نوشته‌ها

وقتی روان‌پزشک جوانی بودم با جانبازان جنگ ویتنام که بر اثر آنچه بر سرشان آمده بود، چیزهایی که دیده بودند و کارهایی که انجام داده بودند و دچار تروما شده بودند کار می‌کردم. همان‌طور که این سربازها را درمان و دربارۀ PTSD مطالعه می‌کردم، متوجه شدم می‌توانم از آنچه می‌آموزم برای کمک به زنان استفاده کنم. اولین پناهگاه‌ها و واحد‌های بحران تجاوز برای زنان آسیب‌دیده در دهۀ 1970 باز شدند و ما هم در همان زمان دربارۀ اثر به‌احتمال ماندگار سوءاستفادۀ جنسی در دوران کودکی، یعنی آن هراس، اضطراب، افسردگی و دیگر اختلال‌هایی که ممکن است علامت‌های همیشگی ترومای کودکی باشند، آموزش می‌دیدیم.

من که احتمال می‌دادم بعضی از بیماران بزرگسالم بازماندۀ سوءاستفادۀ جنسی در دوران کودکی نیز باشند، به پرسش‌نامۀ پذیرش بزرگسالانم پرسشی را دربارۀ ترومای دوران کودکی اضافه کردم: «تا به حال در طول زندگی خود از نظر هیجانی، روان‌شناختی، جسمی یا جنسی دچار تروما شده‌اید یا مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اید؟» پاسخ (هم از جانب مردان و هم از جانب زنان) اغلب بله بود، اگرچه نه الزاماً اولین باری که این پرسش را مطرح کردم.

بعد، حدود سی سال پیش متوجه شدم در حال درمان هشت تن از مردانی هستم که به پرسش تروما/سوءاستفاده‌ام پاسخ مثبت داده بودند. هفت تن از آنها توسط مردها مورد سوءاستفاده قرار گرفته بودند؛ یکی از آنها توسط یک مرد و یک زن. آنها از طبقۀ متوسط و در دهه‌های چهارم و پنجم زندگی بودند. همه به جز یک نفر متأهل بودند، بیشترشان بچه داشتند و با توجه به سطح هوش و تحصیلاتشان ظاهراً همه ناموفق بودند. بیشتر آنها در زمینۀ صمیمیت، اعتماد و روابط جنسی مشکل داشتند.

همۀ این مردان برای درمان انفرادی به من مراجعه کرده بودند، اما هیچ‌یک برای درمان سوءاستفادۀ جنسی نیامده بود. در حقیقت، حدود نیمی از آنها اولین‌بار به پرسش سوءاستفاده پاسخ نه داده بودند، اما به مرور زمان این نه به بله تبدیل شده بود. در نهایت تک‌تک آنها در جلسات فردی با ترومای جنسی درگیر بودند؛ همین باعث شد گروه روان‌درمانی‌ای را امتحان کنم که در اصل بر آموزش روانی دربارۀ سوءاستفاده و تروما متمرکز باشد.

به هر یک آنها گفتم یکی از چند نفری است که درمان می‌کنم و در کودکی دچار تروما شده است؛ به اشتراک گذاشتن تجربه‌ها  و یادگیری آنچه روان‌پزشکی و روان‌شناسی دربارۀ سوءاستفادۀ جنسی در دوران کودکی و پیامدهای احتمالی آن در بزرگسالی کشف کرده بودند می‌توانست مفید باشد. هر هشت نفر موافقت کردند در «دوره‌ای» 12 جلسه‌ای شرکت کنند.

در جلسۀ اول از آنها خواستم هیچ کنایه‌ای در کار نباشد. این مردها نمی‌دانستند چگونه ممکن است آقایان بدون کنایه حرف بزنند. توضیح دادم که هدف از کنایه اغلب بستن بحثی ناخوشایند است؛ یکی از دلایلی که ما را دور هم جمع کرده بود انجام این گفتگوها و عبور از این احساس ناخوشایند بود. جلسات گروه دوشنبه‌شب‌ها از 8 تا 10 برگزار می‌شد. هر جلسه با ارائۀ کوتاهی از یافته‌های پژوهشی آغاز می‌شد و پس از آن اعضای گروه به بحث و اظهار نظر می‌پرداختند. برای اینکه مردها به لحاظ هیجانی احساس نکنند رسوا و تحقیر شده‌اند، پیشنهاد دادم تجربۀ جنسی و جسمی‌شان را در قالب «مثال‌های» کوتاهی گزارش دهند که برای به تصویر کشیدن نکاتی که در ارائه مطرح شده بود طراحی شده‌اند. از مردان خواسته شد پرسش بیشتری نپرسند که گوینده را معذب کند؛ برای مثال «نپرسید وقتی آن سوءاستفاده اتفاق می‌افتاد چه احساسی داشتی.» در شروع چنین منطقۀ امنی مورد نیاز و مؤثر بود، اما وقتی اعتماد بیشتر شد دیگر لزومی نداشت؛ خودشان خواستند بیشتر از تجربه‌ها و احساس‌هایشان حرف بزنند.

در هفتۀ یازدهم، یکی از اعضا گفت احساس می‌کند چیزهای بیشتر برای یاد گرفتن وجود دارند و امیدوار است بتوانیم دوره را 12 جلسۀ دیگر ادامه دهیم. دیگران هم موافق بودند. وقتی به جلسۀ بیست و چهارم نزدیک شدیم همان مرد دوباره گفت می‌خواهند ادامه بدهند، پس تصمیم گرفتیم برای سومین دورۀ 12 هفته‌ای، یک‌هفته در میان از 8 تا 10 شب ملاقات کنیم.

این ماجراها مربوط به 30 سال قبل است و اعضای گروه هنوز دوشنبه شب‌ها، یک‌هفته در میان با هم ملاقات می‌کنند. یکی از مردها به کالیفرنیا نقل مکان کرد، اما مرد دیگری جایش را گرفت، که از طرف یکی از اعضای گروه ارجاع داده شده بود. دو تن از مردها به قسمت‌های دیگر کشور رفتند؛ آنها کماکان از طریق اسکایپ در جلسات شرکت می‌کنند.

در طول سال‌ها محتوای بحث گروهی گسترش یافته است اما همیشه مسائل شخصی و محرمانه را در بر می‌گیرد. از تروماهای جنسی و جسمی‌ و استرس‌هایی که هر یک از این مردها در کودکی و پس از آن تجربه کرده بود مطلع شدیم. با وجود این، این بحث‌های بی‌پرده به همه کمک کردند با مسائل روزمرۀ خانه و محیط کار نیز کنار بیایند.

برای مثال، مارتین (اسم واقعی‌اش این نیست) در ابتدا به دلیل افسردگی، نداشتن اعتماد به نفس، مسائل زناشویی و نگرانی‌های شغلی برای درمان فردی مراجعه کرد. اولین‌بار که دربارۀ ترومای جنسی یا دیگر تروماهای دوران کودکی از او پرسیدم گفت موردی نبوده است؛ گفت از خانوادۀ مذهبی سالمی آمده و با سه خواهر و برادر و والدینش احساس نزدیکی می‌کند.

با وجود این یک ماه پس از شروع کار مارتین حادثۀ مهمی را به خاطر آورد که در پشت خودروی سفری خانواده اتفاق افتاده بود. خانواده مسیری طولانی را به سمت اردوگاه می‌پیمود. مارتین حدوداً هشت ساله بود و با برادر بزرگش در قسمت بار دراز کشیده بود. خواهرهایش در صندلی‌های میانی بودند.

برادر مارتین دستش را به بدن او مالیده و لب‌هایش را بوسیده بود. یادش می‌آمد که بی‌حال و سردرگم آنجا دراز کشیده بود. با هیچ‌کس از این اتفاق حرفی نزده بود تا زمانی‌که سی سال بعد برای درمان مراجعه کرد و همین باعث شد به گروه بپیوندد. در گروه توانست عدم اطمینان دوران نوجوانی در مورد تمایلات جنسی خود، رابطۀ جنسی پیچیده با همسرش، خام‌دستی‌اش به عنوان یک پدر و مسائلی را که در محیط‌های اجتماعی و حرفه‌ای با مردان داشت حل و فصل کند.

یکی دیگر از اعضای گروه که او را چاک می‌نامیم، به خاطر فاصلۀ احساسی مشکل‌سازی که با همسرش داشت و احساس راحت نبودن با دو فرزند کوچکش برای درمان مراجعه کرده بود. وقتی دربارۀ دوران کودکی‌اش با او مصاحبه کردم افشا کرد که با عموی ثروتمندش سه سال رابطۀ جنسی داشته است. از ده سالگی بارها در تعطیلات یا در دیدارهای آخر هفته در خانۀ عمویش توسط او مورد سوءاستفادۀ جنسی قرار گرفته بود. تا چند سال بعد از اینکه به گروه ما بیاید نمی‌دانست برادر بزرگش قبل از او و برادر کوچکش بعد از او توسط همان عمو مورد سوءاستفاده قرار گرفته بوده‌اند. این عمو، مدیر تجاری موفقی که هرگز ازدواج نکرده بود، در طول بیش از یک دهه به دفعات از سه برادر سوءاستفاده کرده بود.

بعد از بیست سال رهبری گروه تصمیم گرفتم کارم را کم کنم. وقتی به مردها گفتم که گروه را ترک خواهم کرد آنها تصمیم گرفتند بدون من ادامه دهند و به نوبت گروه را رهبری کنند. از من دعوت کردند هر زمان که خواستم به آنها سر بزنم. هنوز هم هر سال در چند جلسه شرکت می‌کنم و کمی پیش در مراسم یادبود یکی از اعضای عزیزمان به آنها پیوستم.

وقتی دربارۀ اثری که گروه بر زندگی این مردان داشت با آنها صحبت کردم، موافق بودند که پیامدهای منفی تروما و سوءاستفادۀ دوران کودکی ممکن است تا پایان زندگی فرد باقی بماند. اگرچه ممکن است افرادی باشند که بتوانند تجربه‌های تکان‌دهندۀ دوران کودکی را نادیده بگیرند، در بیشتر موارد تروما می‌تواند فرد را از مسیر زندگی‌ای که می‌توانست انتخاب کند منحرف کند. به توافق رسیدیم که التیام ترومای جسمی و جنسی دوران کودکی سخت است و بیشتر افراد به کمک دیگران نیاز دارند تا از قربانی به بازمانده تبدیل شوند. به‌علاوه همگی قبول داشتیم که حرف از زدن از سوءاستفادۀ جنسی چقدر برای مردها دشوار است، اما هیچ‌گاه برای شروع التیام دیر نیست و اگرچه ممکن است رد زخم‌ها باقی بماند، ترومای دوران کودکی، حتی اگر به طور ناقص، قابل درمان و التیام است.

بعضی مردها و زن‌ها از اینکه گروه مردان این همه مدت ادامه یافته است انتقاد کرده‌اند. اعضای گروه با این حرف موافق نیستند. آنها دیگر خود را گروه بهبود از تروما نمی‌دانند؛ آن شروع کار بود، اما حالا به یک گروه حمایتی متشکل از دوستان بسیار خوب و بسیار صمیمی تبدیل شده‌اند. هر عضو دوستان مرد دیگری نیز دارد؛ بعضی از آنها دوستان کمی دارند و بعضی با افراد زیادی دوست هستند، اما رابطۀ دوستی درون گروه ویژه است.

فرِد، نجار و کابینت‌سازی که به‌تازگی بازنشسته شده است، سرسختانه در تابستان و زمستان، کوه‌نوردی تفریحی‌اش را دنبال می‌کند. با چند تن از دوستان قدیمی کوه‌نوردی می‌کند که بعضی از آنها قبل از پیوستن به گروه با او دوست بوده‌اند. این دوستان از دوران کودکی او را مسخره می‌کردند و این مسخره کردن اغلب وقتی این مرد شصت ساله به همراه این دوستان راه خود را از میان توده‌های برف زمستانی‌ای باز می‌کند که مسیر کوهستان را پوشانده‌اند ادامه می‌یابد. وقتی به توهین‌های‌شان اعتراض می‌کند دست برمی‌دارند، اما فقط برای یک مدت کوتاه، زیرا این توهین‌ها به بخشی از ماهیت روابط‌شان تبدیل شده‌اند.

مردان گروه مشاهده کرده‌اند که وقتی مردان بدون حضور زن‌ها دور هم جمع می‌شوند بین دوستان قدیمی متداول است که در حالی که می‌خندند و به روی خود نمی‌آورند، به یکدیگر توهین کنند. بعضی از مردها وقتی به چالش کشیده می‌شوند، توضیح می‌دهند که این کار به این خاطر است که آنها بهترین دوست و عاشق یکدیگر هستند. با وجود این در این گروه از مسخره کردن خبری نیست. دو تن از اعضای فعلی هر از گاهی به دیگران یادآوری می‌کنند که قانون کنایه نزدن موجب شده است خودافشایی از همان جلسۀ اول بی‌خطرتر به نظر برسد.

یک‌روز چاک، یکی از اعضای اولیۀ گروه، از بازی پوکری تعریف کرد که همیشه با همکارانش انجام می‌داد. آنها آبجو و پیتزا سفارش می‌دادند، ورق‌بازی می‌کردند، داستان می‌گفتند و خوش می‌گذراندند. تیم پرسید چرا چاک با وجود اینکه از دوستان پوکربازش این همه حمایت مردانه می‌گیرد، کماکان به گروه می‌آید. چاک گفت: «شوخی می‌کنی؟ اگر چیزهایی را که در اینجا با شما درباره‌شان حرف می‌زنم با آنها مطرح کنم معذب می‌شوند. به‌شدت با آن شوخی می‌کنند. بله، دوست هستیم، اما دور هم جمع می‌شویم تا شوخی کنیم، آبجو بنوشیم، ورق‌بازی کنیم؛ سخت نمی‌گیریم و داستان‌های عجیب و غریب تعریف می‌کنیم.»

در سال‌های اخیر جامعه متوجه شده است که سوءاستفادۀ جنسی از دختران تا چه حد متداول است. این قبیل سوءاستفاده‌ها دیگر از روی عادت انکار نمی‌شوند و تقریباً همه اتفاق نظر دارند که ارائۀ درمان و حمایت حائز اهمیت است. داده‌های به دست آمده از RAINN، شبکۀ ملی تجاوز، سوءاستفاده و رابطه با محارم نشان می‌دهد از هر 9 دختر 1 نفر و از هر 53 پسر 1 نفر قبل از 18 سالگی تعرض یا سوءاستفادۀ جنسی توسط یک بزرگسال را تجربه می‌کنند. به بیان دیگر، 82% از کل قربانیان زیر 18 سال دختر هستند. این یعنی 18% (حدود یک پنجم) پسر هستند. 100% این کودکان مستحق درمان و حمایتند.

پس از شش ماه برگزاری گروه حمایتی هفتگی خیانت، با زنانی که شریک زندگی‌شان به آنها خیانت کرده بود، فکر کردم می‌توانم از مردانی که وفادار نبوده‌اند چیزی یاد بگیرم و احتمالاً به آنها کمک کنم.

برای همین، در سه ماه آخر هر هفته با گروهی از مردان 24 تا 76 ساله ملاقات می‌کردم. در ابتدا یافته‌های به دست آمده از گروه کمی تعجب‌آور بود، اما حالا متوجه شده‌ام چرا این مردان حاضر بودند مسئولیت اعمالشان را بر عهده بگیرند. آنها می‌خواستند رابطه‌شان نجات پیدا کند و تقریباً حاضر بودند هر کاری را برای جبران دردی که ایجاد کرده بودند انجام دهند.

آدام، معماری 76 ساله گفت:

«من حاضر هستم هر شرطی را که همسرم بگذارد قبول کنم و امیدوارم یک روز من را ببخشد. این را می‌دانم که زندگی زناشویی‌ام هرگز مثل قبل نخواهد شد، اما نمی‌خواهم این‌طور باشد. ما هیچ‌وقت با هم صادق نبودیم؛ منظورم این است که هیچ‌وقت واقعاً حرفی را که در ذهنمان بود نمی‌گفتیم. حالا دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم. فکر می‌کنم از این شرایط قوی‌تر بیرون خواهیم آمد.»

آدام در درمان فردی، AA و گروه‌درمانی نیز شرکت می‌کند. چیزهای زیادی دربارۀ خودش و اینکه چرا در بیشتر زندگی زناشویی 45 ساله‌اش خیانت می‌کرده یاد گرفته است. اخیراً الکل را کنار گذاشته است و به‌تدریج یاد می‌گیرد چگونه خواسته‌هایش را بیان کند.

دنی، زیست‌شناسی 43 ساله، 14 سال است که متأهل است. او و همسرش لیزا فرزندی ندارند، زندگی‌های موازی دارند و روزبه‌روز بیشتر از هم دور می‌شوند. لیزا فکر می‌کرد دنی به خاطر تعهدات حرفه‌ای‌ دشوارش است که به‌ندرت حضور دارد؛ اما بعد به رابطۀ عشقی‌اش پی برد. از 11 ماه پیش که به فریب‌کاری او پی برده بود، دچار افسردگی شدید شده بود. شغل نیمه‌وقتش را از دست داده بود و قرص ضدافسردگی مصرف می‌کرد. دنی متعهد است که زندگی زناشویی‌اش را بهتر کند و مانند آدام گزینه‌های درمانی مختلفی را امتحان کرده است تا درک کند چگونه و چرا به رابطه‌اش با لیزا آسیب زده است. چند آخر هفته با او به استراحتگاه رفته است اما کماکان احساس می‌کند هیچ‌گاه بخشیده نخواهد شد.

وقتی اولین‌بار با لری، دانشجوی تحصیلات تکمیلی 24 ساله ملاقات کردم، گفت: «زندگی‌ام ویران شده است، وقتی فرصتش داشتم هرگز قدر او را ندانستم. حالا دیگر حاضر نیست من را ببیند و چیزی ندارم که به خاطرش زندگی کنم.» بعد از چند هفته درمان فردی فشرده قبول کرد وارد گروه شود. امروز با امید به آینده نگاه می‌کند.

جدیدترین عضو گروه توماس، آشپزی 38 ساله است. او تنها کسی است که شریک زندگی‌اش سارا از خیانتش خبر ندارد. به گفتۀ خودش تک‌همسر سریالی بوده است تا اینکه یکی از دوستان دوست‌دختر سابقش را در رستوران می‌بیند. توماس 9 سال با سارا زندگی می‌کرده است و برایش جالب بوده است که خیانت چه احساسی دارد. گفت: «مثل این بود که همۀ اطرافیانم به جز من این کار را می‌کردند.» بعد از تنها ملاقاتشان بلافاصله دچار احساس گناه و پشیمانی می‌شود. هفت ماه بعد، شب‌ها از خواب می‌پرد و در طول روز خواب‌آلود است. او و سارا از زمانی که خیانت کرده است رابطۀ جنسی نداشته‌اند زیرا می‌گوید می‌ترسد او را «بیمار کند». به گروه گفت: «اگر این اتفاق بیفتد نمی‌توانم خودم را ببخشم.»

اعضای گروه در سکوت به داستان توماس گوش دادند. در ابتدا به او گفتند کاش جای او بودند و خوش‌شانس بوده است که سارا از ماجرای خیانتش چیزی نمی‌داند. بعد واقعیت درد او را درک کردند. آنها به این نتیجه رسیدند که در واقع هیچ‌چیز موقعیت او حسادت‌انگیز نبود. او هم مانند آنها رنج می‌برد.

بخشی از کاری که در گروه انجام می‌دهیم پرداختن به پرسش‌هایی مانند «علت انجام دادن کاری که انجام می‌دهیم چیست؟» و «انگیزه‌مان چیست؟» است. این کار به مردان کمک کرده است بیشتر تأمل کنند و بخشی از سردرگمی آنها را کاهش داده است. آنها به توماس اطمینان دادند که اگر به شرکت در گروه ادامه دهد، به‌تدریج احساس بهتری خواهد داشت. وقتی مردها بیشتر با هم آشنا می‌شوند بعضی‌اوقات گفتگو بر مسائل مربوط به خانوادۀ اصلی متمرکز می‌شود.

آدام و همسرش بعد از شش ماه جدایی دوباره با هم زندگی می‌کنند. آنها به جلسات زوج‌درمانی می‌روند. آدام امیدوار است از پس این شرایط بربیایند. دنی امیدوار است لیزا درمان فردی خود را جدی بگیرد. احساس می‌کند بدون آن شکافی که بینشان پدید آمده است از بین نخواهد رفت.

صرف نظر از اینکه زوج چه مدت با هم بوده باشند، عواقب خیانت می‌تواند ویرانگر باشد. درد هیجانی زمان و اعتماد را پشت سر می‌گذارد. افرادی که صبور هستند و می‌توانند با این دل‌شکستگی کنار بیایند، ممکن است با آگاهی بیشتر و حتی در بعضی مواقع با احساس امنیت بیشتر از همیشه از این طوفان بیرون بیایند.

شاید ندانید وقتی پارتنرتان نشانه‌هایی از اختلال سلامت روان را نشان می‌دهد، باید چه کنید. وقتی با تمام وجود احساس می‌کنید کمک حرفه‌ای حالش را بهتر خواهد کرد اما نمی‌دانید چگونه این امر را محقق کنید، شرایط برایتان سخت‌تر می‌شود.

اگر در این موقعیت قرار دارید اول باید به این درک برسید که نمی‌توانید پارتنرتان را مجبور کنید برای درمان مراجعه کند یا دارو بگیرد. حتی اگر می‌توانستید هم، مراقبت‌های سلامت روان زمانی بیشترین تأثیر را دارند که خود فرد کمک بخواهد. در عوض روی گفتگویی باز، صادقانه و مشفقانه دربارۀ سلامت روانی‌اش تمرکز کنید. در زیر، چند راه برای ورود به این مکالمه‌های دشوار ارائه شده‌اند.

هدف خود را بشناسید

قبل از باز کردن بحث، برای خود روشن کنید که می‌خواهید این گفتگو برای هر کدام‌تان چه نتیجه‌ای داشته باشد. مهم‌تر اینکه واقع‌بین باشید. بعید است پارتنرتان بلافاصله از تصور گرفتن مراقبت‌های سلامت روان به هیجان بیاید و همان لحظه برای خودش وقت بگیرد.

وقتی دربارۀ سلامت روان با پارتنرتان حرف می‌زنید، این موارد را امتحان کنید:

  • اطمینان حاصل کنید که احساس می‌کند درک و حمایت می‌شود
  • ایده‌هایی را در مورد نحوۀ برخورد با موقعیت ارائه دهید
  • به او بگویید که در این ماجرا با هم هستید
  • راه گفتگو را باز کنید و اجازه دهید باز بماند
  • اطمینان حاصل کنید که در مورد ماجرا اتفاق‌نظر دارید
  • نظر او را در مورد علائمش و راه‌حل‌های احتمالی جویا شوید

با چنین اهدافی، احتمال اینکه گفتگویتان به سلامت هردو شما کمک کند بیشتر می‌شود.

از «عباراتی با ضمیر من» استفاده کنید

اگرچه از سلامت روان پارتنرتان صحبت می‌کنید، سعی کنید از جمله‌هایی استفاده کنید که به جای «تو» با «من» شروع می‌شوند. بله، کلیشه‌ای‌ است، اما بعضی‌اوقات کلیشه شدن بی‌دلیل نیست. این به اصطلاح «عبارات با ضمیر من» تقصیر را از گردن پارتنرتان برمی‌دارند و در او حالت دفاعی ایجاد نمی‌کنند.

برای مثال، ممکن است در ابتدا وسوسه شوید که بگویید: «اخیراً خیلی غمگینی و زیاد می‌خوابی». متوجه می‌شوید چگونه ممکن است فردی که شرایط هیجانی دشواری دارد با شنیدن این جمله حالت تدافعی به خود بگیرد؟ در عوض، این جمله را امتحان کنید: «متوجه شده‌ام که اخیراً ناراحت و خسته به نظر می‌رسی و نگرانم».

به‌علاوه، جمله‌بندی دوم به پارتنرتان نشان می‌دهد به این خاطر دربارۀ این موضوع حرف می‌زنید که به سلامت روان او اهمیت می‌دهید، نه اینکه از کارهایش ناامید شده باشید.

دربارۀ سلامت روان خود روراست باشید

اگر در گذشته از مراقبت‌های سلامت روان بهره برده‌اید یا حالا از این مراقبت‌ها استفاده می‌کنید، حتماً در این مورد روراست باشید. قرار نیست هر چیزی را که در اتاق درمان مطرح می‌کنید به پارتنرتان بگویید؛ آن زمان مال شماست. اما صرف اینکه بگویید قبلاً دربارۀ مراقبت‌های سلامت روان چه احساسی داشته‌اید و حالا چه احساسی دارید مفید است. به‌علاوه، می‌تواند لکۀ ننگی را که با این کار تداعی می‌شود از بین ببرد!   

از کنار گود تشخیص نگذارید

حتی اگر برایتان بدیهی است که پارتنرتان اختلال سلامت روان خاصی دارد، سعی کنید از برچسب زدن به او خودداری کنید. این کار را به متخصصان بسپارید. در عوض، بر علائم و رفتارهای خاصی تمرکز کنید که به عزیزتان آسیب می‌رسانند.

پارتنرتان خوشحال نیست و متخصص می‌تواند به او کمک کند. اگر می‌خواهد دربارۀ جزئیات احساساتش صحبت کند، مشکلی نیست. اما از بحث دربارۀ مبانی مباحث تشخیصی پرهیز کنید.

با ملایمت منابع موجود را پیشنهاد دهید

هرچند نمی‌توانید پارتنرتان را وادار به استفاده از مراقبت‌های سلامت روان کنید، می‌توانید منابعی را که در صورت انتخاب این مسیر به آنها نیاز خواهد داشت مهیا کنید. قبل از اینکه بحث را باز کنید، آماده باشید که دربارۀ احتمال‌های مختلف صحبت کنید. برای مثال اگر پارتنرتان به پایان دادن به زندگی خود فکر می‌کند، دنبال مراقبت‌های پزشکی فوری باشید.

در غیر این صورت، درمانگری در همان نزدیکی پیدا کنید که به کار پارتنرتان بیاید. حتی ممکن است چند گزینه ارائه دهید و بدون هیچ فشاری صرفاً اطلاعات را در اختیار پارتنرتان بگذارید. وقتی زمانش برسد و احساس کند آماده است، می‌تواند کمک بگیرد.

اگر فکر کردید گروه‌درمانی می‌تواند انتخاب خوبی برای پارتنرتان باشد، می‌توانید راه‌های تماس با ما را نیز به او پیشنهاد دهید:

سر ناهار لیسا دربارۀ مشکلات محل کارش با شوهرش صحبت کرد. او بسیار تحت‌فشار بود و نیاز داشت خودش را تخلیه کند. کایل شروع کرد به راه‌حل دادن و پیشنهاد روش‌هایی برای حل مشکلات. لیسا دست از حرف زدن کشید. بعد به کایل گفت دنبال این نبوده که شوهرش مشکل را حل کند و فقط دلش می‌خواسته کسی به حرف‌هایش گوش کند و امیدوار بوده کایل این آدم باشد.

زیاد پیش می‌آید که مردها با این مسئله به مشکل برمی‌خوردند که می‌خواهند مسائل را حل و بهتر کنند. بسیاری از مردان احساس می‌کنند باید جوابی در آستین داشته باشند؛ حتی وقتی مستقیم از آنها درخواست کمک نشده است. گروه‌های تحلیلی آقایان به بهبود درک مردان از خود کمک می‌کند و بررسی می‌کند چطور گاهی قدرت مردان علیه خودشان عمل می‌کند.

به گفتۀ دکتر دیوید کارول، روانشناس و گروه‌درمانگر آقایان: «ما به آقایان کمک می‌کنیم ابزار متفاوتی در خود پیدا کنند و دست به انتخاب‌های متفاوتی بزنند. به این ترتیب قابلیت آنها برای برقراری ارتباط معنادار با دیگران نیز بهبود پیدا می‌کند.»

بیشتر مردها دوست دارند روابط نزدیک‌تری با چهره‌های مهم زندگی خود ـ همسر، فرزندان، والدین، همسایه، دوستان و همکاران ـ داشته باشند. اما در روزمرگی زندگی، اغلب احساس جدایی از دیگران بر آنها غالب می‌شود. این اشکالات ارتباطی رضایت مردان از زندگی را پایین آورده و به احساسات مختلفی از جمله نگرانی، دلسردی، اضطراب، غم، آزردگی و خشم یا پوچی و غیره می‌انجامد.

مشکلات خود را به اشکال مختلفی نشان می‌دهند و ممکن است با مسائلی همچون از دست دادن شغل، بازنشستگی، جابه‌جایی به منزلی جدید یا دوری از فرزندان، طلاق یا جدایی عاطفی از همسر یا فشار ناشی از جدال‌های مداوم همراه شود.

اگر فکر می‌کنید حضور در گروه آقایان به خودتان یا کسی که می‌شناسید کمک می‌کند، به شماره‌های زیر پیام دهید:

09378845507

09389673072