گروه را هدایت یا «درمان» کند.
- ستیز/گریز- ستیز عبارت است از معطوف کردن پرخاشگری به یک عضو یا تبدیل او به سپر بلا و گریز عبارت است از صحبت دربارۀ مطالب بیربط و تمرکز بر گذشته بهجای حال و تشویق به صحبت کردن دربارۀ موضوعات سطحی.
- جفت شدن- گروه ایجاد پیوند بین دو عضو را نظاره میکند و موفقیت گروه را به رابطۀ آنها پیوند میزند.
- یگانگی- اجتناب از متمایز کردن خود از سایرین در اتاق درمان بهعنوان روشی برای کاهش اضطراب مرتبط با خشم و صمیمیت.
- یکی بودن- اعضای گروه هرگونه شباهت یا تجربۀ مشترک بینشان را انکار میکنند.
قسمتهای دیگر:
دلبستگی و گروهدرمانی مبتنی بر ذهنیسازی
تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیمگیری مجدد
منابع
Bion, W. R. (1961). Experiences in Groups and Other Papers. London: Tavistock Publication.
Ezriel, H. (1950). A psycho-analytic approach to the treatment of patients in groups. Journal of Mental Science, 96, 774–779. https://doi.org/10.1192/bjp.96.404.774
فراتر رفتن از یالوم (بخش 8) – درمان تحلیلی مدرن
مقاله
همانگونه که در مقدمۀ این یادداشتها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشتهای کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی میپردازد که میتوان در گروهدرمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقهاش بپردازد.
در گروهدرمانی تحلیل مدرن از اعضا خواسته میشود از طریق همانندسازی با افکار و احساساتشان در لحظۀ حال، از دفاعهای خود آگاه شوند. این کار تابآوری هر عضو گروه را در برابر تجارب هیجانی ممانعتشده تقویت میکند و باعث افزایش خودآگاهی، به چالش کشیده شدن روایتهای درونی و حلوفصل مقاومت بهمنظور ابراز خشم و صمیمیت با دیگران میشود (لوین، ۲۰۱۷).
در درمان تحلیلی مدرن، هیجانها از همهچیز ارجحترند؛ موضوعی که نشان میدهد همخوانی هیجانی باعث کسب بینشهای نیرومندتر و ارتباطات محکمتری میان اعضای گروه میشود. بهجای خود عمل، به هیجانهای نهفته در پس آن توجه بیشتری میشود و بر ایجاد نوعی تعامل گروهی تمرکز میشود که بهعنوان روشی برای بهرهبرداری از نیرویی که کاملاً خارج و بیشتر از تواناییهایی رهبر گروه است، میتواند به دغدغههای تکتک اعضای گروه بپردازد (اومونت، ۱۹۹۲). توالی رویدادهای گروه تا حد زیادی مبتنی بر پایهای محکم، یعنی نوعی قرارداد گروهی است. در ادامه چند نمونه از مواردی که میتوان آنها را در قرارداد تحلیلی مدرن گنجاند ذکر شده است:
- از اعضای گروه انتظار میرود داستانهایی از زندگیشان را تعریف کنند که از نظر هیجانی معنادار هستند؛ داستانهایی از گذشته، حال و آینده.
- از آنها انتظار میرود یکدیگر را درک کنند.
- آنها باید سهم یکسانی از مجموع زمان صحبت کردن در اختیار داشته باشند و با زبانی شفاهی و بالغ با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
- آنها باید سر وقت در تمامی جلسات حاضر شوند، هزینۀ درمان را بهموقع بپردازند و اسرار گروه را حفظ کنند.
- از آنها انتظار میرود از کنشنمایی ـ مانند صحبت کردن به شکل کودکانه، فریاد کشیدن، تماس جسمانی و همچنین معاشرت در خارج از جلسات ـ بپرهیزند.
با توجه به اینکه گروه احتمالاً ۱۰ عضو دارد که باید ۹۰ دقیقه وقت جلسه را بینشان تقسیم کنند، هر فرد باید حدود ۹ دقیقه صحبت کند. رهبر گروه درحالی این انتظارات را وضع میکند که بهخوبی میداند اعضای گروه از قرارداد تخطی خواهند کرد. این موضوع ما را به فرآیند گروه میرساند:
- بررسی (مشاهدۀ) آنچه رخ میدهد
- پرسوجو (پرسیدن علت)
- ردیابی منشاء رفتار منحرف (بازسازی مجدد)
- جلب توجه گروه به فُرم و معنای آن
- فراخوانی واکنشهای اعضا
این نظریه سپس بر چندین روش متمرکز میشود که رهبران گروه میتوانند با اتکا به آنها در خصوص مقاومتهای بروزیافته در وجود اعضا مداخله کنند و با جدیت بر پیوند (پُلزنی) اعضای تماشاچی و در حاشیه با تعامل شفاهی (گفتگو) متمرکز شوند. پلزنی یکی از ابزارهای اصلی مورد استفاده در گروهدرمانی تحلیلی مدرن است و هدف آن وارد کردن آن دسته از اعضای گروه به بحث است که ممکن است مقاومتهای مشترکی داشته باشند یا یکدیگر را درک میکنند.
برای مثال، اگر از یکی از اعضای گروه به نام میرا دربارۀ تجربۀ یکی دیگر از اعضا سؤالی پرسیده شود (مثلاً: «میرا، بهنظرت گراهام اکنون چه احساسی دارد؟») با این کار بهطور همزمان هم بار تنها بودن در کانون توجه گروه را از دوش گراهام برمیداریم، هم میرا را وارد گفتگوی گروه میکنیم و هم از دنیای درونی میرا، هنگامی که دربارۀ تجربۀ هیجانی گراهام خیالپردازی میکند، آگاه میشویم. هر چه باشد، ما تنها چارچوب مرجع برای دنیای دیگری هستیم. این فرآیند نشان میدهد که پلسازی مزایای متعددی دارد که اگر رهبر گروه بهطور مستقیم از گراهام میپرسید در لحظۀ حال چه احساسی دارد، محقق نمیشدند.
قسمتهای دیگر:
دلبستگی و گروهدرمانی مبتنی بر ذهنیسازی
تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیمگیری مجدد
منابع
Levine, R. (2017). A modern psychoanalytic perspective on group therapy. International Journal of Group Psychotherapy, 67(Supp1), S109–S120.
Ormont, L. R. (1992). The group therapy experience: From theory to practice. St Martin’s Press.
مقاله
همانگونه که در مقدمۀ این یادداشتها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشتهای کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی میپردازد که میتوان در گروهدرمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقهاش بپردازد.
تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیمگیری مجدد دو نظریۀ جداگانه و مکمل هستند. درمان تصمیمگیری مجدد نوعی فرآیند عملمحورِ روانپویشی فشرده و کوتاهمدت است که توسط رابرت و ماری گولدینگ ابداع شد (گولدینگ و گولدینگ، ۱۹۷۹؛ جونز، ۲۰۰۴). تحلیل رفتار متقابل نیز نوعی نظریۀ شخصیت، رواندرمانی و تعامل انسانی است که توسط اریک برن پایهگذاری شد (سالومان، ۲۰۰۳). ترکیب این دو نظریه نوعی همآمیزی منحصربهفرد از اصول گشتالت و روانپویشی را در پی دارد که تجربۀ گروهی آن متمرکز بر کار گروهی در حضور دیگران است. این روش زبانی مشترک در اختیار اعضای گروه میگذارد تا از طریق آن والد (انتقادگر و نوازشگر) خود را شناسایی کنند، به کودک (انطباقیافته و طبیعی) درونیشان محبت ورزند و حالات ایگوی بزرگسال متوازنی را حفظ کنند تا روایتهای پیشنویسهای گذشتهای را که در کودکی نوشتهاند به چالش بکشند و به سمت «پذیرش کامل همان کسی که هستیم» حرکت کنند. علاوه بر حالات ایگوی فوقالذکر، چند مفهوم اصلی دیگر در نظریۀ تحلیل رفتار متقابل عبارتند از وضعیتهای زندگی، پیشنویسهای زندگی و آلودگی.
وضعیتهای زندگی به نتیجهگیریهای پیشبینیشده در مورد خود، دیگران و دنیا اشاره دارد. این پیشنویسها عمدتاً مبتنی بر نتایج نحوۀ تعامل افراد با مراقبان اولیهشان (دوران کودکی) هستند. برن نشان داد که وضعیت زندگی همسو با سبکهای دلبستگی، بهنوعی مشخص میکند که فرد جایگاه خود را در دنیا چطور میبیند (مثلاً من خوبم ـ توخوبی؛ من خوبم ـ تو خوب نیستی؛ من خوب نیستم ـ تو خوبی؛ من خوب نیستم ـ تو خوب نیستی). این باعث میشود افراد تصمیمات ناخودآگاهی بگیرند که بازتابی از وضعیت زندگی کودکیشان است. پیشنویس زندگی اقدام ناخودآگاهی است که به فرد امکان میدهد عشق، توجه یا مراقبت نامشروطی را که از دیگران طلب میکند به دست آورد.
عضو گروهی که خودش را بهصورت «فردی که کلاً عاطفی نیست» توصیف میکند ممکن است پیشنویس «تنها درصورتیکه هیجانهایم را ابراز نکنم، حالم خوب است» را ایجاد کرده باشد. منشاء این پیشنویس در گذشتۀ مراجع ردیابی میشود و در این مسیر، مراجع ترغیب میشود خاطرهای اولیه از این رفتار را بهصورت اولشخص تعریف کند. این کار به فرد و گروه امکان میدهد از نیازی که این انتخاب ناخودآگاه در گذشته رفع میکرده است آگاهی یابند و در عین حال، مراجع را قادر میسازد تصمیمی آگاهانه در خصوص نحوۀ تغییر همان روایتی بگیرد که پیشنویسهایش باعث شدهاند آن را بهطور پیوسته در زمان حال اجرای مجدد کند (مثلاً ایرادی ندارد که آسیبپذیر باشم و نیازهای خودم را رفع کنم؛ جوینز[1]، ۲۰۰۴).
قسمتهای دیگر:
دلبستگی و گروهدرمانی مبتنی بر ذهنیسازی
منابع
Goulding, M., & Goulding, R. (1979). Changing Lives Through Redecision Therapy.
Joines, V. (2004). The treatment of personality adaptions using redecision therapy. In Magnavita. J. (Ed.), Handbook of personality disorders: Theory and practice. Wiley & Sons Inc. (pp. 194-201).
Solomon, C. (2003). Transactional analysis theory: The basics. Transactional Analysis Journal, 33(1), 15–22.
[1] Joines
فراتر رفتن از یالوم (بخش 6) – سایکودراما
مقاله
همانگونه که در مقدمۀ این یادداشتها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشتهای کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی میپردازد که میتوان در گروهدرمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقهاش بپردازد.
سایکودراما رویکردی تجربی و قدرتمند برای کار گروهی است که طی آن از حرکات بدنی و بداههگوییهای دراماتیک برای اجرای مجدد (بازی کردن مجدد در قالب ایفای نقش) و اجرای جسمانی (در قالب حرکات بدنی) دفاعهای روانی درونی یا نشانههایی که فرد تجربه میکند استفاده میشود (مورنو، ۱۹۶۹/۱۹۷۵). در این درمان که نوعی تغییر جهت از درمان فرآیندمحور بینفردی سنتی است، بیمار ترغیب میشود بهجای حرف زدن، فرآیندهای درونیاش را بهشکلی نمایشگونه اجرا کند.
گرچه سایکودراما بهخودیخود گرایش و رویکرد کامل و جداگانهای بهحساب میآید، میتوان از فنون و مداخلات آن به نفع اعضای گروههای فرآیند بیماران غیربستری استفاده کرد (نیکولاس،۲۰۱۷؛ تریدول و دارتنل، ۲۰۱۷). پروتکل سایکودراماتیک سه مؤلفه دارد: (۱) «مرحلۀ گرم کردن»؛ (آمادهسازی پروتاگونیست یا قهرمان) (۲) مشخص کردن موقعیت ایجادکنندۀ تعارض و اجرای آن؛ «مرحلۀ عمل یا اجرا» و در نهایت (۳) درخواست از اعضای گروه برای مشارکت و ابراز پاسخهای شخصیشان به پروتاگونیست؛ «مرحلۀ بهاشتراکگذاری». در سایکودراما «پروتاگونیست» معمولاً فرد اصلیای است که به اجرای نمایش هیجانی میپردازد، درحالیکه سایر اعضای گروه در نقش «بازیگران کمکی» که بخشهایی از دنیای درونی فرد را نشان میدهند به پروتاگونیست کمک میکنند. رهبر گروه لقب «کارگردان سایکودراما» را یدک میکشد. برخی از فنون فراوان سایکودراماتیکی که بهعنوان مداخله بهکار میروند و برگرفته از سایکودراما هستند شامل همذاتپنداری، نقشگزاری، واژگونی نقش و آموزش نقش میشوند.
همذاتپنداری یعنی ایفای نقش خودِ درونی پروتاگونیست توسط یکی از اعضا یا رهبر گروه. این فن به افراد کمک میکند با افکار و احساساتی ارتباط برقرار کنند که ممکن است به دلیل خجالتی بودن، ترس یا ناتوانی در نامگذاری تجارب درونشان نتوانند آنها را ابراز کنند.
برای مثال، پس از مشخص شدن پروتاگونیست، کارگردان از او میخواهد فردی از اعضای گروه را انتخاب کند که «بتواند جای تو قرار بگیرد و افکار و احساساتی را که تجربه میکنی اما ابراز نمیکنی ابراز کند.» با این روش، همذاتپنداری شناسایی میشود. با تداوم این موقعیت، پروتاگونیست ممکن است به یکی از افراد مهم زندگیاش بگوید: «واقعاً نمیفهمم چرا ترکم کردی.» همذاتپندار افکاری را بیان میکند که احساس میکند پروتاگونیست در سر دارد اما ابرازشان نمیکند؛ برای مثال: «از اینکه ظاهراً به من اهمیت نمیدهی بهشدت ناراحتم!» پس از چنین ابرازی، پروتاگونیست میتواند عبارت بیانشده توسط همذاتپندار را تغییر دهد یا بهطور کامل رد کند و امکان کاوش یا گسترش هر چه بیشتر تجارب درونی خود را فراهم کند (نیکولاس، ۲۰۰۹؛ ۲۰۱۷).
سایکودراما روشی نظامیافته برای نقشگزاری است که فرد را قادر میسازد در محیط گروه و از طریق اجرا و ایفای نقش بهجای صحبت کردن محض، به کاوش ابعاد روانی-اجتماعی تعارضها، مشکلات، روابط بینفردی و موقعیتهای زندگی بپردازد. از طریق اجرای مجدد تجارب بهصورت جسمانی، گذشته به اینجا و اکنون آورده میشود و به فرد امکان میدهد با راهنمایی درمانگر یا کارگردان و مشارکت اعضای گروهی که خود نیز تروماهای مشابهی را تجربه کردهاند، خاطرات گذشته را پردازش کند (کیپر، ۱۹۹۸).
قسمتهای دیگر:
دلبستگی و گروهدرمانی مبتنی بر ذهنیسازی
تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیمگیری مجدد
منابع
Moreno, J. L., & Moreno, Z. (1969/1975). Psychodrama (Vol. 3). Beacon, NY: Beacon House (original edition, 1969).
Nicholas, M. (2009). Introduction to the special edition on psychodrama with some comments on Moreno’s concept of spontaneity. Group, 33, 291–296.
Nicholas, M. W. (2017). The use of psychodrama and sociometry techniques in psychodynamic and other process groups. International Journal of Group Psychotherapy, 67(Supp1), S131–S140.
Treadwell, T., & Dartnell, D. (2017). Cognitive behavioral psychodrama group therapy. International Journal of Group Psychotherapy, 67(Supp1), S182–S193.
فراتر رفتن از یالوم (بخش 5) – گروهدرمانی یونگی
مقاله
همانگونه که در مقدمۀ این یادداشتها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشتهای کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی میپردازد که میتوان در گروهدرمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقهاش بپردازد.
تأثیری که روانشناسی یونگی بر کار گروهدرمانی داشته است از جمله کنکاشهای جدیدتر و منحصربهفرد در زمینۀ نظریۀ گروه محسوب میشود. از نوشتههای هچت (۲۰۱۱) بهعنوان نقطۀ مرجع اصلی برای نشان دادن تأثیرات روانشناسی یونگی بر گروهدرمانی استفاده میشود: (الف) مفهومسازی وسیعتری از لیبیدو، (ب) نگرشهایی که در مورد ناخودآگاه وجود دارد، (ج) فردگرایی، (د) محور ایگو-خود، (ه) مشکل تضادها، (و) اتخاذ رویکردی کیمیاگرانه به مسئلۀ انتقال و (ز) کهنالگوها و ناخودآگاه جمعی.
هچت (۲۰۱۱) به مفهوم یونگی لیبیدوی خویشاوندی میپردازد. این مفهوم یکی از عوامل اصلی وجود انسان برای ایجاد تعلق و برقراری ارتباط با دیگران است و امیال مربوط به روابط غیرعاشقانه، خلاقیت و جذابیت را انسانیسازی میکند. مفهوم لیبیدوی خویشاوندی در قالب ترغیب شدن اعضای گروه برای متمایل شدن به عشق یا جریان انرژی بخشهایی از شخصیت فردی دیگر نمود پیدا میکند. فردگرایی بهصورت ادراک فرد از خود و پرسونایی که برای ارضای انتظارات یا خواستههایش از نقش اجتماعیاش در زندگی به چهره میزند تعریف میشود.
عملکرد متعالی نتیجۀ اتحاد محتوای خودآگاه و ناخودآگاه است (یونگ، ۱۹۵۷). درمانگران یونگی اعضا را به سمت نگه داشتن پارادوکسهای دیالکتیک مربوط به بخشهای بهظاهر متناقض شخصیتشان یا «خود سایه» سوق میدهند. به این معنا که بخشهای متناقض میتوانند همزمان و در کنار هم حضور داشته باشند. پرداختن به دوگانگیهای این یا آن (مثلاً عشق و نفرت تجربهشده در روابط طولانیمدت) به درمانگران یونگی اجازه میدهد تا اتصال دو بخش ناهمخوان شخصیت و کنار آمدن با این موضوع را برای اعضای گروه مدلسازی کنند. یعنی پذیرش وجود همزمان دو بخش متناقض در شخصیت بهجای تلاش برای حذف یکی از آنها.
کهنالگوها اسطورههایی باستانی و بهارثرسیده دربارۀ انسان هستند که نقششان هدایت، آگاهیبخشی و الهامبخشی به چشماندازهایی است که افراد برای مسیر زندگی خودشان متصور میشوند (هچت، ۲۰۱۱). ازآنجاییکه اغلب با نگاهی جامع و گسترده به روایتهای زندگیمان نگاه نمیشود، درمانگران یونگی به دنبال معناسازی و دگراندیشی در خصوص مواجههها و مسیرهای مخاطرهآمیزی هستند که فرد طی سالها پشت سر گذاشته است. میتوان از اعضای گروه درخواست کرد تا دیدشان را وسیعتر کنند و با اتخاذ دیدگاهی جهانشمول، «از دور» به مسیر زندگی عضو معینی از گروه نگاه کنند. اتخاذ چنین دیدگاهی به اعضای گروه امکان میدهد اگر یکی از اعضاءبیشازحد غرق در واقعیت پریشانی فعلیاش باشد، با القای هدف و معنا با استفاده از قیاسها یا داستانهای اسطورهای، به کمک او بشتابند (هچت، ۲۰۱۱).
قسمتهای دیگر:
دلبستگی و گروهدرمانی مبتنی بر ذهنیسازی
تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیمگیری مجدد
منابع
Hecht, J. (2011). Becoming Who We Are in Groups: One Jungian’s Approach to Group Psychotherapy. Group, 35(2), 151-165.
Jung, C. G. (1957). The transcendent function. Collected Works, 8, 69.
فراتر رفتن از یالوم (بخش 4) – روابط ابژه
مقاله
همانگونه که در مقدمۀ این یادداشتها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشتهای کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی میپردازد که میتوان در گروهدرمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقهاش بپردازد.
روابط ابژه یکی از چهار مدل نظری اصلی درمان روانپویشی است (فرانکلند، ۲۰۱۰). بر اساس نظریۀ روابط ابژه، افراد از بدو تولد به دنبال برقراری روابط هستند و به آن نیاز دارند و این یعنی همۀ اعمالی که افراد انجام میدهند تلاشی برای ایجاد پیوند با دیگران است (بوچل و روتان، ۲۰۱۷). در این نوع درمان، افراد از دفاعهایی آگاه میشوند که در ازای ایجاد ایمنی موقت و محافظت از فرد در برابر آسیبپذیری، مانع برقراری و حفظ روابط بینفردی مثبت میشوند (بوچل و روتان، ۲۰۱۷). یکی از مفاهیم اصلی روابط ابژه عبارت است از همانندسازی فرافکنانه (بوچل و روتان، ۲۰۱۷). بر اساس این مفهوم، فرد بخشیهایی از خودش را به فرد دیگری «فرافکنی» میکند و از این طریق، هیجان یا بخش ناخوشایند وجودش را متعلق به خود نمیداند و طرف مقابل را مجبور میکنند که بهنحوی احساس و رفتار کند که گویی این فکر یا هیجان خصیصهای متعلق به او است.
برای مثال، فرض کنید یکی از اعضای گروه (گامورا) به عضو دیگر (پیتر) بگوید که چون او (پیتر) وسط حرفش پریده و قبل از اتمام سخنانش موضوع بحث را عوض کرده از دستش دلخور است. پیتر ممکن است احساس شرمندگی و خودخواهی کند، اما بهجای پذیرش این بخش از وجودش میگوید: «نصف جلسه مشغول صحبت بودهای. امروز بهاندازۀ کافی از گروه سهم نداشتهای؟» پیتر با این عبارت هیجانهای انکارشدۀ شرمساری یا خودخواهی خودش را به گامورا فرافکنی میکند و با ایجاد ترس از اینکه او وقت زیادی را از گروه میگیرد، باعث میشود گامورا از کوره در برود و در پاسخ بگوید: «نه! تمام کردن صحبتم برایم مهمتر از تو است!» بدین ترتیب، رفتارها و حرفهایی که پیتر برای انکار هیجانهای خودش به کار گرفته بود، گامورا را به سمت عینیتبخشی به خودخواهی سوق داد.
قسمتهای دیگر:
دلبستگی و گروهدرمانی مبتنی بر ذهنیسازی
تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیمگیری مجدد
منابع
Buchele, B. J., & Rutan, J. S. (2017). An object relations theory perspective. International Journal of Group Psychotherapy, 67(Supp1), S36–S43.
Frankland, A. G. (2010). The little psychotherapy book: Object relations in practice. New York: Oxford University Press.
فراتر رفتن از یالوم (بخش 3) – درمان سیستممحور
مقاله
همانگونه که در مقدمۀ این یادداشتها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشتهای کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی میپردازد که میتوان در گروهدرمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقهاش بپردازد.
درمان سیستممحور نوعی روش درمانی مبتنی بر نظریه است که بر اساس نظریۀ سیستمهای انسانی زنده بنا شده است (آگازاریان، ۱۹۹۷، ۲۰۱۲؛ گنت و آگازاریان، ۲۰۱۷). درمان سیستممحور باعث ایجاد فرهنگ منحصربهفردی میشود که اعضای گروه در آن درک عمقیشان از پیامهای بیانشدۀ سایر اعضای گروه را بازتاب میدهند و درعینحال مکانیسمهای دفاعیای را به چالش میکشند که به همان شکل اتخاذشده در طول تحول در وجود اعضا متبلور میشود (گنت و اگازاریان، ۲۰۱۷).
گروهبندی کارکردی (functional subgrouping) مفهوم و مداخلۀ اصلی و منحصربهفردی است که در این نوشتۀ کوتاه نمیتوان آن را آنگونه که شایسته است، توصیف کرد. بهطور کلی، انسانها هنگام قرار گرفتن در گروه معمولاً دو تعامل گروهی مشکلساز را ایجاد میکنند: بیمارِ شناساییشده و فردی که نقش سپر بلا را دارد (آگازاریان، ۱۹۹۷، ۲۰۱۲). این روش به اعضا اجازه میدهد تعاملات رخداده در گروه را غیرشخصی و تفاوتهای میان اعضا را به شکلی آسانتر با هم تلفیق کنند و بدین ترتیب، مانع از بروز این مشکلات رایج میشود (گنت و آگازاریان، ۲۰۱۷).
طی این فرآیند، افراد در زیرگروههای معینی قرار میگیرند و از آنها خواسته میشود در مورد موضوع یا باور مشترکی با هم صحبت کنند. برای مثال، اگر نبود جهت مشخص در گروه باعث مضطرب شدن برخی از اعضای گروه و هیجانزده شدن اعضای دیگر شود، از اعضای مضطرب خواسته میشود همراه با هم یک زیرگروه را تشکیل دهند و در خصوص تجربۀ اضطرابشان با جزئیات بیشتری با یکدیگر صحبت کنند. این اعضا بهتدریج دیدگاههایشان را از هم متمایز میکنند و تجربۀ مشترکشان از «اضطراب» گوناگون و متمایز میشود و این امر منجر به بروز تفاوتهای قابلتحملی در داخل این زیرگروه میشود. در نقطهای از این روند، مرزهای زیرگروه باز میشود تا اعضای زیرگروههای دیگر متوجه شباهتهای خود با یکدیگر شوند و آنها را با هم تلفیق کنند و بدین ترتیب، سیستمی پویاتر، امن و پیچیده را به وجود میآورند.
به اعضا گفته میشود که در سطح فردی علاوه بر گفتگو، با کنجکاوی به سخنان سایر اعضا گوش فرا دهند. وقتی یکی از اعضا صحبتش را به پایان میرساند، سخنش را با این جمله تمام میکند: «کس دیگری نظری دارد؟» این عبارت یعنی فرد سخنش را به پایان رسانده است و پای دیگران را به گفتگو باز میکند. به اعضا گفته میشود پیش از آنکه با افکار خودشان پاسخ دهند، سخنان عضو قبلی را تفسیر کنند و با نگاه به او به دنبال نشانههای کلامی یا غیرکلامیای باشند که نشان میدهد لب کلام و پیام اصلی او را بهطور دقیق متوجه شدهاند. یک عضو تنها پس از آنکه توسط دیگر اعضا تصدیق شود میتواند حرفش را بیان کند و در فکر یا نظرشان شریک شود و سپس سخنش را با «کس دیگری نظری دارد؟» به پایان برساند. این چرخه تکرار میشود و به دیگران امکان میدهد تا بدون فراخوانی مناسبات گروهی معمول، مثلاً اتکا به سپرِ بلا یا بیمار شناساییشده بهعنوان روشی برای نشان دادن رشد یا تمایز در گروههای فرآیند، دیدگاههای مختلف را با هم تلفیق کنند (آگازاریان، ۱۹۹۷، ۲۰۱۲).
قسمتهای دیگر:
دلبستگی و گروهدرمانی مبتنی بر ذهنیسازی
تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیمگیری مجدد
منابع
Buchele, B. J., & Rutan, J. S. (2017). An object relations theory perspective. International Journal of Group Psychotherapy, 67(Supp1), S36–S43.
Frankland, A. G. (2010). The little psychotherapy book: Object relations in practice. New York: Oxford University Press.
فراتر رفتن از یالوم (بخش 2) – گروهدرمانی گشتالتی
مقاله
همانگونه که در مقدمۀ این یادداشتها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشتهای کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی میپردازد که میتوان در گروهدرمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقهاش بپردازد.
در گروهدرمانی گشتالتی اعضای گروه فضای آگاه شدن، دیده شدن و برقراری ارتباط با یکدیگر را پیدا میکنند. نگاه امروزی این بخش به گروهدرمانی گشتالتی عمدتاً متأثر از نوشتههای کول و ریس (۲۰۱۸) است. بر اساس این نوشتهها، گروهدرمانی گشتالتی به افراد اجازه میدهد بخشهای شناختهشده و پذیرفتهنشدۀ وجودشان را با هم تلفیق کنند و به افرادی خودتنظیمگر تبدیل شوند (کول و ریس،۲۰۱۸).
نظریۀ گشتالت بر زمان حال و اینکه چگونه با دیگران ارتباط برقرار میکنیم، دلبستۀ آنها میشویم و از خودمان در برابر آنها محافظت میکنیم متمرکز است (کپنر، ۱۹۸۰؛ پرلز، ۱۹۷۳). واژۀ گشتالت به یک «کُل» اشاره دارد که چیزی فراتر از مجموع اجزای خودش است. در این رویکرد، خودآگاهی بهعنوان عامل رشد و شفابخشی در نظر گرفته میشود که در صورت تقویت، به اعضای گروه امکان خودتنظیمی رفتارشان و همچنین تحقق کامل پتانسیلشان را میدهد.
از دو منظر میتوان به اهداف گروهدرمانی گشتالتی (کول و ریس، ۲۰۱۸) نگاه کرد: اهداف فردی (مثلاً یکپارچه کردن قطبهای مختلف وجود فرد، گسترش آگاهی، دستیابی به تماس با خود، تعریف مرزها و ارائۀ خودیاری) و اهداف گروهی (مثلاً پرسیدن خواستهها یا نیازهای فرد بهشکلی واضح، مدیریت مؤثر تعارض بینفردی، رشد کردن در نتیجۀ مواجهه با مشکلات در عین احترام به نیازهای یکدیگر، یادگیری نحوۀ حمایت از دیگران و انرژی دادن به آنها و خودداری از ارائۀ توصیه یا نصیحت مستقیم). اصول اصلی مورد بحث در گروهدرمانی گشتالتی عبارتند از کلنگری (holism)، نظریۀ میدانی (field theory) و فرآیند تشکیل شکل (figure-formation process).
کلنگری بدین صورت توصیف میشود: تمرکز بر ترمیم خود، میدان اطرافمان و سازههایی که بین این دو میسازیم؛ سازههایی که بر عمل تأثیر میگذارند (کول و ریس، ۲۰۱۸).
در نظریۀ میدانی، عنوان میشود که ما در میدان یا سیستم کوچکمان در داخل گروه بهشکلی ناخواسته تحت تأثیر میدان جامعۀ بزرگتر هستیم و نوعی خُردجهان در گروه جامعۀ بزرگتر بهحساب میآییم. عقاید نژادپرستانه علیه افراد رنگینپوست و «اوباش» و «تبهکار» دانستن آنها مثالی در این زمینه است که ممکن است باعث شود اعضا با مشاهدۀ رفتاری از عضو سیاهپوست در مقایسه با مشاهدۀ همین رفتار از عضو سفیدپوست، هیجان ترس یا «پرخاشگری» ادراکشدۀ بیشتری را احساس کنند.
قسمتهای دیگر:
دلبستگی و گروهدرمانی مبتنی بر ذهنیسازی
تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیمگیری مجدد
منابع
Cole, P., Reese, D. (2018). New Directions in Gestalt Group Therapy. New York: Routledge
Kepner, E. (1980). Gestalt group process. In B. Feder & R. Ronall (Eds.), Beyond the hot seat: Gestalt approaches to group (pp. 5-24). New York: Brunner/Mazel. Perls, F. S. (1973). The Gestalt approach and eyewitness to therapy. New York: Bantam Books.
مقاله
همانگونه که در مقدمۀ این یادداشتها گفته شد، این مجموعه متشکل از یادداشتهای کوتاهی است که به معرفی برخی از رویکردهای متفاوتی میپردازد که میتوان در گروهدرمانی از آنها بهره برد. البته این توضیحات بسیار مختصر بوده و صرفاً برای آشنایی مخاطب با کلیات هر رویکرد نوشته شده است تا خواننده بتواند با پیدا کردن علاقمندی یا کنجکاوی خود، به مطالعۀ بیشتر در زمینۀ مورد علاقهاش بپردازد.
ضرورت نظریۀ دلبستگی برای درک و مفهومسازی الگوهای بینفردی و فرآیندهای ذاتیای که بر رفتار انسانها در هنگام یافتن ارتباط عاطفی با دیگران (تلاش برای برقراری روابط دارای بار عاطفی با دیگران) در مواقع نیاز تأثیر میگذارند بیشتر شده است (بالبی، ۱۹۷۹؛ ۱۹۸۸).
درمان مبتنی بر ذهنیسازی (MBT) در ابتدا بهمنظور کاهش خودزنی و رفتارهای خودکشی در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی ایجاد شد، اما مهارتها و کاربردهای فراوانی دارد که قابل انتقال به جمعیت عمومی هستند (بیتمن و فوناگی، ۲۰۱۳؛ کلسن، ۲۰۱۷). نظریۀ درمان مبتنی بر ذهنیسازی بر کارکرد روابط دلبستگی و نقش آنها در ایجاد اعتماد معرفتی تأکید دارد. اعتماد معرفتی به معنی اعتماد به اصالت و اهمیت شخصی دانشی است که در فضای میانفردی منتقل میشود و نحوۀ کارکرد محیط اجتماعی و چگونگی تعیین مسیر در آن بهمنظور رفع نیازهای فردی را مشخص میکند.
سازههای نظری اصلی نظریۀ درمان مبتنی بر ذهنیسازی شامل حالات پیشذهنیسازی ذیل است: حالت همارزی روانی (psychic equivalence)، حالت وانمودی (pretend mode) و حالت غایتشناختی (teleological mode). در یکی از حالتهای پیشذهنیسازی، بهشکلی خودکار با افکار و احساساتمان ارتباط برقرار میکنیم، تجسمبخشیشان میکنیم و اجازه میدهیم به طرق خودکاری که برای تحقق اهداف درونی خودمان بیثمر هستند بر ما تأثیر بگذارند. کلسن (۲۰۱۷) معتقد است که گیر افتادن در یکی از حالات پیشذهنیسازی با از بین رفتن حس کنجکاوی همراه است و باعث میشود مراجع دچار «قطعیت افراطی» شود.
همارزی روانی باور بنیادینی است که بر اساس آن، هر چه به ذهن بیاید و احساس شود بهصورت واقعی و درست تجربه میشود و غیر از آن، هیچ حالت ممکن دیگری نمیتواند وجود داشته باشد. نمایان شدن این ذهنیت در قالب سخنان اعضای گروه را میتوان در جملاتی مانند «من صرفاً آدم اجتماعیای نیستم» یا «امروز صرفاً حوصلۀ صحبت کردن در گروه را ندارم» مشاهده کرد.
حالت وانمودی زمانی است که ظرفیت و عاطفۀ مراجع با هم همخوانی ندارد. اینکه بسیاری از افراد گروه میتوانند در عین صحبت دربارۀ هیجانهای تروماتیک یا دشوارشان لبخند بزنند جلوۀ این حالت است.
حالت غایتشناختی زمانی است که طی آن بهجای اینکه بازنماییهای ذهنی از طریق واژهها ابراز شوند، حالات روانی از طریق رفتارهای آشکار و عینی ابراز میشوند (کلسن، ۲۰۱۷؛ کارترود و بیتمن، ۲۰۱۲).
قسمتهای دیگر:
تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیمگیری مجدد
منابع
Bateman, A., & Fonagy, P. (2013). Mentalization-based treatment. Psychoanalytic Inquiry: A Topical Journal for Mental Health Professionals, 33, 595–613.
Bowlby, J. (1979). The making and breaking of affectional bonds. London, UK, & New York, NY: Routledge.
Bowlby, J. (1988). A secure base: Clinical applications of attachment theory. London, UK: Routledge.
Karterud, S., & Bateman, A. (2012). Group therapy techniques. In A. Bateman & P. Fonagy (Eds.), Handbook of mentalizing in mental health practice (pp. 81–105). Washington, DC: American Psychiatric Press.
Klassen, K. (2017). Mentalization-based treatment techniques in group therapy. International Journal of Group Psychotherapy, 67(Supp1), S99–S108.
فراتر رفتن از یالوم – مقدمه
مقاله
هیچکس نمیتواند دربارۀ تأثیر مثبت اروین یالوم بر حیطۀ گروهدرمانی تردید به خود راه دهد. یالوم در نوشتههای جریانساز خود، با سادهسازی منابع بسیار متنوع به چند عامل درمانی مشترک و خلاصه، امکان استفاده از آنها را بهعنوان اصول راهنما در انواع مختلفی از گروهها و موقعیتها فراهم کرد (یالوم و لش، ۲۰۰۵). در بخش اعظمی از برنامههای آموزشی دکترای روانشناسی نام یالوم با گروهدرمانی مترادف شده است، بهطوریکه حدود ۷۹ درصد از واحدهای مشاورۀ گروهی از کتاب او بهعنوان منبع درسی اصلیشان استفاده میکنند و از ویدیوهای نحوۀ عمل وی در سناریوهای بالینی بهعنوان الگویی از رهبری مؤثر رواندرمانی گروهی بهره میبرند (وایناستین و روستنی، ۱۹۹۸). پیمایش انجامشده بر روی دورههای دکترا نشان داد که گرایشهای نظری اصلی تدریس در کلاسهای گروهدرمانی به شرح ذیل است: ۶۱ درصد التقاطی، ۲۹ درصد وجودی یا ارتباطی، ۶ درصد روانپویشی و ۳ درصد شناختی-رفتاری (وایناستین و روستنی، ۱۹۹۸). با در نظر گرفتن گستره و عمق مدلهای نظری منحصربهفردی که مختص گروهدرمانی هستند و در دورۀ آموزشی تحصیلات تکمیلی معمول مطرح نمیشوند، این آمار خیرهکننده است. در واقع، در بسیاری از برنامههای آموزشی (بالینی، مددکاری اجتماعی و روانپزشکی) هیچ تضمینی برای کسب تجربه در زمینۀ گروهدرمانی از طریق کارآموزی یا گذراندن واحدهای الزامی گروهدرمانی وجود ندارد (مارکوس و کینگ، ۲۰۰۳). این خود مهر تأییدی بر این موضوع است که در تربیت حرفهایمان، کماکان به آموزش گروهدرمانی توجه کافی نمیشود و میزان آموزش آن در دورههای تربیت حرفهای بسیار کم است؛ علیرغم اینکه گروهدرمانی اخیراً بهعنوان یکی از حیطههای تخصصی روانشناسی پذیرفته شده است.
تدریس گروهدرمانی عمدتاً مشابه درمان فردی است که مربیان طی آن از اصول جنبش تلفیق رواندرمانی برای آموزش استفاده میکنند. در این حالت، تدریس عوامل درمانی مشترک و مدلهای تلفیقی، در مقایسه با کاوش ژرفای گرایشهای نظری خاص و تسلط بر آنها ارزش بیشتری دارد (لامپروپولوس و دیکسون، ۲۰۰۷). این موضوع کارآموزان و درمانگران تازهکار را مجبور میکند برای یادگیری گرایشهای نظری خاص، خود بهصورت مستقل به سازمانهای حرفهای مراجعه کنند. شخصاً یادم نمیآید که در دوران تحصیل، غیر از مدلهای فرآیند بینفردی عوامل مشترک فوقالذکر، به نظریههای گروه دیگری برخورده باشم و به این ترتیب تا زمان تبدیل شدن به عضو فعال انجمن رواندرمانی گروهی آمریکا، در مرحلۀ ناشایستگی ناخودآگاه[1] باقی ماندم. در حیطۀ روانشناسی، این موضوع مورد توافق است که هیچ دیدگاه درمانیای بهتنهایی نمیتواند برای حل همۀ مشکلات بالینی اثربخش باشد (کاستونگوای، ۲۰۰۰). این بدان معنا نیست که بررسی مشکل از منظر دیدگاههای نظری مختلف ارزشی ندارد. بیایید بهجای نوشیدن معجون خوشمزۀ عوامل مشترک نظریهها، با کنجکاوی به دنبال طعم ظریف و منحصربهفردی باشیم که میتوانیم با مزه کردن میوۀ هر یک نظریههای گروه خاص به آن برسیم. از طریق این کاوش نظری عمیق، میتوانیم روشهای جدیدی را برای گسترش دامنۀ تواناییهای رهبران گروه و آگاهی از ابزارهای در دسترسمان شناسایی کنیم و فردیتمان را بهعنوان رهبر آتی گروه افزایش دهیم.
در قسمتهای آیندۀ این نوشته به بررسی نظریههای زیر در کار گروه خواهیم پرداخت:
دلبستگی و گروهدرمانی مبتنی بر ذهنیسازی
تحلیل رفتار متقابل و درمان تصمیمگیری مجدد
منابع
Castonguay, L. G. (2000). A common factors approach to psychotherapy training. Journal of Psychotherapy Integration, 10(3), 263–282.
Lampropoulos, G. K., & Dixon, D. N. (2007). Psychotherapy integration in internships and counseling psychology doctoral programs. Journal of Psychotherapy Integration, 17(2), 185–208.
Markus, H. E., & King, D. A. (2003). A survey of group psychotherapy training during predoctoral psychology internship. Professional Psychology: Research and Practice, 34(2), 203–209.
Weinstein, M., & Rossini, E. D. (1998). Academic training in group psychotherapy in clinical psychology doctoral programs. Psychological Reports, 82, 955–959.
Yalom, I. D., & Leszcz, M. (2005). The theory and practice of group psychotherapy. New York: Basic Books.
[1] Unconscious incompetence: مرحلۀ اول در مراحل یادگیری مارتین. ام برادول که طی آن فرد علاوه بر اینکه از انجام کاری عاجز است یا مهارتی را ندارد، به این ناآگاهی خویش واقف نیست و قبول نمیکند که در فلان زمینه نقص دارد. م.